« ابتذال؛ رویکردی شکمی | صفحه اصلی | دفاع اخلاقی از سرگردانیِ ریزوموار توریست »
اکنون [وضعیّت اردوگاهی ۴]
پیشتر نوشتهبودم «کاش همه چیز در سطح میماند. کاش، شبکة ارجاعات از بین میرفت؛ شبکة خاطرات. کاش، آنطور که سوزان سونتاگ میگفت، آزادی، در سطح میبود؛ در جدایی از عمق. کاش میشد از این دنیای هایپرتکست-گونة خاطرهها و اندیشهها، رها شد.»
راستش، همیشه فکر میکردم آزادی از عمق زمان – رهایی از خاطرهها – و پرسه زدن در حال – سرسرهبازی روی سطح – تجربهای بینظیر است؛ چراکه آنچه الان اذیت یا حتّا خوشحالم میکند، نمیتواند در گذشته یا آینده باشد. کم و بیش معنایش این است که حال هم، فارغ از هر آنچیزیست که آزارم میدهد یا آسودهام میکند: حال، «حال» است؛ انگار که نیست. راستش، همیشه از این بخش نخستِ استدلالِ سنتآگوستین دربارة زمان در اعترافات، خوشم میآمده. مصاحبت با کسی که دوستش میدارم در ده سال بعد، یا بمبی که چند روز قبل منفجر شد، هیچکدام روی الانِ من نمیتوانند که مؤثّر باشند. مثل این میمانَد که زیبارویی باشد و بگویند حق داری ببوسیش؛ ولی نه امروز و این حکمِ «نه امروز» را هر روز تکرار کنند! چه فرقی میکند اگر چیزی «الان» نباشد؛ اگر «الان» نباشد، انگار که نیست! و این درست همان «درجة صفر» خاطرات است.
ولی حیف که بخش دوّم استدلال آگوستین قدّیس، دردآور است... یکدفعه، همة فراغتها و بیخیالیهای خوشِ بخش نخست باطل میشوند. آنجا که میگوید اصلاً «گذشته» و «آینده»ای درکار نیست: همه چیز «اکنون» است. جز «اکنونِ آنچه اکنون»، هرچه هست «اکنونِ آنچه گذشته» است و «اکنونِ آنچه آینده». اکنونِ اکنون، دریافتهای مستقیممان هستند – که بخیال من، انگار نیستند: مثل منظرههایی که وقت حرکت قطار تندتند از پنجره رد میشوند. ولی افسوس که این منظرهها چقدر کمحجماند در برابرِ اکنونِ گذشته، که خاطرهها هستند و اکنونِ آینده، که انتظارها.
دیگر مهم نیست. حتّا اگر بخواهی آسوده باشی و از سطح به عمق نروی، خودشان قدمرنجه میکنند و از عمق به سطح – به زیارتِ تو – میآیند و بلای جانت میشوند. حالا، با استدلال آگوستین، همة زمین و زمان از گذشته و آینده صف کشیدهاند و آمدهاند به اکنون. اکنونی که دوست میداشتم خلوتِ خلوتِ خلوت باشد؛ که هیچ چیز نباشد، یکدفعه پر میشود از معنا... همه از سر و کول هم بالا میروند و دست میندازندت: همان معناهایی که آرزوی عزلشان را داشتم. بخش دوّم استدلال آگوستین برایم تداعیگر چنین صحنهایست: صبح با همهمهای مبهم بیدار میشوی. میبینی صدها نفر در خانهات راه میروند. یکی چای مینوشد و دیگری در مستراح خودش را راحت میکند. آن یکی، روی مبل لم داده و دیگری با مسواکِ تو، دندانهایش را میشوید. یکی تلهویزیون نگاه میکند و آن یکی روی تخت تو عشقبازی... قبول کنید خیلی سخت است که خانه صبح و شب اینقدر شلوغ باشد. سخت است آرامش در حضور دیگران. اینجا خانهام بود؛ قرار نبود اردوگاه باشد!
شاید جز خاطرههای خوب – اکنونِ آنچه خوب گذشته – اکنونِ آنچه تصوّر میکنی خوب است و خواهد آمد – یعنی انتظارهایت – یاری میکنند، در خانه بمانی؛ تصمیم نگیری در را محکم بهم بکوبی و بزنی بیرون و اردوگاه را یله کنی برای غاصبانش.
مرتبط:
وضعیّت اردوگاهی
تداعی - وضعیّت اردوگاهی ۲
کاش - وضعیّت اردوگاهی ۳
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام دوست عزيز. مي توانيد هرچقدر که دلتان مي خواهد مفاهيم را پيچيده تر کنيد و بعد هم به مطالبتان درباره سارتر که لااقل خيلي بيشتر از ما قدر «اکنون» را مي دانست ارجاع بدهيد ولي از قرنها پيش در ادبيات ما گفته اند که« دٌم غنيمت است.» به همين سادگي و زيبايي.
مهرنوش | January 27, 2006 04:20 PM
daghighan dishab bood ke dard baes shod be in fekr konam ke shayd ayande tavahome zehne takhayol gar bashad ama gozashte be rasty hozoor darad, ba tasirate teke par shode tavastoe zehn va ba yad avari haii dast kari shode.zehne zende be in majmooeye taasorate hesse vakonesh neshan midahad va dar konesh ba aknoone dame dasty ayandeii ra motasaver mishavad.gozashte ra tavahom danestan shekle digar vakonesh be dardi st ke az farte hozoore gozashte in natije ra hasel karde.vaghty baraye chizi morde va shekaste shode poost mikanim chizi dar hal etefagh nemioftad balke ba anche az gozashte dar janeman, nazdik ya door az an haghighiye etefagh oftade, darim ertebat bargharar mikonim .gozashte na tanha hozoor darad balke be sane khode masaleye shar , taghiire chehre midahad, gozare sader mikonad va marzhaye ofoghe dide hal ra besyar taiin mikonad.
vahid | January 27, 2006 07:11 PM
توهم میتوانی ایمان آوری که رنج تفاوتی است بین آنچه هست وآنچه تو میخواهی باشد.وقتی شرمسار گذشته ناقص خویشی یا وقتی نگران آینده نا معلوم خودی،بدان که در زمان حال زندگی نمی کنی.آن وقت رنج راتجربه می کنی.خود را بیمار میکنی وناشادمان هستی.بدان گذشته تو زمان حال بوده است وآینده ات زمان حال خواهد بود.بس زمان حال تنها واقعیتی است که میتوانی تجربه کنی. اسبنسر جانسون
ساقی | January 28, 2006 03:24 PM
سلام. چقدر نوشته هاتون دوست داشتني و آرامش بخشه...تقريبا همشون. از أشنائيتون خوشحالم.
sara | January 29, 2006 04:56 PM
ما ضمن اعتراض و اعلام عصبانیت شدید خود از این مسئله این ماجرا را به فال نیک می گیریم چرا که سبب شد تا نقاب به کنار رود و چهره واقعی دورویان و ریاکاران نمایان شود. بی شک سرکوب به هر بهانه ای نشان از تزلزل وعدم ثبات و ترس اقتدارگرایان و دشمنان ملت از حرکات جنبش های مردمی دارد.
از طرف دیگر این قضیه سبب شد تا جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری در کنار هم قرار بگیرند و بدینسان اولین گام در راستای پیوند و اتحاد جنبش های اصیل اجتماعی برای رسیدن به جامعه ای مطلوب و دموکراتیک برداشته شود. این امر نشان داد که جریان دانشجوئی به عنوان قسمتی از از جامعه روشنفکری کشور مطالبات واقعی مردم را شناخته است و بدون ریا و شعار و غرض ورزی در کنار مردم برای تحقق خواسته هایشان تلاش می کند و در این راه از تمام توان استفاده کرده و حاضر به پرداخت هر هزینه ای می باشد.
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی ضمن محکومیت سرکوب اعتصاب کارگران شرکت واحد و بازداشت گسترده کارگران خواستار آزادی بی قید وشرط تمامی کارگران دستگیر شده علی الخصوص منصور اوسانلو رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد می باشد و اعلام می دارد که اینگونه حرکات و اعمال بی شک از سوی مردم بی پاسخ نمی ماند.
به امید جامعه ای ازاد و برابر
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی
مابقی را در بلاگ بخوانید
rgdchni | January 30, 2006 05:46 PM