« شما زائر بودید و ما توریستیم! | صفحه اصلی | ابتذال؛ رویکردی شکمی »
نوستالژیا
۱-
چند وقت پیش با احسان دربارة لحن خوانندهها حرف میزدم و میگفتم اشکالی که وجود داره اینه که خوانندههای جدید لحن ندارن و وقتی احسان پرسید منظورت چیه؟ گفتم یه چیزی که ربطی به قشنگی صدا – که معمولاً میگیم – نداره. درست مثل همون چیزی که تو ادبیات فارسی میگیم «آن» که ربطی به زیبایی نداره و یه جور ملاحته و لابد خوشبحال اون کسی که یارش، این (زیبایی) دارد و «آن» نیز هم!
بنظرم تو آواز سنّتی خودمون، مثلاً شجریان فاقد لحنه و در عوض از قدما مثلاً اقبال آذر، لحن داشته. از جدیدترها من اینرو توی ایرج بسطامی تشخیص میدادم. تو آواز پاپ، فرض کنید فریدون فروغی و حبیب یا حسن شمّاعیزاده حتّا (قابل توجّه راوی عزیز!) لحن دارن.
احسان میگفت این چیزی که میگی خیلی شخصی و تشخیصیه. گفتم شاید. در واقع نمیدونم همچینچیزی تو موسیقی داریم یا نه اصلاً؟ چون فکر میکنم دستِ کم تو موسیقی سنّتی ما لحن در معنای ملودی استفاده میشده و برای چنین استفادهای نمیدونم چه واژهای – اگه باشه – مصطلحه؟
خب... بنظرم یکی از خوانندههای قدیمی که شاید تو هیچکدوم دیگه از ترانههاش جز در این یکی (زمستون - ۲۱/۱ مگابایت) لحن ویژهای نداشته باشه، افشین مقدّم ه. مامانِ خوبم، این آهنگِ افشین رو خیلی دوست داره، برای همین تصمیم گرفتم بذارمش اینجا. تقدیم به مادرِ عزیزم. :) (از وقتی که ۴ گیگابایت پهنای باند راز استفاده شد و مجبور شدم که برم به یه پلان بالاتر، کلّی جای اضافه پیداکردم واسه عکس و موسیقی.) تازه دیروز هم فهمیدم که سینا تخصّص در خوندن ترانة مسافر افشین داره. که البتّه صدای ضبطشدهاش نشون میده، وقتی سرماخورده بهتره نخونه! ;)
۲-
قبلترها، وقتی مامانبزرگ زنده بود، همیشه موقع امتحانهای کارساز و تعیینکننده زنگ میزدم بهش و با تعیین ساعت و روزِ امتحان، میگفتم که برای موفقیّتم تو امتحان، فوت کنه! این نمیدونم شاید یه جور سِحرِ شخصی بود... جالب اینجاست که مامانبزرگ واسه نوههاش در سراسر دنیا اینکار رو میکرد؛ به عبارت دیگه، مامانبزرگ من در گرگان طرفدارانی دوستداشتنی در اطریش و کانادا هم داشت که با تعیین ساعت و تبدیلش به وقتِ ایران، تقاضای فوت میکردن. :) خلاصه، امتحانهای ترم اوّلم رو که دارم میدم، یادم افتاد که این امتحانها – هرچند اصلاً تعیینکنندة چیزی نیست – اوّلین امتحانهامه که مامانبزرگ نیست .
۳-
امّا مامانی... تو امتحانهای سال اوّل دبیرستانم بود که فوت شد. اونوقتها خونهمون خیلی نزدیک بود و من خیلی وقتها از مدرسه که برمیگشتم – اگه مامانی خونه بود – بجای اینکه برم خونه، میرفتم پیشش و خیلی وقتها هم مامانی شبها میومد پیش ما و اصولاً بین ما و پسرعمّههام این کشمکش، عادّی بود که امشب مامانی باید پیش کی باشه... جالب اینجاست که الان فکر کنم هیچ کس نیست که بشه سرزده رفت خونهاش. گاهی دلم میخواد سرزده برم خونة کسی...
۴-
چند روز پیش تولّد عمّهام بود. عمّهام بیاندازه مهربونه و من بیاغراق باندازة مامانم دوستش دارم. خیلی بهتر از اون چیزیه که میتونین تصوّر کنین. :) تولّدش مبارک باشه. اون شب، من و علی سرزده رفتیم خونة عمّه فرشته. :)
۵-
دیشب سینا و احسان اینجا بودن و تا ساعت یک و اینهای شب، بهمون خوش گذشت و کلّی ابتکار بخرج دادیم، که شاید یه گوشهاش رو بزودی ببینین! :) هاها! راستی من امتحان هم دارم.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
با خوندن مطالب شما هميشه نوعي آرامش خيال به آدم دست مي ده. متانت بي تکلفي و صميميت هميشگي تون از لابلاي سطور هم خودش رو نشون مي ده. از شنيدن اون آهنگي که زحمتش رو کشيدين خيلي خوشحال شدم. من هم در علاقه مندي به اون آهنگ پرخاطره با مادرتون شريکم. متشکرم.
از زندگی | January 16, 2006 05:55 PM
من هم به عنوان یک یار نظرکرده پیشین و یار از نظرافتاده فعلی- دچار حس نوستالژی شدم. دچار آرامش خیال هم نشدم در ضمن!
مثلا ناشناس | January 16, 2006 07:12 PM
شما چقدر خوب به سوالايي که ازتون پرسيدم جواب دادين...ممنون
میثم | January 16, 2006 07:13 PM
نمی دونم شاید نباید چند خط آخر رو می خوندم ولی به نظرم یه ذره ... اصلا ولش کنید
امیر پویا | January 16, 2006 07:44 PM
مرسي از آهنگ، يادآور خاطرات زيادي است برايم. :)
بهار | January 16, 2006 09:20 PM
باز هم سلام! ( يعني سر بزنيد!)
سجاد | January 16, 2006 11:11 PM
شاید لحن، هارمونیهای دیگر صدا باشد. تفاوت کسای که به قول تو لحن دارد و آنکه ندارد ممکن است در مونوتون یا مالتیتون بودن او باشد: خشای دوست داشتنی.
البته نمیدانم چنین چیزی واقعیت دارد یا خیر. اگر بتوانی برایام چند نمونه از آنچه با خش و بدون خش میدانی بفرستی شاید بتوانم این فرض را بیازمایم (هر کدام چند ثانیه).
سولوژن | January 17, 2006 11:38 AM
اين آهنگ رو خيلي دوست دارم و وقتي ديشب راز رو خوندم و آهنگ رو دوباره شنيدم، تصميم گرفتم برم سراغ آلبومش. امروز خريدمش و خلاصه هي دارم گوش ميکنم ديگه! ممنون:)
فاطمه | January 17, 2006 04:02 PM
آقاي شيواي عزيز !
۲۰ اسفند امتحان ترم اول رو مي دم . و همچنين اينکه به صورت غير حضوري تحصيلم رو ادامه مي دم !
*
*
*
من آدم محافظه کاري نبودم !
فربد | January 18, 2006 08:53 AM
آقاي شيواي عزيز
در صورت امکان مطلب جديدم را بخوانيد و نظر بدهيد.
در ضمن لينک چي شد ؟
با آرزوي موفقيت
سینا - حلی | January 18, 2006 11:15 AM
سلام. مي گم شکلاتِ تلخ هم عالمی داره...
مهرنوش | January 19, 2006 03:49 PM
سلام عیدتون مبارک.مثل اینکه یا با ما قهرید یا با گوشی تلفنتون!! در هر صورت ما رو ببخشید اگه اینجا بهتون بد گذشت اما دوست داریم باز هم اینجا ببینیمتون. من دیدم تلفن جواب نمیدید به زحمت افتادم!!!!!!!!!
پروانه | January 20, 2006 12:38 AM
امتحانهاي جديد بدون دعاي مادربزرگ موفقيت آميز بودن؟
امتحانهاي قديمي چطور؟ امتحاني بوده که حتي دعاي مادربزرگ بد داده باشين؟
وحيد بهزادان | January 20, 2006 07:41 PM
م.آزاد (محمود مشفق آزاد تهراني) درگذشت.
مهرنوش | January 21, 2006 06:56 PM
بدمون نمیاد یه گوشه از این کلّی ابتکار رو ببینیم.
محسن رسولاف | January 22, 2006 04:26 PM
بنده که شدیدا اسیر لحن اون آخریه هستم!
MM | January 22, 2006 07:55 PM
سلام.
۱ اينکه بسيار بسيار آهنگهاي افشين مقدم رو دوست دارم.
۲ اينکه داشتن مادربزرگ و پدربزرگ نعمتيه که من ازش محروم بودم. دو نفرشون رو که اصلاٌ نديدم، و دو نفرشون هم که خيلي زود رفتند و من هميشه حسرت داشتن مادربزرگ و پدربزرگ رو داشتم و دارم و خواهم داشت.
۳ اينکه حتي يادشون هم قوت قلبه.
۴ اينکه مبارکه.
۵ هم اينکه لينک وبلاگ جناب سينا خان باز نميشه. گزارش تصويري تجمع روبروي دانشکده ي اقتصاد رو دوست داشتم ببينم که متاسفانه نشد. هرچند که مدتيه که ازش گذشته!
در آخر هم براتون آرزوي موفقيت دارم.
22 | January 22, 2006 10:45 PM
ahangi ro ke azash esm borde boodi daram ghoosh midam, , babatein ahang babate aks ha va mehrabni ha va lotfe hamishegit mamnoon.ba inke bazi vaght ha kofre adamo dar miary vali dar kol marekeii pesar.
vahid | January 22, 2006 11:38 PM
سلام...
بهت لينک دادم...
يه سر بزن...
WWW.BATOFUT.BLOGSPOT.COM
magna carta | January 24, 2006 06:42 AM
من اسم شما رو توی وبلگ جادی زیاد خونده بودم . و البته از این همه... که راجع به شما حرف می زد، خسته شده بودم! اما تا امروز نمی دونستم که همون آقای شیوا هستین توی کلاس TFU همراهان آفتاب. :) دلم برای اون جمع کلاس که به دنبال چیز های جدید بودن و بحث راجع به روش های تدریس ، تنگ شده. من چندین مدرسه رو برای تدریس امتحان کردم، اما از این بحث ها خبری نیست! موضوعات دیگه مهم هستن ! ... اون قدر برای من جالب بود که یک روز از کنکور دوباره دادن صرف نظر کردم تا این کلاس رو از دست ندم. از دور به همه ی آدم های اون جا سلام می رسونم ... :)
ریحان | January 26, 2006 02:15 AM
من زياد با وبلاگها انس و الفتي ندارم جز بعضي ها که وبلاگ تو مونس من است هر روز سري به آن ميزنم شايد احساس ميکنم خاطرات همساني داريم /هم آوايي با بچه ها در مدرسه و تدريس براي آنها/ دانشجوي جامعه شناس بودن و شايد هم فکر بودن وهم ذهن بودن و....نميدانم.
رضا | January 28, 2006 11:11 AM
درمورد "آن" تعريف مشخصي وجود نداره ولي بطور كلي ارتباط 100% خواننده و درك كامل اون از ملودي و شعر گفته ميشه.يك روش تشخيص اينگونه ملودي ها و يا ترانه ها ، ماندگاري آنها بدون تاثير گذشت زمان.
در خواننده هاي فعلي موسيقي اصيل ، استاد شجريان قوي ترين شخصي است كه بهترين ارتباط شعر و موسيقي را برقرار ميكنه و ولي تو كارهاي پاپ اين حالت كمتر ديده ميشه مگر يه تعداد از كارهاي آقاي قميشي .
حميدرضا | February 13, 2006 09:43 AM