« انسان دانشگاهی | صفحه اصلی | به دَرَک؛ ولی میکشمت! »
راز
پیام، میانة سخنرانی چهارشنبة گذشتهش دربارة دریدا، وقتی میخواست دربارة دیکانستراکشن شروع به صحبت کنه، از ناباکوف نقل کرد که «لولیتا مشهوره؛ نه من.» همونموقع به دوستام گفتم که «راز معروفه؛ نه من ;)» (البتّه بمانَد که سینا چه جوابی داد!)
خلاصه اینکه یه سال دیگه از نوشتن «راز» گذشت و گمونم وارد پنجمین سال زندگیش شد... مبارکه؟! نمیدونم، شمس اگه بود – قبلاً هم گفتهم – پاسخ میداد «مبارک شمایید!» (البتّه زبونم لال، نه اون مبارک سیاهسوختة نمایشهای سیاه و خیمهشببازی.) و ادامه میداد «ایام میآیند بر شما تا مبارک شوند. پس از شما مبارک باد ایّام را!» خلاصه اگه چیزی این وسط مبارکه، شمایین. :)
حال حرف جدّی ندارم. اگه دنبال حرف جدّی میگردین، از طرف من، بخشی از پردة سوّم هملت رو که گفتگوی بین هملت و گیلدنسترن رو روایت میکنه، بخونین؛ اونجایی که هملت میگه: نیزدن مثل دروغ گفتن میمونه... و اونجایی که میگه: میخواستی از راز من پرده برداری؛ میخواستی با زیر و بمترین نواهام برات آواز سر بدم؛ اشتباه هم نکردی، کلّی نغمه و ترانة دلنشین تو این ساز هست، ولی این تویی که نمیتونی صداش رو درآری... و اون جملة طلایی آخر: من رو هر سازی که میخوای بدون؛ مطمئناً میتونی فرسودهام کنی، ولی نمیتونی بنوازیم!
چرا این بخش رو بخونین؟ نمیدونم؛ بعد از اینکه زحمت کشیدین و این بخش رو پیدا کردین، خودتون هم نفسیرش کنین و ربطش رو بیابید. اتّفاقاً آدمهای کلّهگندهای این بخش رو تفسیر کردن... شما هم نفر بعدی. اینجوری کار من هم راحت میشه. :)
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
به به !!! مبارکه !!!
راوی قصّههای عامّهپسند | December 16, 2005 10:31 AM
اما اون مبارک سياه سوخته ميگفت: «مبارک غلام شماست!» مبارکه جناب امير پويان. چقدر زود يه سال شد. انگار ديروز بود اومديم اينجا تبريک و اينا:)
فاطمه | December 16, 2005 11:00 AM
من با راوي قصه هاي عامه پسند موافقم :)
از زندگی | December 16, 2005 11:30 AM
مبارک باشد! (: چه زود چند سال شد. فکر میکنی ده ساله هم بشود؟! امیدوارم! (:
نکتهی جالباش -که نمیدانم چرا در این چند سال بهاش توجه نکرده بودم یا کَمکاش الان یادم نمیآید که توجه بهاش کرده بوده باشم- قدیمیتر بودن وبلاگات نسبت به وبلاگ من است: میدانستم که تو زودتر از من وبلاگ را کشف کردهای (خودت بودی که بهام گفتی برو بخوان و من هم خواندم و ... که شرحاش را نوشتهام پیشترها) اما نمیدانستم (یا همان یادم نمیآید مشهور) که تو پیشتر از من وبلاگات را به راه کرده بودی. عجیب نیست؟!
من فکر کنم تو در خیلی کارها صدایات دیرتر از آن موقعی که باید در میآید. مثلا همان قرار معروفمان که میخواستیم با هم -دو نفری- یک چیزهایی پیدا کنیم و بعدا مشخص شد که تو زودترش -خیلی زودتر- دست به کار شدهای و به نتایجی هم رسیدهای. ... ببین آدم را به چه راهی انداختی! نوستالژی و سن بدجوری با هم رابطه دارند.
امیرمسعود | December 16, 2005 11:50 AM
به اميد صد سالگي راز و صاحبش و خوانندگانش :)
هدي | December 16, 2005 12:49 PM
من که خيلي خوشحالم که حال حرف خودماني نداري آق پويان٬ حالا فهميدم چرا ديگه از چشمهاي خودمانياش نميگويي گر چه لابد زمانش هم گذشته٬ بحثهاي تخصصي و کارشناسي رو گويا بحث جدي ميپنداري و بنابراين براي کسي مثل من که همينقدر وبلاگي ميشناسمت نتيجه اين ميشود که حرفهاي خودماني را غيرجدي ميداني و آيا فاقد اهميت؟ بحثهاي کارشناسي و تخصصي وبلاگت رو سنگين ميکنه آدم وزنش رو حس ميکنه. به نظرم انتقاد خوبي براي تبريک پنجمين سالگرد تولد اين راز پر از رمز و راز بود/ مبارک است انشاءلله به پاي هم پير بشويد. فقط يک کمي اين غيرجديهاي را جدي بگيريد قربان.
آزاده | December 16, 2005 01:51 PM
Jenabe Shiva, shadbashe vije.
m rasoulov | December 16, 2005 03:57 PM
تبريک اساسي!
Parastoo | December 16, 2005 04:51 PM
۱.با تبريک تولد انسان مشکل دارم، با تبريک تولد وبلاگ که ندارم. پس مبارک خواننده هاي وبلاگ باشه.
۶ سال پيش بود؟ آره، فکر کنم همون موقع ها بود که اولين وبلاگم رو راه انداختم. از اون موقع به بعد ۷ بار بلاگم رو عوض کردم، به شما تبريک ميگم به خاطر حفظ وبلاگ، که بر خلاف تصور خيليها کاريه سخت و نيازمند اراده و شخصيت قوي.
۲.نخست مفهوم بود و حيوان، سپس نام آمد و انسان، کنون ناميست بي پيمان.
ميتونم ارتباط راز با وبلاگ شما رو بدونم؟
وحید بهزادان | December 16, 2005 08:48 PM
تبریک میگم.
مانا | December 16, 2005 10:26 PM
بسي مبارک است !
کامیار | December 17, 2005 12:07 AM
هو
تبریک ویژه ی روچنه را پذیرا باشید.
یکی از بارزترین ویژگیهای وبلاگ پربار شما ـ رازـ خودمانی بودن مطالب جدیتان و در عین حال جدی بودن حرفهای خودمانیتان است.چیزی که در این فضا بسیار غریب مي نماياند.
به امید تداوم وبلاگ پویای راز .سربلند باشید.
روچنه | December 17, 2005 02:16 AM
سلام ! تبريک ميگم !
آقاي حكايتي | December 17, 2005 07:30 PM
سلام.دوست عزيز من مدت زيادي نيست وبلاگ شما رو مي شناسم ولي در همين مدت کوتاه هم از خوندن مطالب شما به خصوص اونايي که مربوط به کتاب بود لذت بردم!!! اميدوارم هميشه بنويسيد و بنويسيد و بنويسيد... ۵ سالگيه وبلاگتون مبارک!
faezeh | December 17, 2005 11:37 PM
تبريک! شيريني هم ميخوريم!
cat | December 18, 2005 12:38 AM
خيلي تبريك مي گم اميدوارم همچنان در سالها و سالهاي آينده بنويسيد.
سيد مرتضي | December 18, 2005 09:37 PM
پس ریش سفید وبلاگ نویس ها هستید؟
مانا | December 19, 2005 09:53 PM
تبريک فراوان !
سجاد | December 20, 2005 04:13 PM
اما "راز" معروفتر از این حرفهاست که برای جشن تولدش فقط ۱۸ تا کامنت بذارن -غیر از این البته-؛ در نتیجه همینجا اعتراض خودم رو اعلام میکنم!
راوی قصّههای عامّهپسند | December 20, 2005 08:40 PM