« کتابباز (۴)::بچّههای سراسر جهان، فانتزی بخوانید! | صفحه اصلی | صنعت انحلال »
کتابباز (۵)::رایانه هیچگاه جایگزین کتاب نخواهد شد!
و این هم آخرین «کتابباز»ی که نوشتهم. مسلّمه که مخالف کامپیوتر نیستم که هیج؛ پربسامد هم در زندگی روزمرهم ازش استفاده میکنم. حتّا با بازیهای کامپیوتری هم موافقم. چرا جز اینکه بقول جان کین بنظرم، یکی از مثالهای خوب حوزههای عمومی خرده؛ مهارتهای تفسیری بچّهها رو هم از طریق حرکت در بین متنهای منظم امّا غیرخطّی تقویت میکنه.
یادم نمیره سالهای اوّل دانشگاه خودم رو که تقریباً یه ترم نرفتم دانشگاه و بجاش تو سایت کامپیوتر مدرسه، بازی میکردم! حیف که خیلی دور افتادم از بازیهای جدیدی که مرسوم شده و آخرین باری که با بچّهها رفتم گیمنت، در حد گروه سنّی الف ظاهر شدم در بازی... بگذریم؛ ادّعای «کتابباز» (۵) اینه که متن روی مانیتور، متن روی کاغذ نمیشه؛ همین.
و برای کتابخوانها...
رایانه هیچگاه جایگزین کتاب نخواهد شد!
کتابخوان شمارة پنج – نشریة داخلی مدرسة راهنمایی علامه حلی (۱) تهران
۱- احتمالاً شما هم مثل من کارتون «بارباپاپا» را دیدهاید. بارباپاپاها ـ شخصیّتهای دوستداشتنی کارتون ـ میتوانستند تغییر شکل دهند و اصلاً شعار کارتون هم همین بود: بارباپاپا، عوض میشود! بارباپاپاها، جدّ بزرگی در بین اسطورههای یونانی دارند. در افسانهها، «پروتئوس» یکی از ایزدانِ دریا بود که میتوانست به دلخواه، به هر شکلی درآید. جز این جدّ بزرگ، بارباپاپاها فرزندانی هم در دنیای جدید دارند: رایانهها. رایانهها همهجا هستند: در صنعت، پزشکی، در معماری، فرهنگ، در ناوبری، در مدرسه و در خانههایمان و ... رایانهها هرجا، به شکلی متناسب با کاربردشان در میآیند؛ کوچک و بزرگ میشوند و خلاصه، نمیتوان حوزهای را در دنیای جدید تصوّر کرد که رایانهها جایگاهی در آن نداشته باشند.
۲- حوزهی کتاب هم از تأثیر فنآوریِ رایانه در امان نمانده. کتابها و موادّ نوشتاری، تا حدّ زیادی به اَشکالِ دیجیتالی تبدیل شدهاند. روزنامهها را میتوانید حتّا گاهی پیش از چاپشان، در اینترنت و روی صفحههای نمایشگرهایتان بخوانید؛ یا نوشتههای پژوهشی و دانشگاهی را در اینترنت جستجو و پیدا کنید. جز اینها، بسیاری از کتابهای مهم را میتوانید بهصورت دیجیتالی بخوانید و اصلاً هدف «طرحِ (پروژهی) گوتنبرگ» این بود که بسیاری از کتابها را به صورت دیجیتالی بر روی اینترنت عرضه کنند؛ که البتّه پیشرفت نسبتاً کند امّا خوبی هم داشته. طرح «گوگلپرینت» هم تا حدّ زیادی چنین هدفی را دنبال میکند. دستِ آخر اینکه، اصلاً بعضی از کتابها فقط به شکل «کتاب الکترونیکی» عرضه میشوند.
خیلیها از فایدههای چنین تغییری میگویند. آنها معتقدند که صفحهی نمایشگر میتواند همهی کارکردهای کاغذ را داشته باشد. جز این، رایانهها کمهزینهترند و جای کمتری میگیرند و میتوانند اطّلاعاتِ یک کتابخانهی خیلی خیلی بزرگ را در خود جای دهند. حملونقلشان آسانتر است و امتیازات زیستمحیطی هم دارند؛ یعنی از نابودی جنگلها که از پیامدهای صنعت تولید کاغذ است، جلوگیری میکنند.
۳- خود من هم از رایانه خیلی استفاده میکنم. همین حالا، دارم مقالهام را با رایانه مینویسم. تقریباً در تمام ساعتهایی که در خانه بیدارم ـ و گاهی حتّا هنگامی که خوابم ـ دستگاهم روشن است. نوشتههایم را با رایانه مینویسم و جز در مواقعی که مجبور باشم، از قلم و کاغذ استفاده نمیکنم؛ اِسلایدِ بحثهایی را که باید در دانشگاه ارائه کنم، با رایانه میسازم؛ در اینترنت جستجو میکنم، خبرها را دنبال میکنم، نوشتههای وبنوشتهای دوستانم را میخوانم و موسیقی گوش میدهم و فیلم نگاه میکنم. خلاصه، رایانه در کار روزانه و حرفهایم کاربردهای زیادی دارد و کمککار بزرگیست؛ طوریکه گاهی وقتی از دستگاهم دورم، احساس میکنم چیزی کم است و در ضمن، به تمام فایدههایش آگاهم. با اینهمه هیچگاه نمیتوانم کتابی را روی صفحهی نمایشگرم بخوانم! چراکه معتقدم صفحهی نمایشگر نمیتواند از همه نظر، جانشین کتاب شود. بهنظرم رایانهها نمیتوانند لذّت حاصل از واژهها را ـ لذّتی که کتابخوانهایی مثل من و شما خوب میشناسیمش ـ با همان حسّ و صمیمیّت و همان تمرکزی که از خواندن کتاب به دست میآید، منتقل کنند. چرا؛ وقتی دنبال هدفی عملی هستم یا وقتی قصدم ارتباطی فوریست، از رایانه استفاده میکنم. میتوانم اخبار کشور را از طریق رایانه دنبال کنم؛ ولی وقتی میخواهم از شعر حافظ لذّت ببرم، نمیتوانم آن را بر صفحهی نمایشگر بخوانم. خودتان هم میتوانید امتحان کنید: چند صفحه از داستان یا شعری را که دوست دارید، یکبار روی صفحهی نمایشگر رایانه و یکبار در کتاب بخوانید و ببینید که تأثیر این دو شیوه یکسان نیست. برای کتابخوان حرفهای، لذّت ورقزدن با فشردن دکمهی «پیجداون»، قابل مقایسه نیست و مثل این میمانَد که فوتبالیست حرفهای را مجبور کنید بهجای توپ چرمی، با توپ پلاستیکیِ دولایه بازی کند! تفاوت لذّت واژهها، برای کتابخوانِ حرفهای، وقتی کامل میشود که آنها را روی کاغذ و درون شیرازهی کتاب ببیند.
۴- «بیل گیتس» ـ مدیرعامل شرکت «مایکروسافت» ـ یکبار در مصاحبهای مطبوعاتی در اسپانیا اعلام کرد که قصد دارد پیش از مرگش، والاترین هدف زندگیِ خود را تحقّق بخشد. وقتی از او پرسیدند این هدف چیست؟ گفت: حذف کاغذ و بعد، حذف کتاب! «ماریو بارگاس یوسا» نویسندهی نامدار و برجستهی پرویی و اسپانیایی زبان، بعدها نوشت: «در آن جلسه حاضر نبودم و این مطالب را در روزنامه خواندم؛ امّا اگر در آنجا میبودم، حتماً آقای گیتس را هو میکردم که اینطور بیشرمانه اعلام میکند قصد دارد من و همکارانم یعنی نویسندگان کتاب را یکراست به صفِ بیکاران اعزام کند.» من هم در آن جلسه نبودم؛ ولی اگر آنجا حاضر میبودم، همراه با آقای یوسا، بیل گیتس را هو میکردم؛ چراکه قصد دارد ما کتابخوانها را از بزرگترین لذّت زندگیمان محروم کند: لذّت خواندن واژهها در کتابها.
- کتابباز (۱)::بیایید دونکیشوت باشیم!
- کتابباز (۲)::اگر بخواهی، تو هم میتوانی به زبان ما حرف بزنی!
- کتابباز (۳):: عادتهای کتاب خواندن
- کتابباز (۴)::بچّههای سراسر جهان، فانتزی بخوانید!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
اتفاقا همين اواخر اين مطلب رو که متن روي کاغذ يه چيز ديگه ست٬ خدمت يکي از بزرگان عرض کردم!!!
amirosein | November 26, 2005 07:20 PM
خوشحالم با اين که دانش آموز نيستم، اين مطالب رو مي خونم. در واقع فقط به خاطر وجود عزيزي به اسم رايانه!
راستي... بارباپاپا، اون باباهه بود. مامانه اسمش بارباماما بود و اسم دختره هم باربابل.
http://www.barbapapa.fr/gb/barbapapa-family.html
Parastoo | November 26, 2005 09:19 PM
سلام. هرچند ميدونم خودت هم فکر کردي روش؛ اما يه چيزي خيلي بي ربط به ذهنم رسيد و اون اينکه شايد عادت چطور خوندن مهمه. يعني به نظر من بعيد نيست اگه يه روز کتابها بر اساس عادت يهويي همه ديجيتال بشن. (راستش حرف گيتس چندان هم اعصاب خورد کن نيست بلکه بيشتر جواب بارگاس يوسا اعصاب خورد کنه) البته تعلق خاطر من هم هميشه به اين وره. کتابهاي کاغذي يه چيز ديگه اس. ؛)
میثم | November 27, 2005 01:34 AM
پویان جان سلام ، چه طوری ؟
دیگه از دوستان قدیم یادی نمیکنی....
علی | November 27, 2005 10:40 AM
هنوز نفهمیدم چرا خواندن روی کاغذ کیف بیشتری از خواندن روی مانیتور دارد. میدانم که تقریبا برای من اینگونه است، اما نه اینکه از روی مانیتور خواندن را کلا نپسندم و از آن اجتناب کنم - حتی اگر متنای طولانی باشد.
چرا از روی کاغذ خواندن فعلا بهتر و خوشآیندتر است؟ شاید موارد زیر بخشای از دلیل باشند:
۱-کیفیت مانیتورها خیلی پایینتر از کیفیت کاغذ است. این تفاوت کیفیت روز به روز کمتر میشود. سرعت پیشرفت را میتوانید با نشستن پشت مانیتورهای قدیمی ۱۴ اینچی درک کنید.
۲-بخشای از لذت کتابخواندن (و یا کاغذی خواندن) به وول خوردنهای آن است. کتاب را بالا و پایین میگیریم، دو زانو مینشینیم و کتاب میخوانم، روی صندلی چمباتمه میزنیم و روی کتاب خم میشویم و ... ! بیشتر این حالتها با کامپیوترهای فعلی ممکن نیستند. حتی لپتاپها هم چندان قدرت مانور به شخص نمیدهند. به نظرم هر وقت شد کامپیوتر را در دست بالای سرمان بگیریم، آنوقت بخشهایی از کاغذیخواندن را بازبهدست میآوریم.
۳-یادداشت نوشتن بر گوشهی کتاب خیلی کیف دارد. چنین کاری در readerهای فعلی آنقدر راحت نیست. اما چنین امکاناتی قابل گسترشاند.
۴-...؟!
سولوژن | November 27, 2005 10:41 AM
من نظر اميروسين رو بيشتر مي پسندم :)
از زندگی | November 28, 2005 07:18 PM