« خداحافظ مامانبزرگ! | صفحه اصلی | بدبینی خوشبینانه! »
عاملیّت/ساختار
یکی از دعواهای همیشگی در جامعهشناسی دعوای بین عاملیّت و ساختار است. بعضی، نقش کنشگر را پررنگ میکنند و بعضی ساختارها را عامل میدانند. امّا هر دوی این دعویها دستِ آخر به یکجا ختم میشوند، اگر باین مسألة ساده چند لحظهای فکر کنیم: گیریم ساختارها آنقدر واضحند که کنشگرها میتوانند آنها را پیشبینی کنند و دست به کنش بزنند، آنگاه چه فرقی هست بین این دو دیدگاه؟ اگر عروسکهای بکل عاقلِ بازی، نقشهاشان را خوبِ خوب میشناسند و از بَرَند، چه نیازی به نخِ ساختار و عروسکگردان؟
آنوقت است که دستِ بودون در رسیدن از یکی به دیگری رو میشود؛ آنوقت است که قدر گیدنز و بوردیو را در تلفیق عاملیّت و ساختار میدانیم!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام . درشته . همين الان فهميدم . من خودم هميشه ساختار رو مقصر ميدونستم و حالا با يه حساب سر انگشتي فهميدم وقتي از کنشگر مقصر رو بخواي با دلايل نسبتا منطقي ساختار رو مقصر ميدونه و وقتي از ساختار بپرسي با دلايل قاطع خودش ، خودش رو آري از اشکال رو کنشگر رو مقصر ميدونه . ممنون . فعلا . . .
وحيد | September 2, 2005 04:10 PM
من چرا انقدر کم به مغزم فشار ميآرم ؟؟؟ . . .
وحيد | September 2, 2005 04:11 PM
بله و بايد قدرشان را بدانيم. موافقم!
your friend | September 2, 2005 09:26 PM
آقای شیوای عزیز + یور فرند عزیز. خیلی محترمانه بگم . دیگه شورش رو در اوردید. امیدوارم منظورم رو فهمیده باشید.
برام مهم نیست که که معلمم باشید یا چند برابر من سن داشته باشید . به هر حال ...
اگزیستانس | September 3, 2005 12:44 AM
صاحب محترم وب لاگ راز! آقا/خانم! من مفتون گرافیک ماه شما - ببخشید- وبلاگ شما شدم هر وقت می آیم هوش از سرم می برد. نگویی ببین مشتری های ما رو که به جای توجه به محتوای مطلب به آب و رنگ و خال و خدش توجه می کنند که در جواب می گویم چطور از یک جلسه مهم مناظره میان صدری و جهانبگلو فقط ادا اطوارشان را نوشته ات آورده ای خوب من هم از وب قشنگ ات فقط ظاهرش را الان قلمی می کنم نه این که از محتوای اش استفاده نکنم که آن خود بابی مستقل دارد.
yaser | September 4, 2005 03:43 AM
من كه نتونستم درك كنم ... ولي خوب مي دونم كه درست مي گيد ... !
sasan | September 4, 2005 11:55 AM
پيش بيني امر پيش بيني ناپذير و جمله ي مشهور هابز: « از کجا مي دانيد که مي دانيد که مي دانيد...»... و نمايش( رخداد يا فاجعه يا برنامه ي روزانه ي آقاي دلاکو آ / نام نمايش اين است ) آغاز مي شود بدان هنگامي که نبايد ( وگرنه نمايش ديگر نمايش نيست ) ...نمايشي شديد و ضروري ( به ياد آنتون آرتو ) ... و مارپيچي از نخ ها و ماجراها که روي هم مي افتند ...عجب!.. راستي بردار جان! بي بي گشنيز تو آستين کيست؟
'gandom | September 4, 2005 04:05 PM
caracter and caracterless , i'ts the question
mona | September 5, 2005 01:56 AM
امير جان سلام
پست بالاييت (بدبيني خوشبينانه) در مورد کتاب دوباتن خيلي زيبا و نکته سنجانه بود اين دوباتن با سن کمش واقعا قلم شاهکاري داره من که بخش نيچه اين کتاب رو چند بار خواندم و سير نشدم مثل کارتون رابين هوده!
بي صبرانه منتظر چاپ کتاب جديدش(هنر سفر ترجمه گلي امامي و احتمالا نشر نيلوفر)هستم
قربانت
mehdi dolati | September 5, 2005 02:39 PM
عذر ميخوام٬ ولي وقتي که کامنتهاي يک پست بسته ميشه٬ درست نيست که براي يک پست ديگه کامنت بذاريد :) وقتي بسته شده٬ حتما صاحب وبلاگ دلش نخواسته که کامنتي در اون باره دريافت کنه.
راوی قصه های عامه پسند | September 6, 2005 10:58 PM
البته دعوا که نيست. زيرا دعوا ميان کساني اتفاق مي افتد که مدعي تصاحب تمامي حقيقت اند. امروزه علماي جامعه شناسي مانند گيدنز در تلاش براي نزديک کردن کلان نگري و خرد نگري هستند. با اين حال به نظر من آنچه اهميت دارد «مساله» است. نظريه ها همانند عينکي هستند که ما براي ديدن واقعيت به چشم مي زنيم. هر گاه موضوع مورد بررسي مربوط به روابط ميان کنشگران محدود باشد مانند اعضاي يک خانواده يا کارمندان يک اداره؛ آنگاه بايد از نظريه هاي خرد يا نظريه هايي که در آنها کنشگران اهميت دارند استفاده کرد. اما زماني که مساله مربوط به تعداد زيادي کنشگر در سطوح مختلف مي شود مانند هنگامي که روابط ميان طبقات اجتماعي و دولت را مطالعه مي کنيم؛ بايد از نظريه هاي کلان يا نظريه هايي که به ساختارها توجه مي کنند؛ استفاده کنيم. با اين حال بر عهده محقق اجتماعي است که در تحقيقات خود ربط موضوعات خرد با عوامل کلان را مشخص سازد. براي نمونه ممکن است در تحقيقي خرد در باره علل تضعيف خانواده در گروههاي کم در آمد؛ بيکاري رئيس خانوار به عنوان متغير مستقل مهم اشکار شود. در اينجا ذکر اينکه بيکاري رئيس خانوار عامل اصلي تضعيف خانواده است؛ کفايت نمي کند. محقق بايد نشان دهد که ساختار هاي اقتصادي شهر يا کشور قادر به ايجاد اشتغال کافي براي جمعيت جوياي کار نيست. در اين شرايط تاثير متغيرهاي کلان بر يک وضعيت خرد روشن مي شود.
حسین ایمانی | September 10, 2005 04:44 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام خدمت استاد عزيزم آقاي ايماني
اتفاقا مشکل همين جاست. من فکر ميکنم در بسياري از موارد در عين اطمينان از اينکه موضوع مورد بررسي تحليل کلان يا خرد را مي طلبد دچار خطا ميشويم. چون ما از ارتباطات اين دو سطح تحليل با هم غافليم. البته بحث روش شناسي نيز که ديگر جاي خود دارد. در نهايت بايد بگويم به نظر من ما نيازمند رويکرد جديدي در اين مبحث هستيم. حالا اينکه رويکرد جديد به بهاي قرباني شدن يکي از طرفين يا آميزه اي از ايندوست جاي بحث دارد.
البته نزديک کردن اين دو رويکرد نسبت به هم نيز خود داراي مشکلات متعددي است. شايد هم اساسا قيد اين قالب بندي ها را بايد زد. خلاصه بحث بسيار پيچيده و جالبي است که در اين مجال نمي گنجد.
bagherpourshirazi | September 11, 2005 09:30 AM