« تنهایی پرهیاهو | صفحه اصلی | داوود خطر! »
خودبسندگی
نقدِ مراد فرهادپور دستکم برای من که هنوز، هرجا نامی از او باشد – جلسة سخنرانی، مقاله یا کتاب – با شتاب بسراغش میروم؛ میخوانَم، گوش میکنم و گمان میکنم درمیابم، کنشی «مخاطرهآمیز» است. طرحِ موضوع در اینجا – که بیشتر دیدگاههای اخیر او را برای رسیدن به فلسفهای «مستحکم و پایدار» در بر میگیرد – از اینجهت است که سخنان دیگران و – اگر خوشبخت باشم – سخنانش خودش را بشنوم.
طرح مسأله، برای من از سخنرانیها و نوشتههای فرهادپور دربارة بدیو (در شرق، پلیتکنیک و کتاب ماه ادبیات و فلسفه) شروع شد. با سخنرانیش دربارة هستیشناسی بدیو (در فیزیک نظری) ادامه یافت و وقتی نوشتهاش دربارة روشنفکری دینی را – که ظاهراً بیربط با دوتای قبلیست – خواندم به اوج رسید. از آخری شروع میکنم تا به جوهر مشترک آنچه پروژة فرهادپور میخوانَم، برسم.
بنظرم طرز تلقّی فرهادپور در «پاسخ به یک کامنت» – دربارة روشنفکری دینی – بخوبی پروژة فکریش در دورة اخیر – پس از شناخت، معرّفی و پرداختن به بدیو – را نشان میدهد.
در این نوشته، او روشنفکری دینی را سنتی مربوط به دورة تاریخی ایران بعد از انقلاب میداند. سپس، شرط دیگری اضافه میکند و مینویسد «شکل خاصی از توسل به معرفتشناسی پوپر، درمقام رخداد آغازینِ نمادین، یکی از سویههای برسازنده این جوهر است.» ایرادی باین تقسیمبندی دلبخواهی وارد نیست؛ لابد روشنفکری دینی – آنطور که منظور فرهادپور است – چنین ویژگیهایی دارد: مربوط به بعد از انقلاب و در آغاز، پوپری. بعبارت دیگر، وقتی فرهادپور از روشنفکری دینی میگوید، منظورش چنین چیزیست.
مسأله از جایی آغاز میشود که فرهادپور پای التقاط را بمیان میآورد. او با مثال – اتّفاقاً بنظرم کاملاً صحیح – شریعتی، استفاده از اصل ِ تکمیل – یعنی «رفع کمبودها و نواقص یک گفتار با استفاده از گفتاری دیگر» – را پیش میکشد؛ بآن اعتراض میکند و میگوید «ترکیب نظریای که او [شریعتی] از اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و تفکر دینی ارائه میدهد به لحاظ فلسفی عقیم و فاقد خلاقیت است و به لحاظ سیاسی از حد نوعی پوپولیسم ایدئولوژیک فراتر نمیرود [...و تنها] همهی نیازهای یک داشجوی شهرستانیِ پرتاب شده به درون متروپل را برطرف میکند.» او در مقابل ترکیب یا «روش اختهساز»، تصمیم تئوریک هوسرل از یکسو و وبر از سوی دیگر را نمونه میآورد که حاضر نشدند، تئوریهای خود را با عناصری بیرونی ترکیب کنند و بنابراین به غنا دست یافتند.
باینترتیب، آنچه فرهادپور میپسندد دستگاه فلسفی سخت و صلبی است که بیهیچ التقاط و ترکیبی، ایستادگی کند. اصرار او برای دستیافتن به چنین چیزی – همانطور که در سخنرانی کتاب ماه ادبیات و فلسفه میگفت – در جهت یافتن و پرداختنِ فلسفهایست مستحکم و پایدار – که با رویکردی فلسفی و نه جامعهشناختی یا سیاسی، در برابر وضعیّت موجود بایستد. اینطور، فلسفة دوستداشتنی او، برعکس فلسفههای اینک متداول، مرتبط با حقیقت است و از بازیهای پایان و بازیهای زبانی نشانهها – که قرار نیست در هیچ موردی به توافق برسند – دور. در نظر او و با وامی که از بدیو میگیرد، روندهای اساسی فلسفی امروز، در نفی حقیقت و جایگذاری معنا بجای آن با هم مشترکاند؛ ولی فلسفة مورد نظر فرهادپور – که آنرا در آرای «پدیده»ی آلن بدیو کشف میکند – برعکس، بهدنبال نظریة حقیقت است. امّا حقیقت – برخلاف معرفت – کلیّتی توپر نیست.
باین ترتیب، شاید پروژة فکری او، انتقام از روندهای متداول امروزی فلسفه و خصوصاً فلسفههای پستمدرن – یا بقول فرهادپور در سخنرانی تابستان گذشتة پلیتکنیک، دلوزبازی – از یکسو و لیبرالیسم – یا بقول او، ترهات ریچارد رورتی – از سوی دیگر باشد. او از پروژهاش، انتظار نتایج سیاسی دارد.
تلاش برای دستیابی به فلسفهای مستحکم، در بیان هستیشناسی بدیو در جلسة سخنرانی فیزیک نظری هم مشهود بود. مجموعة سرپایی که فرهادپور معرّفی کرد و در آن هستیشناسی بدیو را بر پایة نظریة مجموعههای کانتور بنیان نهاد، نمونة چنین دستگاهیست. دستگاهی که از تصمیمی دلبخواهی شروع میشود، امّا بعدتر تکتک عناصرش متقابلاً و در نظمی منطقی همدیگر را تأیید میکنند؛ تا رمز و راز نامتناهی از میان برود. نمونة کلّی فلسفة بدیو، هستیشناسیش و دیدگاه فرهادپور دربارة روشنفکری دینی، نمایانگر میل او به فلسفهای مستحکم است.
پروژة فلسفة مستحکم فرهادپور، خودبسندهست. دستگاه زیبا و جذّابیست که هر عضوش دیگری را راضی میکند و از این حیث به مستربیشن میماند. امّا بعدش چه؟ وقتی چشم باز میکنی، از خودت میپرسی حالا که چی؟ تا کی میتوان چشمها را روی هم نهاد؛ از دنیا فاصله گرفت و در ذهن، زیبارویانی را تصوّر کرد و با خیال آنها مشغول بود؟ «فاصله گرفتن از جهان موجود» و چشمها را بستن و دستیافتن به رادیکالیسم فلسفی، این نقل بزرگواری را در ذهنم پررنگ میکند که میگفت: «جامعهشناسی که چیزی از فلسفه نداند، خام است؛ امّا، فیلسوفی که جامعهشناسی نداند یا از نتایجش بهره نگیرد [و در ضمن، منتظر نتایج سیاسی نظریهاش باشد] خطرناک است.» نظر فرهادپور دربارة روشنفکری دینی، خودبسنده و جذّاب است. گزارههایش – که بسیاری دلبخواهیاند – در تأیید یکدیگر نوشتهشدهاند؛ امّا، تا چه حد به واقعیّت مربوط است؟ تا چه اندازه میتوان حرکت سروش به الاهیّات لیبرال و هرمنوتیک فلسفی و کلامی را پسروی روانکاوانه و بازگشت به مراحل قبلی رشد دانست؟
پ.ن. حدس میزنم علی عزیز – دوست دیریافتهام – با نظرم مخالف است. علی عزیز، کمک میکنی همدلی بیشتری با دستگاه صلبی مثل هستیشناسی بدیو پیدا کنم؟
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
پویان عزیز
لطف و کلام مهر آمیزت مرا شرمنده میکند. آنچه می گویی به نحوی دغدغه ما(مجتبا و من) نیز هست . من فکر میکنم فرهاد پور درسطوح مختلف ادعاهایی مطرح کرده ، که دنبال کردن هر کدام آنها به نتیجه ای گاه متناقض با دیگری منجر میشود.
1- از همین آخرین سخنرانی شروع می کنم . او سخنش را به نحوی تایید آمیز با کانت آغاز کرد و همین الزامات خاص خود راخواهد داشت. اولین مساله اینست که کانت معرفت امر متعالی را ناممکن میداند و هستی شناسی ای که از دل این ادعا بیرون می آید محدود به بررسی چارچوب مفهومی (conceptual framework) معرفت ما میگردد . پس کانت همان ابتدا تکلیفش را با هستی شناسی به معنای ارسطوی آن ، بدست دادن توصیفی از ماهیت و ساختار آنچه که هست ، روشن می کند و دستیابی به چنین معرفتی را ناممکن میداند. حال چیزی که به گمانم معضل است اینست که بدیو دست یابی به امر متعالی را نا ممکن (مطابق دستگاه کانت ) میداند لیکن با پس روی از کانت و طرح پرسش هستی شناسی ، حال با اتکای نظریه مجموعه ها به شکلهایی رخداد حقیقت را موجه می کند. اینها را به نظرم باید از فرهادپور پرسید . با تمام اینها معضل معرفت شناختی رخداد حقیقت همچنان پا بر جا باقی می ماند .
2- لیکن اگر مسیری غیر از معرفت شناسی کانتی انتخاب کنیم و کلا هستی شناسی را از نو بنا کنیم ، مثلا با اتکای نظریه مجموعه ها ، به گمانم میتوان به نتایج خاصی رسید. ( این کاری است که خودت نیز با آن آشنا هستی و در مقاله خوبت درباره معرفت شناسی اصلاح شده آلستون از پیامدهایش استفاده کرده ای ، پلنتینگا هم با استفاده از پارادکس راسل در مقاله معروفش (کلام فلسفی 1374) اثبات پذیری خداوند را زیر سئوال می برد و آنگاه از نتایجش برای دیدگاه خاص خودش بهره می جوید )
3- اما حکایت هر دستگاه صلب خود پسنده ، در اینجا من نیز با تو موافقم . گودل سرنوشت هر دستگاه صلب و نظام مندی (غیر از منطق ) را مشخص کرده و نا تمامیت و نا بسنده گیش را کاملا نشان داده است . اینکه یک دستگاه صلب و نظام مند از اثبات تمام قضایایش ناتوان است و حداقل باید ببیند اگر دارد چنین می کند در سالم بودنش شک کند . البته به گمانم فرهاد پور هم موضع گودل را می پذیرد لیکن در مورد بدیو نمیدانم او هم مدعی تمامیت است یا نه ؟
با امید دیدار -علی
علی | April 21, 2005 03:03 PM
من چيزِ خاصّی ندارم به حرفهایِ علی اضافه کنم، که بهنوعی حاصلِ بحثهایِ دونفرهیِ ما نيز بود. امّا با عرضِ معذرت يک غلطِ املايی (!) در نوشتهات هست:
ترهات=چرتوپرتها
طرهات=ج.طرّه -حلقهیِ زلف و...
:)
مجتبا | April 21, 2005 06:47 PM
too ghesmate linkdooni, linke baygani be eshtebah be jaye LINKDOONI, linkddoni neveshe shode ke goftam behtar bashe, dorostesh konid. merci
maziar | April 27, 2005 03:36 PM
بسم الله ./ سلام ./ شايد لازم باشد كمي آدم تر / آرامتر / ...تر / بشوم ./ ممنون استاد پويان / حالا مطمئنم راهنمايي بهترين دوران زندگي ام بود ./ والسلام ./ محمد مسيح ./
محمد مسیح | April 28, 2005 11:31 AM
سلام و آرزوي سلامت! براي شما و همه ي دوستان عزيز!
your friend! | April 28, 2005 09:03 PM