« ملاقات غیرمجازی-۲ | صفحه اصلی | سال نو مبارک! :) »
سفرهی هفتسین و همربایی اشیای مقدّس
بالای سفرة هفتسین، یک آینه میگذارند دو طرفش جار با شمعدان که در آنها بهعدة اولاد صاحبخانه، شمع روشن میکنند – چیزهایی که در سفره میگذارند از اینقرار است: قرآن، نانِ بزرگ، یک کاسه آب که رویش برگ سبز است، یک شیشه گلاب، سبزه [...] در خوانچه هفت چیز که اسمشان با سین شروع میشود باید باشد: سپند، سیب، سیهدانه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو، سبزی، باضافة ماست، شیر، پنیر و تخم مرغ رنگ کرده...
صادق هدایت؛ نیرنگستان؛ صص ۱۵۲-۳
شیء مقدّس در هر فرهنگی با ویژگیهای خاصّی شناخته میشود. بنا به اعتقاد دکتر فرهادی مردمشناس، این اشیاء – که در فرهنگ ایرانی، برکت و نظرکرده هستند – ویژگیهای مشخّصکنندة منحصربفردی دارند. مثلاً برخلاف اشیاء معمولی، شیء مقدّس را نمیتوان قیمتگذاری کرد و بنابراین داد و ستد آن با تمهیداتی – مانند مبادلة آن با شیء مقدّس دیگر – صورت میگیرد. جز این، حتّی قرض دادن شیء مقدّس، مشروط است؛ هدیة شیء مقدّس با شیء مقدّس دیگری جبران میشود و نیز، عامل دعا، نفرین یا موضوع سوگند است؛ نباید آنرا خوار شمرد و در جشنها و آیینها عموماً حضور دارد؛ از آنها برای جلب منفعت و دفع ضرر استفاده میشود و از همه مهمتر، چند شیء مقدّس معمولاً همراه هم و بشکلی شگفتآور گردِ هم میآیند.
بعضی مصادیق تأییدکننده، در توضیح مشخصات شیء مقدّس وجود دارد. بهعنوان مثال، در گذشته آبِ خوردن و آتش، رایگان بوده است و به اعتقاد ایرانیان، پیامبر، فروش آب را منع کرده است و تنها میتوان مجرای آب را خرید و فروش کرد. نیز، در بعضی مناطق ایران، فروش ماست و دوغ کراهت داشته تا آنجا که در بین عشایر و روستاییان کرمان فروش دوغ همانقدر زشت بوده است که کسی به شیر آب بیفزاید. بههمین ترتیب، قرض دادنِ اشیای مقدّس همیشگی نیست و مثلاً بنا به اعتقادی در بعضی مناطق ایران، هنگام غروب، یا وقت سال تحویل، نباید «سفیدمانی»ها را – مثلاً شیر و ماست و قند و آرد و نمک و برنج – قرض داد و از خانه بیرون برد.
رسمِ همچنان کم و بیش پابرجای تعویض نان خشک با نمک – که هر دو مقدّس بودهاند – و وجود شغل «نمکی» نشان میدهد که شیء مقدّس را تنها میتوان با شیء مقدّس دیگر معاوضه کرد. ضمن اینکه به بسیاری از اشیای مقدّس مانند نان و نمک – و یا آنطور که هدایت اشاره میکند، دانههای برنج – سوگند یاد میکنند تا وجهالضمان باشند. چنین شیء مقدّسی را – که وجهالضمان سوگندها واقع میشود – نمیتوان خوار شمرد و به آن بیاحترامی کرد. بنابراین، ریخت و پاش، آلودن و حتّی سبک و سنگین کردن شیء مقدّس ناشایست است. ایرانیان مناطق گوناگون، راههای مختلفی برای دور ریختن شیء مقدّس غیرقابل استفاده – مثل «عاشق شیر» یا شیری که رگههای خون در آن پیدا شده – پیشبینی کرده بودند. بهمینترتیب، معمولاً شیر یا گندم را بجای وزن کردن، کیل میکنند؛ چراکه هم عملاً راحتتر است و هم حاوی بیاحترامی – بهمعنای هموزن کردن شیء مقدّس با سنگ – نیست. همین مردمان، برای جلب منفعت و دفع ضرر، اشیای مقدّس را در خانه نگهداری میکردهاند؛ در بعضی مناطق، اسفند و در جاهایی دیگر، گلمحمّدی را به نخ میکشیدهاند. همینطور، در بعضی شهرهای شمالی، داخل تخممرغ را خالی میکنند و بعد از تزئینهایی به دیوار میآویزند.
جز اینها، اشیای مقدّس عموماً در آیینهای مقدّس، در سور و سوگها و در مکانهای مهم، دوتایی یا چندتایی گردِ هم جمع میشوند و ترکیب و مجموعهای شگفت پدید میآورند. دکتر فرهادی، نام این همنشینی اشیای مقدّس را «اصل همربایی قطبهای همنام» مینامد و معتقد است از این طریق، از سویی، عناصر جدید مقدّس، تقویت میشوند و از سوی دیگر خواص اشیای قبلی، حفظ میگردد. بنابراین، دقّت در عناصر سازندة هفتسین نشان میدهد کدام عناصر از نخستین باورها تا آخرین باورهای پسین، مقدّس قلمداد میشدهاند که اینچنین در سفرة هفتسین جمعشدهاند. آنچه در سفرة هفتسین، کنار هم مجتمع میشود، اشیاییست که در دورههای تاریخی گوناگون مقدّس قلمداد میشدهاند و اکنون ترکیبی بدیع خلق نمودهاند.
این نوشته، خلاصة بسیار فشردهای از مقالة «مختصات شیء مقدّس و اصل همربایی قطبهای همنام؛ مصادیق شیر، آب، آتش و سفید مانی در فرهنگ ایرانی» نوشتة دکتر مرتضی فرهادی است که در صفحات ۱۵ تا ۲۷ شمارة هفت و هشت نمایة پژوهش چاپ شده.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
بهار را با تمام ملحقات اش بايد بي دليل دوست داشت.به هر حال از زحمت اتان ممنون. راستي!بهارتان هم مبارك!
maryam sana'at | March 19, 2005 11:39 AM
آقاي شيوا شما به من يه قولي نداديد؟؟؟ قرار بود يه چيزي رو تو وبلاگتون بنويسيد!!!
payambare dorooghin | March 19, 2005 04:11 PM
عيدانه فراوان شد! عيدتون مبارك!
مهدیه | March 19, 2005 07:35 PM
پويانِ عزيز،
خواندنی بود، نوروزِ تو هم مبارک دوستِ من. سالِ خوشی را برایات آرزو میکنم. اميدوارم با ما بيشتر دوست باشی سالِ ديگه!
قربانات،
مجتبا | March 19, 2005 08:55 PM
به قول مجي خواندني بود!من كه خيلي خوشم اومد! سال خوبي داشته باشيد!
مانا | March 19, 2005 10:07 PM
جالب بود! تازه فهمیدم جریان برنجی رو که شمالی ها سر سفره ی هفت سین شان می گذارند:)
بهار | March 20, 2005 01:07 AM
به به ، اينجا هم بوي عيد مي آد . راستي ، توي بعضي روستاهاي خراسان و فارس هم سفره هاي هفت ميم و هفت شين هم داشته اند . من از اين سفره شيرازي ها خيلي خوشم مي آد ، چون كمي جاي بحث داره . سفره شون اين بوده : مرغ ، ماهي ، ميگو ، مسقطي ، موز ، مويز و مدني ( ليمو شيرين )!! البته ما كه مي دونيم اومدن موز توي ايران خيلي قدمت نداره . پس اين سفره هم نبايد زياد قدمت داشته باشه . خدابيامرزه ، مامان بزرگ بابام صد سالش بود كه فوت كرد ، حدود ده سال پيش . از اومدن موز تو ايران تعريف مي كرد . مي گفت روزهاي اول ، اين ميوه براي مردم خيلي عجيب و غريب بوده . همه به هم مي گفتند : " واي ، آخر زمون شده ، ديدين اين بادمجوناي زرد رو ؟! آخر زمون كه مي گن همينه ها!! " اما اون سفره هفت شين قدمت بيشتري داره ، دكتر صادق كيا اين شعر رو پشت يك نجوم نامه خطي پيدا كردند : " جشن نوروز مردم ايران ، مي نهادند از زمان كيان ، شهد و شير و شراب و شكر ناب ، شمع و شمشاد و شايه اندر خوان " ( شايه يعني ميوه ) راستي ، ببخشين كه اين قدر طولاني شد . كامنت نوروزيه ديگه!!
فاطمه | March 20, 2005 01:58 AM
امیر جان سلام عیدت مبارک
امیدوارم سال خوبی داشته باشی
راستی نظرات داریوش اشوری رو درباره وبلاگنویسی خوندی؟سرچ کردم چیزی تو سایتت پیدا نکردم
قربانت مهدی
mehdi dolati | March 20, 2005 08:21 AM
سلام به شما...
خسته نباشيد و سال نوتون هم مبارك باشه.
niusha_dadashi | March 29, 2005 09:26 PM