« دربارهی فرانکولا | صفحه اصلی | عاشورای میدان محسنی »
دیر گچین؛ دیروز کاروانسرا و امروز طویله...
دیروز، فرصتی پیش آمد تا با مجوّز میراث فرهنگی تهران و همراه با چند نفر از دوستان، سری بزنیم به یکی از زیباترین کاروانسراهای مرکزی ایران. تا دیرِ گچین در ۶۵ کیلومتری جنوب تهران، دو ساعتی راه هست؛ چراکه بخش زیادی از مسیر، خاکیست.
دیرِ گچین، کاروانسراییست با پلان منظّم چهار ایوانی و مربّعی و حدود صد متر در صد متر. پی بنا در دورة ساسانی گذاشته شده و امّا ساختمان، در دورة صفوی کامل گشته است. چهار برج در رئوس ساختمان و دو نیمبرج در ورودی بنا – بخش جنوبی – قرار دارند.
نمای عمومی کاروانسرا؛ تنها ورودی کاروانسرا در بخش جنوبی آن است – عکس: علی روستائیان – بهمن هشتاد و سه
دیر گچین – یکی از زیباترین کاروانسراهای ایران – در حال تخریب است و میراث، در صدد مرمّت آن. امّا آنطور که ما مشاهده کردیم، با مدیریّت نامناسب کارگاه مرمّت، بازسازی بنا به کندی انجام میشود و فعلاً – و برخلاف قوانین میراث فرهنگی و نیز تجربههای پیشین – علیرغم حضور مسؤول مرمّت، کاروانسرا به طویلهای بزرگ تبدیل شده که احشام – از گوسفند و بز تا شتر و اسب و الاغ – در آن نگهداری میشوند. کف تالارها و اتاقهای کاروانسرا به ارتفاع چندین سانتیمتر از فضولات حیوانی پوشیده شده و کلاً شرایط نامناسبی دارد.
داخل کاروانسرا – بخش شمالی – آجرهای مرمّت در وسط حیاط چیده شدهاند و در کنار آن فضایی برای نگهداری بزها وجود دارد – عکس: امیرپویان شیوا – بهمن هشتاد و سه
شاید یکی از دلایل دعوای گروه ما و مسؤول مرمّت همین موضوع بود. از آنجا که قرار است گزارشی هم به میراث فرهنگی تهران بدهیم – و این موضوع در مجوّز آمده – او میترسید از حضور احشام در دیر عکس و فیلم بگیریم. بهرحال ما که کار خودمان را انجام دادیم! قرار است حمید منصوریان – دوست باستانشناسمان – دوشنبه، ادامة ادّعاهایمان را – که با نگهداشتن کارت دوستمان علی روستائیان در قبال رسید، موقّتاً فیصله پیدا کرد – در میراث تهران پی بگیرد. عجیب است – و آنطور که حمید میگفت، طبیعیست – که کسی از میراث تهران برای سرکشی به چنین جای دور و پرتی نمیآید و همین، باعث چنین وضعیّتی میشود.
تالار و حجرههای کاروانسرا – زمین پوشیده از فضولات حیوانات است – عکس: امیرپویان شیوا – بهمن هشتاد و سه
شک نیست که کاروانسراها در گذشتة تاریخی ایران اهمیّت زیادی داشتهاند و اکنون از منظر تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، معماری و جغرافیایی و ... موضوعات خوبی برای بررسی هستند. در این میان، دیر گچین، یکی از زیباترین کاروانسراهای مرکزی ایران و نمونة تیپیک کاروانسراهای با پلان منظّم است.
حیاط کاروانسرا و نگهداری احشام – عکس: امیرپویان شیوا – بهمن هشتاد و سه
بگذریم؛ غرض اینکه خوشحالم که فرصتی دست داد و توانستم این بنا را ببینم. جای همگی خالی بود... خیلی خوش گذشت؛ هرچند آخرهای کار مسؤول مرمّت سر رسید و کمی حالمان گرفته شد! :) راستی، تهدیدهای طرف هم جالب بود. به نگهبان میگفت: در را قفل کن کسی خارج نشود و خودت با موتور برو از پاسگاه جعفرآباد، مأمور بیاور!! و ما هم که چقدر ترسیدیم!!:))
پ.ن. اینرا هم اضافه کنم که آنچه نوشتهام، برداشتم بود از آنچه آنجا اتّفاق افتاد... شاید مسؤول مرمّت آنجا هم با مجوّزهایی موقّت، کاروانسرا را در اختیار چوپانها گذاشته. هرچند از لحنش چنین بر نمیآمد و مرتّب میگفت شاید شما از گوسفندها فیلمبرداری کنید! بهرحال، مشخّص است که در نگهداری این بنا، کسی مقصّر است... همهچیز دوشنبه معلوم میشود.
بعدالتحریر: همین الان، نوشتة محمّد را در بارة سفرمان خواندم. آموزههایش خیلی جالب بود: اینجا.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
چون فرصتم زياد نيست فقط بگويم كه در مورد فرانكولا هنوز دير نشده. قرارمان سرجايش هست! البته دارينوش گفته برايم مي آورد! و شما كه سخت مشغول درس خواندن هستيد خواستم مزاحم نشوم!!!
your friend | February 19, 2005 01:56 PM
سلام . منتظر پست بعي ام . يا علي ...
مصلوب | February 19, 2005 03:52 PM
مرسی از این مطالب مفیدتون!مخصوصن برای من!
مانا | February 19, 2005 05:37 PM
در مورد فرانكولا،مي خواستم بگم كه اگر دوست محترم تان مي خواهند من مي تونم بهشون برسونم...كتاب رو كامل خوندم و مي تونم امانت بدهم:)
بهار | February 19, 2005 06:40 PM
جناب پويان امتحان داريد ديگه!خيلي داريد مي خونيد! خب ، اينم يه نوعشه البته . مطالعات فرهنگي و اينا!
فاطمه | February 19, 2005 08:20 PM
جالبه! اينجا محل تماس ما با دوستان عزيز مشتركمان هم شده است! از خانم بهار بابت لطفشان تشكر مي كنم. البته نميدانم كداميكتان را زودتر زيارت مي كنم. هركدام لطف كنيد ممنون ميشوم. دوشنبه و چهارشنبه دانشكده هستم!
your friend | February 19, 2005 09:30 PM
يه چيزي بگم كه حس رقابتتون گل كنه . نوشته محمد آقا يه خورده جذاب تر بود . نمي دونم چرا البته . حالا شما ناراحت نشين ! ولي من جدي گفتم ها .
فاطمه | February 19, 2005 09:46 PM
کجای این محل رو دارند مرمت میکنند؟ نکنه مثلاً علف هرزهاشو میدن گوسفندها بخورن میشه مرمت کف محل؟توی این عکسها که به نظر نرسید چندان مکان محافظت شده ای باشه. حالا دوشنبه قراره چی بشه؟ خدا به خیر بگذرونه
آزاده | February 20, 2005 08:28 AM
اين دفه عزمم رو جزر گرفته بودم بيام بخونم اما چه كنم كه به ميراث اونم از نوع فرهنگيش علاقه ندارم!
mahmood(reza) | February 20, 2005 04:42 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش بویی از محرم در اینجا به مشام میرسید. خدا کند دانشجویان مطالعات فرهنگی مثل شما بر مسند فرهنگ این مملکت ننشینند.
Anonymous | February 20, 2005 10:04 PM
وا يعني چي اين حرفا ؟ اين قبلي كيه ؟!
فاطمه | February 20, 2005 11:41 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان از کامنت من تعجب نکنید.
مگر میشود عاشورا که یکی از پدیده های فرهنگی این مرز و بوم است مورد غفلت کسی قرار بگیرد که در فرهنگ این مملکت میخواهد صاحب نظر شود. دریغ از یک مطلب یا حدااقل یک تسلیت خشک و ساده آنهم در مواجهه با چنین واقعه عضیمی. عجیبا غریبا!
Anonymous | February 21, 2005 09:26 PM
واقعه عظيمش قبول ولي تسليت باسه چي؟
payambar drooghin | February 21, 2005 09:35 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
دوست عزیز امیدوارم این حرفتان شوخی باشد. چرا که این سوال نهایت ساده لوحی و نادانی است. به جای گشت و گذار در نت شما را به مطالعه سفارش میکنم تا بتوانید پرسشهای عالمانه تری مطرح کنید. در ضمن از صراحت در گفتار عذر میخواهم.
Anonymous | February 22, 2005 05:38 AM
جناب صاحب كامنت قبلي ! چرا به زور سعي مي كني مذهبي حرف بزني ؟! مشخصه كه داري زور مي زني . فكر كردي اول حرفات " بسم الله " بگي و دو تا كلمه عربي بلغور كني ، مسلمون شدي؟ نه خير ، حالا شما هي بگو . من كه باور نمي كنم . در ضمن ، " عظيم " درسته ، نه عضيم!! شما كه از بيخ عربي ! ديدي مي گم داري به خودت فشار مياري؟ نه ، بچه بازي درنيار . حالا هر سني كه داري . شيرفهم شد ...؟!
فاطمه | February 22, 2005 09:51 AM
موج از حقيقت گهر بحر غافل است/حادث چگونه درك نمايد قديم را
اصلا قصد طرفداري ندارم ولي موضوع جامعه و جوانهاي ما از امام حسين و واقعه ي كربلا صحبت كردن نيست...از تسليت گفتن هم گذشته.بايد از امام حسين طور ديگري صحبت كنيم، از آن واقعه ريشه اي حرف بزنيم،استدلال كنيم.اگر پاي صحبتها و روضه هايي كه همين چند روزه از تلويزيون پخش ميشد مي نشستيد مي فهميدين از چه حرف مي زنم.دقت كه مي كنم در اين روزها هيچ كس، نه خطابه ها، نه روضه ها و نه دسته ها حق مطلب را ادا نكردند.هيچ كدام از نيايشهاي امام حسين در صحراي عرفات آن گونه كه بوده سخن نگفت، فقط مي خواستند مردم گريه كنند،همين! يه اشاره ي ديگر هم اينكه: حتما من بايد در اول حرفهايم بسم الله... بياورم كه همه بدانند به ياد خدا هستم؟!مجال كم است و نياز به بحث زيادي دارد.
بر لبش قفل است و در دل رازها/لب خموش و دل پر از آوازها
بهار | February 22, 2005 10:00 AM
به شدت با بهار موافق هستم
payambare doorooghin | February 22, 2005 07:03 PM