« مصاحبه؛ شرایط اجتماعی و مفهوم جوانی | صفحه اصلی | بیناموسی علمی »
بوفِ كورِ هدايت - محمد میرزاخانی
امتحان میدهم و سرم شلوغ است. نوشتة پایین را محمّد عزیز زحمت کشیده و نوشته که بنظرم بسیار خواندنی آمد. شما هم از دستش ندهید.
پس از سال ها انتظار براي چاپ آثار صادق هدايت ، بالاخره امسال تحقق انتظارها و آرزوهايمان را ديديم . وقتي چند ماه پيش از اين ( ابتدا در نمايشگاه كتاب و بعد در كتابفروشي ها ) چند چاپِ مختلف از آثار هدايت را ديدم ، واقعاًخوشحال شدم . مخصوصاً به خاطر انتشارِ بوف كور . يكي از اين چاپ ها را كه طرح جلدِ نسبتاً جالبي هم داشت و روي آن در گوشه اي نوشته شده بود : متن اصلي ، خريدم و با شوق و ذوق شروع كردم به خواندن . البته بوف كور را پيش از آن خوشبختانه چند بار خوانده بودم ولي هر بار با همان چاپهاي زيراكسي ونامرغوب .اما ابتدا پس از شروع كتاب ، و بعد پس از تمام شدنِ آن ، بارها از كاري كه انجام داده بودم اظهار پشيماني كردم . ولي چه سود . به ياد قيمت كتاب افتادم : نهصد و نود و نه تومان و دو قران و يك عباسي . و با خودم گفتم حيفِ اين همه پول !
حال براي اينكه معلوم شود ماجرا چيست تنها به چند مورد از همة آن مواردي كه ديدم بسنده مي كنم :
1. اين كتاب توسط « انتشارات صادق هدايت » و زير نظر فردي به نام دكتر بهنام اوحدي منتشر شده است ؛ در اين كار ظاهراً عدة زيادي او را همياري كرده اند كه با عناوين حروفنگار و صفحهآرا و نمونهخوان ( 3 نفر ) و … در آغاز كتاب اسم شان آمده است . در برگة سوم كتاب ، پس از نام كتاب با قلمي كوچكتر نوشته شده : متن اصلي ( بي كم و كاست ) . شمارگان اين اثر هفتاد هزار نسخه است .
2. در دو صفحة بعد از كتابشناسي بوف كور ، انتشار اين اثر به چند نفر تقديم شده است كه نام هر يك از اين افرادي كه اثر به ايشان تقديم شده با توصيفي همراه شده است . مثلاً :
دكتر محمد صنعتي رمزگشاي بي مانند بوف كور . و در مورد آن چهار نفر ديگر هم باز تقريباً وضعيت به همين منوال است.
اما دربارة متن بوف كور :
1.در طول متن بارها با ديدن ستاره * روي واژهها توجهمان به پاورقي جلب مي شود . البته اين ستاره چند كار را با هم انجام داده . مثلاً براي اين كلمه ها ستاره گذاشته شده است : چنباتمه ، جلوم ، شوور ، نشد ، ناخونش و در پاورقي ها اين طور آمده : چمباتمه ، جلويم ، شوهر ، نشت ، ناخنش . و جالب اينكه هر كدام از اين واژه ها كه چند بار در متن به كار رفته اند ( مثل جلوم ¬ جلويم ) در تمام موارد همين عمل ستاره گذاري و پاورقي بي كم و كاست انجام شده است .
3. بعضي واژهها در طيّ متن با گذاشتن ستاره ، در پاورقي معنا شده اند :مثلاً واژههايي چون :سلعه ، كارتنك ، ننو ، نزع ، دستغاله ، مِجري ، هوزوارِشنِ ادبي ، دولچه ، اَرخالق ، وسمه ، و ... . و جالب تر اينكه بعضي واژه ها به كلي اشتباه معنا شده اند ؛ مثلاً در عبارتِ « چشم هاي رِك زده و پلك هاي خون آلود » بالاي واژه رك ستاره گذاشته شده و در پاورقي اين طور معنا شده است : سخن زير لب كه از روي خشم و ناراحتي گفته مي شود ، زك ، ژك . ( ص 52 ) حال آنكه در عبارت مذكور ، معناي واژه بسيار واضح است . هم چنين با يك نگاه سريع به فرهنگ فارسي عاميانه ابوالحسن نجفي معناي واژه را مي توان ديد با شاهدي از خود بوفِكور : رك زده 1 . خيره ، مات ، زل زده ، « دو چشم سياه ديدم كه بدون حالتْ رك زده به من نگاه مي كرد . ( جلد دوم . ص 765 ) .
3 . به متن بوفكور با گذاشتن علامت [] چيزهايي اضافه شده است . مثلاً :
ـ تمام بدبختي هاي زندگي ام دوباره جلو [ي] چشمم مجسم شد . ( ص 42 )
ـ همة مردم [به] بيرون شهر …
ـ سايه [ ي] او را به ديوار عرق كرده حمام …
ـ اگر او را سابق بر اين [هم] نديده بودم … ( ص 22 )
و …
4 . يك عالمه نقطه و ويرگول و … در متن گداشته شده است كه كاربردشان نابه جا و غلط است و در چاپ معتبر و خوبِ قبلي ( انتشارات اميركبير ) خبري از اين نقطه ، ويرگول ها نبود :
ـ يك هواي وحشتناك و پر از كيف ؛ بود ، ( ص 92 )
ـ صداي:« لا اله الا الله » مرا متوجه كرد . ( ص 92 )
ـ اين حس شهوتِ كشته، شده كه خواب زاييده ي آن بود ، ( ص 89 )
ـ جلويِ ، خانه ي پدر زنم كه رسيدم ، ( ص 90 )
5 . غلط هاي تايپي هم در متن كم نيست:
ـ … جلو [ي] چشمم گرفتم تا در چاله ي كف دستم شب جادواني را توليد بكنم . ( ص 88 )
ـ ريشيم نامرتب ، ولي يك حالت روحاني و كشنده پيدا كرده بودم . ( ص 100 )
ـ دقت ردم ببينم آيا در اتاق او مرد ديگري هم هست . ( ص 111 )
ـ پلك هاي خميده ي و خمار ، ( ص 113 )
6 . متن بوف كور بنا به چاپ اميركبير و همچنين بنا به دست نوشتة منتشرشدهي بوفكور ، از 4 قسمت تشكيل يافته است . اما در اين چاپ فصل بندي به هم پيوسته و همة متن پشت سر هم آمده است و در حقيقت 4 قسمت شده يك قسمت . در چاپ امير كبير و در دست نوشتهي هدايت ، در قسمت سوم بوف كور چندين بار سطرها نقطهچين …… گذاشته شده است(مثلاً صص 83 ، 91 و 95 ) اما در اين چاپ اين موارد هم از ميان رفته اند .
7 . در چاپ هاي قبلي آثار هدايت ، در آغاز تمامشان نام همة آثار هدايت آمده است و لي در اين چاپ اين مورد حذف شده و به جاي آن در پايان اثر يك صفحه به نام كتاب هاي دكتر بهنام اوحدي اختصاص يافته است و يك صفحه هم به « انتشارات صادق هدايت منتشر مي كند » .
8 . فكر مي كنم همين چند مورد به قدر كافي روشنگرِ زحمت فراواني كه جناب اوحدي و دار و دسته اش كشيده اند ، هست . بايد دسته جمعي به ايشان خسته نباشيد و دست مريزاد بگوييم كه پس از سال ها انتظار، ما را به بهترين وجه به مقصودمان رساندند .
9 . هدايت براي انتشار بوفكور به هند مي رود ، آن را با هزار زحمت و مشقت در ( ظاهراً ) 150 نسخه چاپ مي كند ولي آقاي اوحدي به همّت امكانات امروز اين اثر را در 70 هزار نسخه ( درست است هفتاد هزار نسخه ) بدون كمترين زحمتي ( البته با يك عالم زحمت براي تخريب اثر ) منتشر مي كند و پول هنگفتي به جيب مي زند و خود و آثار گرانسنگاش را هم با بوف كور تبليغ مي كند - و صد البته بدين وسيله نام بوف كور براي هميشه در كنار نام دكتر بهنام اوحدي زنده مي ماند !
10. خواستم چيزي دربارهي جناب اوحدي بگويم ديدم حيف چيز.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
آقاي شيوا اين مقاله كه فقط قرار بود تو وبلاگ ما نوشته بشه داشتيم؟!
sajad | January 11, 2005 11:49 AM
من که اين نسخهي کتاب را نديدهام، اما براي شستن آقاي دکتر کافي بود!
SoloGen | January 12, 2005 07:33 AM
اتفاقا من اين نسخه از كتاب رو مي گيد خوندم. من هم مثل شما با هزار بدبختي اين نسخه رو از نمايشگاه خريدم. مي خوام بگم كه تمام حرف هايي كه گفتيد در رابطه با كسب شهرت از طريق بوف كور و ايراداتي كه به چاپ گرفتين درسته ولي عده زيادي رو مي شناسم كه مدت ها دنبال يك نسخه كامل از بوف كور بودن تا بفهمن اين كتاب چيه كه انقدر سرش جنجال شده ؟ خيلي دسترسي به نسخه هاي قديمي ندارن و اين چاپ حداقل كمكي به اون ها مي كنه. با تشكر از دقت و ريز بيني شما
aidin | January 13, 2005 01:05 PM
شكر خدا، كتاب را در همان نمايش گاه جمع كردند!
Abolfazl | January 15, 2005 10:21 PM
دقيقا.....
حيف چيز....
اما چه ميشه كرد...من هم گول خوردم و با داشتن همون نسخه ي فديمي باز رفتم و اين رو هم خريدم و همينطور هاج و واج مونده بودم كه چه بلايي سر كتاب آدمي اومد كه وسواس عجيبي تو نوشتن داشت....
حيف چيز كه به اين دكتر اوحدي و دار و دسته اش بگي...
خوش باشي و ممنون.
مهدی احمدی | January 22, 2005 02:57 AM
آقا خیلی جالب بود.
ف ل ش | February 12, 2005 04:56 PM