« اسناب/ نسبي نگري – محمّد میرزاخانی | صفحه اصلی | تجسّد کلمه »
اسطورة اسناب
محمّد راست میگوید؛ بعد از نوشتن اسنابیسم، چند باری با دوستان و اطرافیان – شوخی و جدّی – بحث شد. بعضی تشکّر کردند که حرف دلشان را زدهام. بعضی هم – لابد برای اینکه بگویند اسناب نیستند ;) – از نوشته، تعریف کردند. چند نفری هم گویا دلخور شده بودند و نوشته را بهخودشان گرفته بودند که شرمندهشان هستم؛ – درست حدس زدهاند!
محمّد خودش یادداشتی نوشته برای راز و نسبینگرانه به اسنابیسم نگاه کرده که احتمالاً خواندید. نوشتة محمّد را که خواندم، خواستم از فرصت استفاده کنم و نظر تکمیلی خودم را هم بنویسم و احتجاجاتی را که با دوستان گفتهام، مکتوب بیاورم:
بله! هرکس میتواند هر سلیقهای داشته باشد و با هر ذوقی انتخاب کند. دقیقاً اشکالی که به اسناب وارد است، از همینجاست. سر راستتر بگویم: من با سلیقة اسنابها مشکلی ندارم؛ مشکل من در این است که اسناب، ذائقة دیگران را تحمّل نمیکند. او با گزارة اوّلی که آوردم مخالف است و مخالفتش را ابراز میکند تا خود را بالاتر بکشد.
اسنابیسم – اگر بخواهیم از مدل بارت استفاده کنیم – اسطورة سلیقة برتر و درست است. عینیتر بگویم: اسناب، بابت سلیقة دیگران «متأسّف» است! اسناب، در حالیکه سرش را تکان میدهد و لبخند تلخی بر لب دارد، مخاطبِ «بیسواد»ش را تحقیرآمیز نگاه میکند و میگوید: متأسّفم که مزخرفاتی مثل این آهنگ مبتذل را گوش میکنی. گلپا هم شد خواننده؟ جداً بابت عمری که با دیدنِ فیلمهای سطحِ پایین آمریکایی تلف میکنی، تأسّف میخورم.
اسنابیسم، اسطورة بارتیست چرا که از ایدئولوژی ذائقة سطحِ بالا دفاع میکند و طبیعت را جایگزینِ تاریخ مینماید. اسناب، سربلند فریاد میکشد: سلیقهای که من دارم، سلیقة طبیعیست. یا بهتر بگویم؛ سلیقة پاک و ذات دستنخورده، بتهوون دوست دارد و نه هایده! اسناب، به فرایندِ تاریخی توجّهی نمیکند و ذات و طبیعت را جایگزین میسازد. اسناب، زیرکانه پرهیز میکند و نمیگوید که سلیقهاش برایش سرمایهای فراهم کرده تا زور براند.
نگاهِ ژیژکی به اسطوره هم بخوبی در اینباره گویاست: نه تنها سلیقة من، سطح بالاست؛ بلکه، بر عکس، سلیقة سطح بالا، ذائقهایست که من دارم! اینطور، اسطوره زائیده میشود. اسطوره هم با استیلا توأمان است. اسطوره، استیلا و سلطه را قصد میکند؛ قوّة قاهریست نشسته در تخت فرمانروایی سلیقهها. پس، رابطهای تنگاتنگ با ایدئولوژی دارد و بقول فوکو در فضایی سیر میکند که مبادلة بیانتها و آزادانة گفتارها را بر نمیتابد.
امبرتو اکوی نازنین راست میگوید. نشانهشناسی دانشِ دروغهاست. همینکه ما چیزی را نشانة چیز دیگری میگریم، با دروغ مواجهیم. همینکه در محور جانشینی، نشانهای جانشین هزارها بیشمار نشانة غایبِ دیگر میشود، دروغ خلق میشود. نشانه، بیش از آنکه نشان دهد، پنهان میکند.
شرمندهام؛ ولی من رفتار اسناب را چونان نشانهای میخوانم مبتنی بر اسطورة سلیقة متفاوتِ ذاتاً دستنخوردة پاکِ چه و چه، که بسیاری چیزها را پنهان میکند: تفرعن و خودخواهی اسناب را؛ رذالت و خودبزرگبینیاش را و این گمان را که از فلان جای فیل افتاده. من، با سلیقة هیچکس مخالف نیستم؛ من با تحمیل سلیقهها مشکل دارم...
این یادداشت – خوشبختانه – بیطرفانه نوشته نشده؛ برعکس، کاملاً هم جانبدارانهست. هرقدر میخواهید ناسزا بگویید! امّا، پیش از آن، باز هم قدری دیگر از وقتتان را به من بدهید و اگر نخواندهاید، نوشتة قدیمیام «جواد یسّاری و مسألة تعریف زیبایی» را بخوانید. ضرر کردید، بیشتر ناسزا بگویید!
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference اسطورة اسناب:
» قلمدون from Sibestaan
سونامی، ايران و روزنامه شرق: سرمقاله خواندنی، صريح و صميمی حميدرضا ابک در باره بی اعتنايی ايرانيان از ملت و دولت به فاجعه سونامی: "يكى... [Read More]
» دگم و متا-دگم: يک مسالهي اخلاقي from Anti Memoirs
به دگمگرايي کاري ندارم، اما آيا اگر کسي سيستمي نسبيگرا [اخلاقي] اختيار کرد، ميتواند نسبت به آن سيستم تعصب نشان دهد و با سيستمهاي ديگر... [Read More]
يادداشتها
سلام ... راستش چند وقت پیش نمایشنامه خرسهای پاندا رو خوندم و دلم میخواست نقدی درباره اون بخونم ... برای همین search کردم و به وبلاگ شما رسیدم خوندن نقدتون خیلی بهم کمک کرد که بیشتر از نمایشنامه لذت ببرم ... بعد از اون چند باراومدم اینجا ولی نتونستم از مطالب اینجا چیزی بفهمم
( البته باید بگم که خیلی هم اشکال از کم سوادی من نبوده ... بیشترش تقصیر شماست که این همه سخت مینویسید ) خلاصه قرض از این همه پرچونگی و داستان تعریف کردن این بود که بابت اون نقد ازتون تشکر کنم ... خیلی مرسی
شاپرک | January 5, 2005 02:19 AM
Long ago when I received piano lessons, my instructor who was a music student and taught me how to play Bach and Bethoven disliked Googoosh because of her being a so called low level pop singer! Therefore I did not dare to say I liked googoosh's voice and singing at the time! Now I know and believe that everyone has the right to like whatever she/he enjoys and there is not anything wrong with anybody's taste. Now I am not ashamed of listening to Haydeh or whoever else when I find myself enjoying it. Snobs have always been arround, the important fact may be whether we do care about them or not! I very much agree with what you said, and also liked the note titled Yasaari and beauty to which you referred
your friend | January 5, 2005 08:40 AM
برای چندمین بار نوشته های شما مرا غافلگیر کرد. می توان نظریه ها را خواند و تبدیل شد به کسی که نظریه هایی را که دیگران، ابداء کرده اند، قرقره می کند. اما نه، می توان نظریه ها را خواند،زندگی جاری پیرامون را دید، اندیشید و در تحلیل و تجزیه رویدادهای زندگی پیرامون(برای درک رویدادهای زندگی پیرامون)نظریه ها را به صورت کاربردی، در زندگی به کار بست. این کار برای این نیست که ما حقایق جاری حیات بشری را در بوته نظریه ها، محک بزنیم؛ همين طور اين كار براي اين نيست تا ما با به نمايش گذاشتن حافظه مان وجه المصالحه اي براي ارتباط با آدم هاي ديگر (احيانا از همان اسناب ها)پيدا كنيم بلکه این کار تنها برای این است که ما روش هایی را برای درک بهتر و درست تر و نیز ارتباط ساده تر با جهان، کشف کنیم.
به نظر من شما به دسته دوم تعلق دارید.
من هنوز باعلاقه نوشته هایتان را پی گیری می کنم.
sh-a | January 7, 2005 01:35 PM