« سایههای اکبر فضلیپناه | صفحه اصلی | اسناب/ نسبي نگري – محمّد میرزاخانی »
ژاک دریدا: از فلسفه تا هنر – گزارش یک هماندیشی
امروز – دوشنبه چهارده دی هشتاد و سه – مؤسّسة پژوهشی حکمت و فلسفه و فرهنگستان هنر، میزبان علاقمندان دریدا بودند تا در نشستی با عنوان «ژاک دریدا: از فلسفه تا هنر» از ساعت ۱۰ صبح تا ۶ بعد از ظهر، اندیشهها و آثار فیلسوف تازهدرگذشتة فرانسوی را نقد و بررسی کنند.
سخنرانیهای تشریفاتی پیش از آغاز که حرف خاصّی برای گفتن نداشتند. دکتر اعوانی – رئیس مؤسّسه – و دکتر نامور – رئیس فرهنگستان هنر – و بعد دکتر نجومیان – دبیر علمی هماندیشی – گزارششان را دربارة تشکیل همایش ارائه دادند و گفتند درگذشت دریدا بهانهای شده برای اینکه رسمیترین نهاد مملکتی در زمینة هنر و – شاید – رسمیترین مؤسّسة فلسفهپژوهی کشور (!) با همکاری هم تشکیل جلسه بدهند.
سخنرانی افتّتاحیة دکتر داوری – رئیس فرهنگستان علوم – هم دستِ کمی از سخنرانیهای پیشین نداشت. باز، انصافِ دکتر داوری را شکر که گفت نباید من ِ قدیمی را دعوت میکردید. دکتر داوری هم بعضی صحبتهای تکراری دربارة دریدا را با کمی چاشنی طنز و از این شاخه به آن شاخه پریدن، بیان کرد.
پانل اوّل – با ریاستِ جلسة دکتر شهین اعوانی، از طرفِ مؤسّسه – «فلسفه و دین» نام داشت و سه سخنرانی را شامل میشد. دکتر غلامرضا اعوانی دربارة «نامهای به دوست ژاپنی» صحبت کرد؛ نامه را دریدا در پاسخ به سؤال ایزوتسو – دینپژوه و اسلامشناس ژاپنی – مینویسد که پرسیده بود دیکانستراکشن را در ژاپنی چطور باید ترجمه کنیم. (برای اطّلاع، نامه را دکتر سجودی در شمارة پنجم زیباشناخت ترجمه و چاپ کرده.) بعد دکتر پاکتچی، سخنرانیش را با موضوع «فلسفة دریدا در برداشت آشنایان با سنّتهای عرفانی» ارائه کردند و دستِ آخر نوبت به دکتر ضیمران رسید که قرار بود به نسبتِ هیدگر و دریدا بپردازد – و خیلی کم به موضوع اصلی اشاره کرد!
در پانل اوّل فقط دکتر احمد پاکتچی درست و حسابی صحبت کرد. دکتر پاکتچی – که بنظرم علاقهمندیش زبانشناسی تئولوژیک است – با سؤال لویناس – پدیدهشناس و متألّهِ یهودی – از دریدا شروع کرد: آیا شما نمایندة آیینِ قبّالة لوریایی نیستید؟! و از اینجا، مشابهتهای فلسفة شالودهشکن دریدا و مرامهای عرفانی را بررسی نمود و گفت چرا فرضاً ایزوتسو – که دربارة ذن-بودیسم تحقیق کرده – به مفهوم دکنستروکسیون علاقمند میشود (عنوانِ فصلهای کتابِ ایزوتسو «بازسازی فلسفة ذن-بودیسم» شاید بکلّی گویا باشد: معنا و لامعنا / تقابل خود و دیگری / تمایز درون و برون). دکتر پاکتچی، همچنین به اوزداوینیس اشاره کرد که دربارة سنّتهای عرفانی شرق و پستمدرنیسم تحقیق کرده و حتّی آیاتِ قرآن و اشعار عطّار را با عقاید دریدا مطابقت داده. همچنین از آلمند گفت که دریدا را با ابن عربی مقایسه میکند و مفهوم «حیرت» ابن عربی را در کنار ِ «تحیّر» (bewilderment) دریدا قرار میدهد. ابن عربی معتقد بوده که حیرت، عجز روح نیست؛ بلکه توانایی برای دانایی بیشتر است. دریدا هم از سویی معتقد است که وقتِ «گیجی»ست که نیمنگاهی بجهان خارج – بعنوان دیگری – میندازیم. (باز هم جهتِ اطّلاع، بنظرم دربارة مفهوم «سرگردانی» -ِ پست مدرن، نوشتة تیلور که در کتابِ ویراستة کهون ترجمه شده، جالب و آموزنده است.)
دکتر احمد پاکتچی – در پانل نخست بهتر از دو سخنران دیگر، بحثش را ارائه کرد - عکس: امیرپویان شیوا
جز دکتر پاکتچی بقیه، تکراری و بیفایده حرف زدند و صحبتهایشان اصولاً به پانل دین مربوط نبود. از آن بدتر، نه دکتر اعوانی و نه دکتر ضیمران – با عرض شرمندگی و علیرغم احترامی که برای هر دوشان قائلم – بلد نبودند از بیست دقیقههایشان استفاده کنند و گمان میکردند باید کل مقالهشان را بخوانند! دکتر اعوانی که با کلّی آیه و سلام و صلوات به یاد استادش ایزوتسو افتاد و به این پرداخت که چقدر جالب است دریدا و ایزوتسو تقریباً همزمان فوت کردهاند!! و چه حسن تصادفی پیش آمده و اینکه اندیشمندِ بزرگ جنابِ مرحومِ دکتر فردید از دیکسیونر لتره استفاده میکردند و نه مثلاً از لاروس و خلاصه حرفهایی از این جمله... ضمن اینکه، به عقل ناقص من جور در نمیآید که تنها، مخاطب بودنِ ایزوتسو در نامه – بعنوانِ دینپژوه – توجیه کند که دکتر اعوانی در بخش دین سخنرانی نمایند! دکتر ضیمران – بخاطر مقدّمه بزرگش و تشکّرهای پشتِ هم از اساتید فرهیخته که با سخنان گوهربارشان، کار را برایش دشوار کردهاند! – تنها فرصت کوتاهی پیدا کرد تا به نسبتِ دریدا و هیدگر بپردازد؛ آنهم بیکوچکترین ارتباطی به دین.
وقتی در پایانِ بخش اوّل از دکتر نجومیان علّت را پرسیدم، تنها به این اکتفا کرد که ما اصولاً پانل را بخاطر دکتر پاکتچی گذاشتیم و در مقابلِ این توضیحِ روشنگر، از دستِ من کاری برنمیآمد جز تشکّر!!
جلسة دوّم را غایب بودم. با دوستِ بزرگواری – که ظهر تشریف آورده بودند – برای ناهار و گشت (!) از جلسه خارج شدم و البتّه نیازی به گفتن نیست که جایتان خالی بود. اینطور، نه سخنرانی دکتر فلامکی دربارة تأثیر دریدا بر معماری را شنیدم و نه صحبتهای دکتر احمدیان را دربارة هنر پستمدرن.
از اواسطِ جلسة سوّم دربارة زبان و ادبیات – به ریاستِ دکتر نامور مطلق از فرهنگستان هنر – حاضر بودم؛ اینبار امّا در طبقة بالا و اصطلاحاً از طریق دوربین مداربسته. دکتر سجودی – که سخنرانیش را از نیمه شنیدم – صحبتهایش را – که کم و بیش در کتابشان «نشانهشناسی کاربردی» – آمده بود دربارة دیدگاههای سوسور و پیرس و دریدا نسبت به دلالت انجام داد. با اینکه صحبتها بنظرم تکراری بود؛ امّا از ارداتم نسبت به دکتر سجودی حتّی یکذرّه کم نشد! بعد دکتر نجومیان، سخنرانی جالبی دربارة پارادوکسهای زبانی در ادبیات انجام دادن و از نیروهای واساز سخن گفتند. پارادوکس اوّل یکّه بودن و چندگانه بودن زبان ادبی بود. یعنی درحالیکه نویسنده یکه است؛ خوانندة نیّتشده یکّه است؛ قهرمانها یکّه هستند و الی آخر، متن متکثّر است. استعارة کارت پستال دریدا اینجا خیلی به صحبت دکتر نجومیان کمک کرد. پارادوکس دوّم، خصلتِ ارجاعی زبان و تضادّش با خودارجاعی آن بود و دستِ آخر، دکتر نجومیان به سکوتِ ادبیّات و حضور و در عینِ حال، غیبتش پرداخت. اینطور، زبانِ ادبی به مرز متافیزیک کشیده میشود و در آستانه (threshold) قرار میگیرد. (شما را بهیاد مفهوم hymen –ِ دریدا نمیندازد؟ من که بیاد این استعاره افتادم.)
دستِ آخر هم – بعد از پرسش و پاسخ و هماندیشی دربارة برگردانِ deconstruction به فارسی – فیلم مستند دریدا پخش شد که بعلّت فورانِ استعدادِ مسؤولِ سمعی-بصری، ما – حاشیهنشینهای طبقة دوّم – نتوانستیم استفاده کنیم! (این دوّمین باریست که میخواهم این فیلم را ببینم و موفّق نمیشوم!)
خلاصه کنم؛ از دو بخشِ – بقولِ خودشان – هماندیشی – البتّه بجز بخشِ استراحت! – بیشتر خوشم آمد: یکی صحبتهای دکتر پاکتچی بود (چون صحبتهای مرا دربارة عرفان و پستمدرنیسم {۱ و ۲ و ۳} تأیید میکرد!!) و دیگری صحبتهای دکتر نجومیان (که مرا به یاد گزارههایم دربارة سکوت {اینجا و چند جای دیگر} انداخت!!) میتوانید این چند جملة آخر را کاملاً بحساب خودخواهی من بگذارید؛ ولی، بهرحال با این دو قسمت بیشتر همذاتپنداری (!) کردم.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
x-( :(((((((
Anonymous | January 3, 2005 10:00 PM
استفاده كرديم!! خدا زياد كند!
your friend | January 4, 2005 08:55 AM
ژاك دريدا رو مي شناسم . دوست بوديم با هم . مطلب خيلي طولاني بود.اما باحال.بر معلومات ما افضوده شد.
vahid | January 6, 2005 11:12 PM
سایت شما غنیترین سیایتیه که تا حلا دیدم
Anonymous | June 12, 2005 07:23 PM
من اسمم فرشاد هستم . کرد هستم.بچه ی سنندج
تو ایمیلیم ادرست و مشخصات خودت رابنویس تا بیشتر با هم
در تماس باشیم
به امید دیدار
فرشاذ | January 1, 2006 03:52 PM
ترجيح ميدهم وقتي سخنراني کسي را نيمه ميشنوم درباره اش نظر ندهم.
مرسي
kaveh | March 26, 2006 02:25 AM