« مکاشفات یک آشپز | صفحه اصلی | اسنابیسم »
دربارة عکسِ بدونِ عنوان از عکّاس ناشناس
نقدِ عکس قبلیم چاپ و برنده شد. برای همین، انگیزه پیدا کردم و تصمیم گرفتم این یکی رو هم بنویسم! ممکنه بخونینش و نظرتون رو تو دو سه روز آینده بهم بگین؟ قول میدم که امانتدارِ خوبی باشم. تو نقدِ قبلی، مجتبای عزیز لطف کرد، کمکم کرد و من هم اسمش رو آوردم...
۱- تئوری (عکسِ بدونِ عنوان؛ عکّاسِ ناشناس؛ مردمانِ بینام و نشان):
هر عکس را که میبینی، عنوانش را جستجو میکنی؛ تا دریابی، موضوعش مربوط به که و چه است و سپس، بهدنبال نام عکّاسش میگردی تا بدانی، اثر از آنِ کیست؟ در مورد عکس حاضر، هیچیک از ایندو اطّلاع معمول در دست نیست. پس، ناچار به نقد فرمالیستی روی میآوری که در آن، تصویر به مثابة تصویر و بخودی خودش بررسی میشود؛ فارغ از دانستههایی نظیر زندگینامة خالقِ اثر، تاریخِ اثر، اوضاعِ زمانة عکّاس، دستگاه فلسفی و ذهنیّتِ هنرمند و ... . بینام و نشان بودن عکس، استفاده از نقد فرمالیستی را تسهیل میکند و وامیدارت تا خودِ اثر را مبنای عینی نقد قرار دهی و جدای از «سفسطه دربارة قصد مؤلّف»• (Intentional Fallacy) و «سفسطه دربارة تأثیر اثر»•• (Affective Fallacy) آنرا ارزیابی کنی. (رواج دیدگاه فرمالیستی در دهة ۱۹۵۰ باعث شده بود، مجلّة اَپِرچر (Aperture) ، اطّلاعات عکسها را – نظیرِ نامِ عکّاس، عنوانِ عکس، تاریخ آن و غیره – در پایانِ مجلّه بیاورد؛ تا توجّه از تصویر، منحرف نشود.) سخنراندن دربارة «محتوای اثر» در چنین شرایطی، از آنچه دربارة «شکلِ اثر» دریافتهای، برمیخیزد؛ چراکه بقول تی. اس. الیوت••• بین شکل و محتوا، «وابستگی عینی» (Objective Correlative) وجود دارد و بهعبارتِ دیگر، شکل، گویای محتواست.
۲- توصیف (شکل):
عکس، با خطّ فرضیِ جداکنندهای، مردمان با لباس شخصی را از افراد نظامی متمایز میسازد. در سمتِ چپ، چهرة مردمان عادّی، خندان است و لبخند، گفتارشان را – که گویی مخاطبش نظامیها هستند – همراهی میکند. دوّمین چهرة سمتِ چپ – زنِ عینکی – کودکی را در آغوش میفشرد که تنها دستش را زیر گلوی مادر میبینیم. فردی در انتهای تصویر، دستش را بر دوش نظامی گذاشته و دیگری، با دست، علامت ویکتوری و پیروزی نشان میدهد. در سمتِ راست، نظامیها امّا، به فاصلة برابر ایستادهاند و جدّی و مصمّم به وظیفهشان عمل میکنند. دو دستة مجزّا در پایان تصویر، همگرا میشوند. لبخندِ مردم عادی، وجود کودک در دستة آنها، دستِ فردی که دوستانه بر دوش فرد نظامی قرار گرفته و ... از دستة سمتِ چپِ تصویر، افرادی مطمئن، مهربان و صمیمی ساخته و لباسهای رسمی و چهرة بیحالتِ نظامیها، دستة سمتِ راست خطّ فرضی را، افرادی رسمی، غیرصمیمی و مقیّد و نیز ترسیده – بهخاطرِ مسؤولیّتِ پرمخاطرهای که بهآنها واگذار شده – بهنمایش درآورده. عکّاس، بیطرفانه در میانه ایستاده است.
۳- تفسیر (محتوا):
محتوای تصویر – که نشان خواهم داد پیامدِ شکلِ آن است – بهسادگی «عدم خشونت» میباشد. خشونت، ریشه در ترس دارد. افراد، با فراافکنی ضعفِ درونی و ترسهایی که نمیتوانند در «خود» تحمّل کنند، به «دیگر»ی، سعی در سرکوب آن از طریقِ خشونت دارند. اینطور، خشونت – یعنی «خود»پرستی و «دیگر»آزاری – از ترس و نیاز به سلطه برمیخیزد. در عکس، افراد نظامی، ترسیده و مقیّد هستند و مردمِ عادّی، مطمئن و آسوده. (وجود کودک به این موضوع کمک کرده است.)
همگرا شدنِ دو دسته و پرسپکتیو خاصّ تصویر، نشاندهندة اتّحاد دو دستة نظامی و مردمان معمولیست؛ طوریکه در پایانِ تصویر، تمایزی بین ایندو گروه دیده نمیشود. این «یکیشدن» با قرارگرفتن دست کسی که – به نشانة صمیمیّت – بر شانة فردِ نظامی قرار گرفته، کامل میشود. اتّحاد – بهاین معنا که تمایزی سلطهطلبانه بین «خود» و «دیگری» وجود ندارد – «عدم خشونت» را القاء میکند. صف سمتِ چپ، مشتاقانه به سربازانِ سمتِ راست، پیشنهاد میکنند که «ما» و «شما»یی وجود ندارد تا باعث اقتدار یکی بر دیگری باشد؛ ما از شما هستیم و فاصلههای اغراقشده، عَرَضی هستند و حاصل خطا.
۴- بیرون از تئوری (تأثیرِ اثر):
چهرة شرقی و چشمانِ کشیدة آدمهای تصویر و رفتار غیرِ خشنِ آنها، مرا فوراً بهیادِ تعالیمِ «بیآزاری» بودا میاندازد. فلسفة بودایی از «خود» میآغازد؛ امّا به «دیگر»ی میرسد. طبق این دیدگاه، آدم هنگامی به دیگری میرسد که خود را به دیگری انتقال دهد. اینچنین، «خود»، رابطة متقابل و درونیافتهای با زندگی دارد. پس، اگر دیگری را آزار دهیم، خود را آزردهایم. خارج از تئوری فرمالیسم، میتوان به این نکته هم اشاره کرد که رفتارِ افرادِ عکس، بودا و آشوکا را بهخاطر میآوَرَد؛ ذهن را به جاینیسم میرساند و تا گاندی و اهمیسا میبَرَد؛ به تمامِ شرقِ «بیآزار».
---
• و •• : هر دو اصطلاح از ویمست (با همکاری بیردزلی) منتقدانِ فرمالیست است.
••• : شاعر و منتقد مشهور که تأثیر ژرفی بر فرمالیسم آمریکایی داشته؛ در مقالة «هملت و مشکلاتش».
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
پشت مردم درختان پاییزی قرار دارند که از بی برگی و بی رونقی زندگی شان حکایت میکنند. در طرف مقابل پشت سربازان به دیوار محکم و بلندی گرم است که نشانگر قدرت مافوقهایشان است. از آن طرف در انتهای تصویر دو نفر در حال بالا رفتن از این دیوار(قدرت) هستند که فرار یا شاید گذار را در ذهن انسان تداعی کند. پشتشان به مردم و سربازان(گذشته و حال) و رو به سوی دیگر(شاید آینده) دارند. هیچ کس متوجه آنها نیست چرا که صحبتهای خندان مرد شرقی -که التماسگونه و با دستهای بسته و در هم گره خورده- در حال صحبت با نمایندگان قدرت است، توجه همه، به ویژه سربازان را به خود جلب کرده (سرباز اول و دوم به طور کامل متوجه او هستند و سرباز سوم تنها به روبرو نگاه میکند، یعنی در حال انجام وظیفه است.). اما علامت ویکتور در انتهای تصویر نوید پیروزی مردان روی دیوار را می دهد. اینکه گفته اید عکاس بی طرف در حال نظاره است، شاید چندان درست نباشد، چون تنها کسی که متوجه مردان روی دیوار است، خود عکاس است. لباس سربازان متحد الشکل است اما مردم لباسهای متفاوتی دارند. با این تفسیر که قدرتها همه هم شکل اند حتی اگر مردمشان متفاوت باشند .تصویر کودک هم که دیده نمیشود، شاید نمای ناپیدای آینده باشد. اما بی گمان پشت به قدرت است. تصویر شرقی مردمان شاید بازگو کننده دنیای سوم با تمام مختصاتش باشد، با "شرق بی آزار" کاملا موافقم و البته کمی عقب مانده از دایره پیشرفت ... ببخشید کمی سیاسی شد:)
... | December 21, 2004 01:24 PM
تفسير خوب و كلاسه شده اي بود و در بخش مشاهده نواقصي بود كه اين دوست ناشناسمان آنرا تكميل كرد .بحثت در مورد پيش فرض هاي ذهني در مورد هر پديد خيلي به دلم نشست منتها به شكلي كاملا ديالكتيك .آدم را به ياد سقراط مي اندازد كه مي گفت "...فقط حافظه وجود دارد..." و ظاهرا شما تحليل شخصي را فرماليستي مي دانيد و يك تحليل فقط با استناد به انبوهي از مطالب تاييد شده از گذشته است كه اعتبار مي يابد.بحثتان در قسمت تاثير اثر عالي بود چرا كه من هم نوعي جو سنگين خودويرانگري را در آن حس كردم. جواب من را هم هنوز نداديد. بدرود
Anonymous | December 21, 2004 11:00 PM
I am sorry I did not get the new update in time and I still have not yet the time to even read it and give a comment! I will though hopefully
your friend | December 22, 2004 09:53 AM
من در تصویر دو صف را می بینم که نه در انتها، که در همان آغاز یکی شده اند.اما این یکی شدن، به خاطر تمایل یکسان دو صف به وحدت نیست. من می بینم که یک صف بر دیگری(از نظر کمیت و کیفیت) غلبه و چیرگی دارد.این صف، صف مردم است.مردمی که با چهره هیجان زده، خودمانی، احساساتی، صلحجویانه و انگار آماده برای پذیرش خطاهای صف مقابل، در برابر کسانی ایستاده اند که فقط ایستاده اند تا ایستاده باشند. به حکم قانون و وظیفه. همان که خود شما گفتید:صف نظامی ها مقید و ترس خورده است.
اما این اشتیاق یکی شدن (و شاید همان که شما می گویید:عدم خشونت) از نیرویی عظیمی شکل گرفته که مردم هستند.نه اراده نظامی ها. از اول تصویر تا انتها، این دو خط متقاطع را نگاه کنید. ما در تصویر فقط سه سرباز یا ارتشی را می بینیم اما از همان اولین تصویر ما چهره خندان شرقی مردم را می بینیم. این خط تا به انتها ادامه دارد. حتی بالای دیوار. من فکرمی کنم که این عدم خشونت ناشی از همان ترس خوردگی است که گفتید. و خیلی به خاطر قانونگرایی نیست و اگر هست از سر اجبار است نه از سر ذاتی و درونی شدن قانون در قانونگذار.این را می شود از چهره دو سرباز انتهای تصویر تشخیص داد.
در مجموع می خواهم بگویم که تساهل و تسامحی که دیده می شود از سوی مردم است نه از سوی سربازان.
راستی برای بار دوم است که تلفنم را در اختیارتان می گذارم تادر صورت تمایل به مصاحبه که قبلا موضوعش را نوشتم، به من زنگ بزنید.
ارادتمند. ش. آذر. خبرگزاری سینا. 8329001 تا 7
SH - A | December 22, 2004 12:57 PM
چند نكته درباره عكس به ذهنم رسيد:
يك، در نقطه يكی شدن دو دسته، ديوار پشتِ سربازان به طرفِ مردم متمايل شده و پشتِ مردم هم ستون محكمی وجود دارد؛ شايد به اين معنی كه اين اتحاد به نفع هر دو دسته است.
دو، نگاه همه مردم و همينطور سرباز دورتر -كه كمی از حالت رسمی خارج شده- به سمت سرباز نزديكتر است كه هنوز كاملاً رسمی به نظر ميرسد. گويا پس از خارج كردن آن يك از اين حالت منتظر اين يكی هستند.
سه، از ننظر من عكّاس با قرار گرفتن ميان دو دسته قصد دارد خود را سر يك دوراهی براي پيوستن به يك گروه نشان دهد؛ مردم يا سربازها؟
میثاق | December 22, 2004 09:07 PM
با تشكر از آقاي شيوا عزيز!
اگه اجازه بديد من جواب شما رو توي وبلاگ خودم بدم تا اميرحسينم بتونه بخونه
filsoof | December 23, 2004 04:15 PM
سلام. قربونت!
میگما اين عکسه چه قشنگه! روکمکنیِ اکو هم که هست! ايول!
من اطلاعاتم تو نقد ادبی به اندازه تو نيست، ولی گمون کنم توجه به خود اثر يا متن به عنوان يه چيز مستقل و خودآيين منحصر به فرماليستها نباشه و نقد ادبی نو کلا اين توشون مشترک باشه. اگه اشتبا نکنم اين ايده هم که اليوت گفتهس به فلسفهی هنر هگل بر میگرده.
ديگه اينکه بقيه گفتند ديگه درباره عکس. من ديگه چيزی نمیگم.
ايشالا اين دفعه هم برنده بشی. جاييزه هم داره؟! =))
مجتبا | December 24, 2004 09:01 PM
امروز تو هم در اتاق كناري نبودي.براي شنيدن حرفهايم!!!
Anonymous | December 25, 2004 12:43 AM
يه كوله بار حرف داشتم كه حتي نتونستم يه كلمه اش رو هم بگم.هر چي سعي كردم نشد .واقعا همون طور بود كه گفتي:
«گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي»
Anonymous | December 26, 2004 06:10 PM