دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
جمعه 20 مرداد 1391
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
غول
سه شنبه 14 اردیبهشت 1389
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
جمعه 9 بهمن 1388
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
يادداشتها
اما او همچنان پاك و بري ماند و اين خود موهبتي است!
your friend | December 4, 2004 02:45 PM
پارسال هم از سینا نوشته بودید. این وفاداری یامهر پدرگونه معلمی شما قابل ستایش است. یادش به نیکی پسرک معصوم با آن چشمهای باذکاوت!
آزاده | December 4, 2004 07:43 PM
اما يگانه بود و هيچ كم نداشت!باز،ياد اون آهنگ افتادم!آزاده راست مي گه...وفاداري تون قابل ستايش:)
بهار | December 5, 2004 01:38 AM
...
ا.م. | December 5, 2004 06:37 AM
مرگ چيز زيبايي هستش و نبايد به اون مثل يه چيز وحشتناك نگاه كرد!
filsoof | December 5, 2004 06:21 PM
يادش گرامی.
مجتبا | December 5, 2004 07:24 PM
خداش بيامرزاد...
ابوالفضل | December 6, 2004 09:26 PM
سلام
من يه سركي در بلاگت كشيدم(تو گوگل داشتم درباره پلي تكنيك سرچ ميكردم كه بلاگت اومد.
به هر حال خوشحال شدم
يا علي
hosna | December 7, 2004 11:31 AM
يك سال گذشت
اما تو اين يك سال براي سينا چه كرديد !؟
اصلا يادتون بوده يا تا امروز فراموشش كرده بودين !؟
فقط ....
من هم به نوبه خود متشكر ميكنم كه يادش كردين .
روحش شاد و يادش گرامي باد .
milad | December 7, 2004 12:06 PM
سلام؛
نمی دانم به کار بردن جملاتی نظیر: " يادش گرامی" ،"خداش بيامرزاد" ، "اين خود موهبتي است!"و ... چیزی جز تعیین تکلیف برای خدایی که هنوز وجودش برای خود ما ثابت نشده وسعی داریم با عباراتی مثل "مرگ چيز زيبايي هستش " به گونه ای خود فریبانه حقایق را نادیده بگیریم، معنای دیگری دارد.از هنگامی که افلاطون جوهره فضایل اخلاقی را به شکل آکادمیک به روند تفکری آزادانه بشر تزریق کرد ، تمام مسائل در پس پرده های فضایل اخروی خزید و دیگر بشر روی حقیقت نادیده اش را ندید. من تصورم این بود که فلسفه تفکری شما هگلی است.اما...
بدرود
هراکلیتوس | December 9, 2004 11:39 PM
چند روز است كه مي آيم اينجا و عكس سينا را كه مي بينم ، نمي توانم چيزي بنويسم . اما امروز دل را مي زنم به دريا . با همان بغض هميشگي كه هروقت ياد سينا مي كنم ، مي آيد سراغم . سينا نيست ديگر . فاصله ها زيادند از پس اين دو سال لعنتي ... آره ، حافظ راست مي گويد : " بيچاره ندانست كه يارش سفري بود ... "
فاطمه | December 10, 2004 12:02 PM
پس كجايي؟:(((((((((((((((((((((((((((((
Anonymous | December 10, 2004 08:09 PM
فقط بايد صبر كرد و صبر كرد ... بعضي كاراي خدا هستن كه هركاريشونم كه بكني نميتوني توجيهشون كني .اينجور موقع ها آدم فقط بايد صبر كنه ...تحمل كنه ...
shaaparak | December 12, 2004 02:04 PM
خواندن برای خواندن. ديدن برای ديدن. مردن برای مردن.
من، هيچ وقت از مرگ عزيزم برای ديگرانی که آن عزيز را نمی شناسند، نمی نويسم.نمی گويم. چون فکر مي کنم، يا بهتر است بگويم که_ از آن غنی تر_؛ حس می کنم که مرگ کسی که ديگران سيب گلويش رانديده اند، تنگ و گشادی مردمک های چشم هايش را وقت خشم يا وقت عشق ورزی نديده اند، وقتی موهايش چرب می شد، موهايش را ميان دو انگشت نگرفته اند و نگفته اند که عزيزم بايد بروی حمام!نمی تواند حس حقيقي مرا از نبود آن آدم، آن موجود عزيز حس کنند.
پس سکوت می کنم برای سکوت.
اينها نظر شخصی من بود اما نوشته شما آنقدر بر من تاثير گذاشت که دلم خواست برايتان اين چند خط را بنويسم. نوشته شما مرا به ياد داستان عاشق دوراس انداخت. آنجا که از عکس های کودکی اش، می گويد.
راستی مصاحبه چه شد؟ جواب ميل مجدد مرا نداديد؟
Anonymous | December 14, 2004 10:57 AM