« در دفاع از زبان پستمدرن | صفحه اصلی | چند یادداشت پراکنده »
پاسخ سرگشوده به پرسشهای دشوار دوستی عزیز
امیرمسعود عزیز، دربارة آنچه در پست قبل نوشتهبودم، پرسشهایی طرح کرده – البتّه، بغایت دشوار. گفته:
به گمانام بحث بامزهاي شد ... اين سوال برايام پيش ميآيد: کاربران زبان براي چه از زبان استفاده ميکنند؟ خب، نظرات مختلفي وجود دارد – از ديدگاههاي کاملا منطقينگريک(!) تا ديدگاههاي کاملا عاطفهمدار. شايد خوانندهي يک متن پست مدرن از خواندن همان چيزهايي که يک مدرن مهملشان مينامد، لذت ميبرد. يا شايد هم يک اطلاعاتي اين وسط رد و بدل ميشود که به ديد منتقد مدرنيست نميآيد ولي در واقع وجود دارد. شايد پست مدرنها رابطهي بين کلمه و معنا را جور ديگري ميبينند (بماند که چنين رابطهاي در حالت کلي چندان واضح نيست). اما چطور؟ و چطور اين رابطه ايجاد شده است؟ و مهمتر آنکه آيا اين رابطه هيچگونه جهانشمولي هم دارد؟ (مسلما خير!). شرط را سادهتر کنيم: آيا در دنيا کسي بيش خود نويسنده ميفهمد که نويسنده چه معنايي را قصد کرده بود؟ يا اينکه اصلا نويسنده معنايي در نظر نداشته است و اهميتي هم به اين موضوع نميدهد. پس دوباره ميپرسم: کاربران زبان براي چه از زبان استفاده ميکنند؟ (پس سوالهايام به نظر ميرسد اينها باشد: پرسش از معنا در زبان پستمدرن، پرسش از کاربرد زبان براي انسانها از ديد يک پست مدرن)
بهرحال، خوشحال شدم از این پرسشها و سعی کردم پاسخ بدهم. اوّل میخواستم جواب را برای خودش میل کنم. بعدتر پشیمان شدم. خواستم با نوشتن پاسخهایم در اینجا، از امیرمسعود هم تشکّر کرده باشم. رابطة قلمی من و او تقریباً قدمتی ده ساله دارد؛ همسن رابطة حضوریمان از سالهای دبیرستان و خب، برای من یکی که این رابطه همیشه مهم و ارزشمند بوده. گمانم برای همة کسانی که میشناسندش، خوشفکر بودن و نبوغ ذاتی امیرمسعود، مبرهن است و پس، نگفتن یا گفتن من فرق چندانی ندارد.
در پاسخ به امیرمسعود – که البتّه چون سرگشوده است، نوشتاریست – ادّعاهایی طرح کردهام، که جداً نمیدانم درست است یا نه؟ راهنماییم کنید، ممنون میشوم.
امیرمسعود عزیز،
پرسشهای دشواری طرح کردی و لابد میدانی که پاسخ گفتن به آنها، از توان من خارج است. با اینهمه سعی میکنم آنچه کم و بیش میدانم و از پرسشهایت میفهمم، بگویم. (البتّه پیش از همه: اگر منظورت را درست فهمیده باشم.) خلاصه کنم که مثل همیشه مسؤول درست و نادرست بودن آنچه میگویم، نیستم. دلیلش هم ساده است: بیشتر از فهم من پرسیدهای!
گفتهای آیا کسی بیش از نویسنده میداند که نویسنده چه میگوید؟ دست کم پارادایمهای جدیدتر تجربه (مثلاً پارادایم فرویدی) میگویند بله و دلیل میآورند که سوژه، صاحبِ تجربة خود نیست؛ چراکه قطعاتی از تجربه در ناخودآگاه است. در واقع، ناخودآگاه خودش را بر اساس پیامها میسازد و این پیامها بعضی سرکوب، متراکم یا جابجا شدهاند؛ پس سوژة پارادایم فرویدی تجربه – و چراکه نه: فهم – سوژهای پارهپاره است. سوژة پاره پارة پاردایمی اینچنینی، خود ابژهایست که تجربه و گفته میشود. پس، دیگر مانند پارادایمِ کانتی – که الگوی علم تجربیست – با سوژهای سر و کار نداریم که در فاصلهای دور از ابژه، به مشاهده مینشیند و فهم میکند. سوژة کانتی ِ تجربه و فهم، بدنبال عینیّت است. تجربة چنین فاعل شناسایی، دارای انسجام منطقی، ضرورت علّی و کلیّت و جهانشمولی است. در حالیکه در پارادایم فرویدی (یا شاید بهتر: لاکانی) چنین ایدئالی وجود ندارد. حتّی در پارادایمهای گادامری/هرمنوتیکی ِ فهم و تجربه هم با چنین امری مواجه نیستیم. در آنجا هم، آنچه اهمیّت میابد گشودگیست. تاریخمندی و زبانمندی مهم میشود. دیالوگ، ارزشمند تلقّی میشود و بر فهم بینالاذهانی تأکید میگردد. (استعاره: پوئسیس بر تخته و اپیستمه ترجیح پیدا میکند.) از سوی دیگر، اگر منظورت از کلمه، دال و از معنا، مدلول باشد؛ باید بگویم که دریدا مثلاً چنین رابطهای را در زنجیرة بیانتهای دالهای مداوم میبیند که به مدلول – شاید: معنا – ختم نمیشود.
بگذریم؛ بگذار، به جنبة دیگری از پرسشت بپردازم. کاربران برای چه از زبان استفاده میکنند؟ نمیدانم! امّا اگر از یک پستمدرن بپرسی مطمئناً صرفاً به کارکرد ارجاعی پیام – که در فرض تو، رسانهاش کلام و زبان است – اشاره نمیکند. کارکرد ارجاعی در مدل یاکویسن، به رابطة بین پیام و مرجع – سادهتر: دال و مدلول – اشاره دارد. در حالیکه همانطور که گفتم پستمدرنها چندان به وجود رابطة سفت و سخت و دگم بین ایندو قایل نیستند. برای پستمدرنها، اثر به متن تبدیل میشود و اگر بخواهم «باختین»ی بگویم، دیگر چنین «متنی» تکصدایی نیست. از «متن» فقط صدای نویسنده شنیده نمیشود. بلکه در رابطهای بینامتنی، نویسنده – که واقعاً هم «خود» نویسنده نیست؛ چراکه نویسنده، سوژهای پارهپاره و اصولاً ناخودآگاه است – با نویسندههای متون دیگر – قبل و بعد – به گفتگو مینشیند. پس، لابد توقّع نداری چنین زبانی، صرفاً کارکرد ارجاعی داشته باشد. در مورد ادبیّات، شاید اطّلاعم – فقط کمی – بیشتر باشد. بنابراین، یاد این موضوع افتادم که فرضاً در مثالی که لاج میآورد و از «تصادم و برخورد گورستان با کامیون حامل آرد» میگوید، لابد نباید صرفاً دنبال کارکرد ارجاعی زبان گشت. (مثلاً چرا نباید اینجا – بیشتر – به کارکرد همدلی در مدل یاکوبسن توجّه کنیم؟) بهرحال اینرا میخواهم بگویم که حتّا اگر بخواهیم همانطور مدرن – و مسامحتاً: ساختارگرا –نگاه کنیم، میتوانیم کارکردهایی غیر از کارکرد ارجاعی برای زبان یافت کنیم. مشکل اینجاست که بیشتر از همه بر کارکرد ارجاعی زبان – و هر نوع پیام دیگری – تأکید شده است.
اضافه کنم، خلاصه کنم و بگذرم: وجود معنای بیابهام، همزمان و بیپرده، حاصل معنا-محوری است که خود، نتیجة کلام-محوری سنّت فلسفی غرب و متافیزیک حضور است. پسامدرن با چنین فرضی اساساً مخالفت میکند. بنظر میآید همهچیز در این نقطه (کلام-محوری) بهم میرسند. آیا نمیتوان گفت پارادایم کانتی تجربه – که کم و بیش الگوی علم تجربیست – بنوعی بر همین فرض بنیادین استوار است: بر سوژهای که میتواند بیپرده ابژه را تجربه و فهم کند؟ آیا تجربة بصری پاردایمِ کانتی منشأش همانِ کلام-محوری نیست؟
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
شما چرا تو هر پستتون ايتقدر زياد مينيويسين؟؟؟
filsoof | November 22, 2004 06:41 PM
لطفا همين الآن به سايت http://www.persianblog.com برويد و خبر راجع به به کار بردن خليج العربيه را در کنار نام خليج فارس که در نقشه ای نمايش داده شده را بخوانيد. در اين مساله خود پرشين بلاگ مخالفه برين ببينين می فهمين.
Pooria Kaviany | November 24, 2004 11:06 PM
ايتاد سخن استاد اسبق من لطفا كمي هم مرا در مورد سهام و سهام بازي روشن بفرماييد . البته اگر مي شود !!!
masoud | November 26, 2004 03:09 PM
سلام استاد جونم! همينطوري ميخواستم معروف شم، اينو پست كردم.
DS:
We should be together too!
EMIN3M
وحيد | December 12, 2004 03:57 PM