« برای ثبتِ در تاریخ | صفحه اصلی | پاسخ سرگشوده به پرسشهای دشوار دوستی عزیز »
در دفاع از زبان پستمدرن
هو
ترجمهام دربارة ایریگارای، امیرمسعود عزیزم را یاد نقد سوکال انداخت (چراکه در آنجا هم یادی از ایریگارای شده بود). سوکال، زبان پستمدرنها را به سخره مینشیند و بعنوان فیزیکدان، «شیّادی روشنفکری و مهملات مد روز» میخوانَدش {نگاه کنید به مقالة داوکینز در شرق} . امیرمسعود، یادداشتی نوشت و لطف کرد و به ترجمه، لینک داد و من هم متقابلاً نظرم را دربارة زبان پستمدرنها نوشتم که باز امیرمسعود، با همان لطف همیشگی، گفت که از یادداشتم خوشش آمده و آنرا مستقیماً در «ضدّ خاطرات»ش گذاشت. در آن یادداشت نوشتهبودم شاید استفادة پستمدرنهایی مثل ایریگارای از زبانِ بظاهر «رزرو شده»ی علم، تنها استفادهای استعاری باشد. پرسیدهبودم آیا واقعاً لاکان همانطور که یک ریاضیدان از زبان ریاضی سود میبَرَد، از این زبان در سمینارهای آخرش استفاده میکند؟ بنظرم نه. امّا، اشکال اینجاست که هر دوی این کاربستها – همراه با گونهای اقتدار – به یک شکل خوانده میشوند. پس، این نتیجهگیری اصلاً غریب نیست که زبان پستمدرنها را شیّادی و مهمل بخوانیم و بقول امیرحسین عزیز «اطوار ِ معمولِ روشنفکری».
همانموقع یاد پاسخی افتادم که بارت – بعنوان نویسندة مدافع نقد نو – به طرفداران نقدِ قدیمی در فرانسة نیمة دهة ۶۰ میدهد. پاسخی که خوشبختانه با ترجمة دقیق شیریندخت دقیقیان با نام «نقد و حقیقت» به فارسی برگردانده شده. در این یادداشت قصدم این است که بعضی از پاسخهای بارت را به موضوع مورد بحث خودمان تسرّی بدهم؛ تا شاید شبهِ دفاعی باشد از زبان پستمدرنها در مقابل آماج حملههایی که صد البتّه بعضاً قابل تأمّل هم هستند. امّا اشکال اینجاست که معیارهای سنجش نقد علمی مدرن برای پستمدرنها کهنه و فاقد اعتبار التزامآور است. خلاصه اینکه در چند بند بعدی میخواهم از بارت – شاید بیآنکه خودش بخواهد – به نفع پستمدرنها در مقابل کسانیکه زبانشان را نقد میکنند و مهمل میخوانند، حرف بکشم!
سوکال زبان پستمدرنها را نه تنها نادرست، که اساساً مزخرف میداند؛ مطلقاً چرت و چرند و بیشک، پرت و پلا. چرا که از نظر او پستمدرنها از زبانی سود میبَرَند که از پیش، برای استفادة خاصّ علمی رزرو و کنار گذاشته شده است. او، بعنوان فیزیکدانی – اشتباه نکنم – سرشناس، حق خود میداند که از زبانِ انحصاریش حفاظت کند و وقتی کسی آنرا، آنگونه که فرضاً لاکان یا ایریگارای استفاده کرده، بکار بزند، برآشفته، دست به «آسیبشناسی» میزند و چنین استفادهای را در بهترین حالت و خوشبینانه، بیماری و بدتر از آن، شیّادی مینامد و ما را بفکر میندازد که شاید باید زبان را بار دیگر غسل بدهیم؛ باید، جملهها را «واضح»، «عینی»، «پیراسته» و مطابق سلیقة مدرنها ادا کنیم.
بارت از قول جغرافیادانی به اسم بارون، نقل میکند که «نزد پاپوسها، زبان بسیار فقیر است؛ هر قبیلهای زبان خودش را دارد و فرهنگ واژههای این مردمان روز به روز کاهش میابد؛ زیرا پس از درگذشت هر یک از افراد قبیله چند واژه به نشانة سوگواری ممنوع اعلام میشود.» سوکال ما را دعوت میکند، همچون پاپوسها به احترام علمی که پیشتر زبان خاصّی را رزرو کرده، واژهها را بکار نبریم. یا بهتر بگویم، بکار ببریم امّا مطابقِ سلیقة واضعان یا میراثداران آن زبان؛ درست داخل کلیشه. این موضوع دقیقاً همان چیزیست که پستمدرنها فراریش هستند. بارت، در چرخشی کم و بیش پستمدرنیستی از «درجة صفر نوشتار» میگوید؛ از همانچیزی که بقول خودش در «رولان بارت نوشتة رولان بارت» گریز از کلیشه است. در اینجا با خودشیفتگی زبانی (Lingual Narcissism) مواجهیم. زبانِ علمی ِ مورد ادّعا، گونهای «زبان زرگری» – زبانی فرقهای – است و استفادة دیگرانی خارج صنف و فرقه از «زبان زرگری»، دستدرازی به «معدن طلای زبان» بشمار میرود. «آنها برای هر رشتهای (با تعریف کاملاً اختیاری) یک قلمرو زبانی و یک سهمیّة واژهشناسی تعیین میکنند که تجاوز از آن ممنوع است.»
اگر بپذیریم که «نوشتن [بخوانید زبان] همانا، سازماندهی جهان است؛ همانا اندیشیدن است» نباید تعجّب کنیم که پستمدرنها از زبان در همان جهتی استفاده میکنند که جهانشان را سازماندهی میکنند. وقتی لاکان بخشی از سازمان جهانش را به تداعی آزاد معانی اختصاص میدهد، پس حق دارد از زبان ریاضی در همان جهت سازماندهی جهانش سود ببرد؛ آزادِ آزاد. بارت میگوید دیگر نمیتوان پشتِ سرِ زبان راه افتاد. ما، مالکِ گونهای زبان نیستیم و نیازی به دفاع از آن – درست مانند دفاع از اموال شخصی – نداریم. زبان، پلیس نمیخواهَد.
در همین راستا و با همان معیارهای سوکالی میتوان اشکالِ دیگری به نقد سوکال وارد کرد: او زبان پستمدرن – زبانِ دیگرِ خارج از فرقه – را با معیارهای مدرن به قضاوت مینشیند. بارت در اینباره میگوید: «بخردانه نیست که از لفظ، حکومتی مطلقه بسازیم و سپس بیهیچ زمینة قبلی، هر نمادی را به نامِ اصلی اساسی به محاکمه بکشیم. آیا شما یک چینی را هنگامِ سخن گفتن به زبانِ چینی بدلیل داشتن خطاهای دستور زبان فرانسه سرزنش میکنید؟» زبان پستمدرن هم برای سوکال، زبانی بیگانه و یأجوج و مأجوج است؛ همانقدر غریبه که چینی.
دستِ آخر اینکه – گرچه خودم هم چندان چیزی نمیدانم – امّا بنظرم سوکال متونی را که خوانده درست نفهمیده؛ چراکه با عینک مدرن به خواندنشان نشسته. بقول بارت درست مثل مردمان دهکدهای دوردست که امبردَن برایشان فیلمی نشان داد و آنها، از تمام صحنهها، تنها مرغی را دیدند که از میدان دهکده عبور میکرد. سوکال – اینطور بنظرم میآید – همه چیز را تقلیل میدهد و آخر سر میپرسد: چی؟! همهاش همین!؟ این همه، بخاطر ِ همین مزخرفات؟! جواب بارت این است: «بله! اگر همة چیزهای دیگر را حذف کنیم، همین میشود که شما میگویید.» برای سوکال، همه چیز تنزّل پیدا میکند (شاید بهتر بود میگفتم تقلیل پیدا میکند، امّا با نوعی بدجنسی، دلم نمیآید واژه را عوض کنم.) به زبان زرگریِ علمی که داعیهدار آن است. سوکال، با این نگاه تقلیلگرایانه، چیز زیادی از نوشتة پستمدرنیستی سر در نمیآورد. همان مرغی را میبیند که میدان دهکده را از سویی به سوی دیگر طی میکند و نه بیشتر.
اینطور خلاصه کنم که بگمان من – قریب به صحّت بودنش را تضمین نمیکنم البتّه! – زبان پستمدرن سر ِ پاست؛ یعنی در همان جهتیست که کاربرانش، جهان را میبینند و در ذهنشان سازمان میدهند – اگر واژة درستی باشد. اینطور، زبانِ پسامدرن کمک حالِ نگرش خاصّ پستمدرنهاست به جهان. بهمین خاطر میگویم که سرپاست. با کمالِ احترام، میخواهم این ادّعا را طرح کنم که جنابِ سوکال اشتباه کرده؛ یکجور فرضاً اشتباهِ متدولوژیک. اجازه هست؟!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
به گمانام بحث بامزهاي شد ... اين سوال برايام پيش ميآيد: کاربران زبان براي چه از زبان استفاده ميکنند؟ خب، نظرات مختلفي وجود دارد – از ديدگاههاي کاملا منطقينگريک(!) تا ديدگاههاي کاملا عاطفهمدار. شايد خوانندهي يک متن پست مدرن از خواندن همان چيزهايي که يک مدرن مهملشان مينامد، لذت ميبرد. يا شايد هم يک اطلاعاتي اين وسط رد و بدل ميشود که به ديد منتقد مدرنيست نميآيد ولي در واقع وجود دارد. شايد پست مدرنها رابطهي بين کلمه و معنا را جور ديگري ميبينند (بماند که چنين رابطهاي در حالت کلي چندان واضح نيست). اما چطور؟ و چطور اين رابطه ايجاد شده است؟ و مهمتر آنکه آيا اين رابطه هيچگونه جهانشمولي هم دارد؟ (مسلما خير!). شرط را سادهتر کنيم: آيا در دنيا کسي بيش خود نويسنده ميفهمد که نويسنده چه معنايي را قصد کرده بود؟ يا اينکه اصلا نويسنده معنايي در نظر نداشته است و اهميتي هم به اين موضوع نميدهد. پس دوباره ميپرسم: کاربران زبان براي چه از زبان استفاده ميکنند؟ (پس سوالهايام به نظر ميرسد اينها باشد: پرسش از معنا در زبان پستمدرن، پرسش از کاربرد زبان براي انسانها از ديد يک پست مدرن)
اميرمسعودْ | November 19, 2004 04:31 PM
اجازه بدید یک بار دیگه این مطلب رو بخونم
آزاده | November 21, 2004 08:41 PM
مدتی است که نوشته هایتان را پی گیری می کنم.
اگر مایل هستید علاقمندم که درباره یک سوال با شما مصاحبه کنم.
سوال من این است: جوانی چیست؟ آیاجوانی تنها مدلول یک شرایط سنی از پیش تعریف شده است یا می توان برای آن تعاریف دیگری مثل ذهن، عمل و احساس پویا را هم قائل شد؟ اگر بشود با این رویکرد به موضوع جوانی نگاه کرد، جوانی در کشور ایران، چه گستره و حجمی را به خود اختصاص می دهد؟
مرور تیتر اخبار روزنامه ها و سایت ها نشان می دهد که به برکت سخنان محمد خاتمی، واژه «جوانان» درد مشترک همه است! همان طور که واژه «هویت» یا «هویت ملی»!
اگر علاقمند بودید که در این باره گفت و گویی داشته باشیم به آدرس میل من، شماره تماس خودرا بفرستید.بعدا به شما خواهم گفت که این مصاحبه در چه روزنامه یا سایت خبری منتشر خواهد.
شکوفه آذر_ خبرنگار
شکوفه آذر | November 23, 2004 04:49 PM
با سلام.
تازه با وبلاگتان آشنا شدم. متاسفانه نتوانستم همه مطلبتان را بخوانم. مشکلی در صفحه تان بود که مانع بود.
پایدار باشید
خیال تشنه | December 12, 2004 06:07 PM
من تازه مطالبتان را خواندم .متن جالبي بود
حسین-ب | December 15, 2004 10:15 AM