« هایکوهای بچّهها | صفحه اصلی | دربارة داگویل ساختة لارس فون تریه »
موتورسواری و استقلالیافتگی
ه
موضوع درس جامعهشناسی در سال سوّم انسانی دبیرستان، «فرهنگ» است. کلاس را با همان موضوع زایشی «خودرو» ادامه میدهیم. هنگامیکه دربارة فرهنگ و نظام معانی صحبت میکنیم، لاجرم به نشانهشناسی میرسیم. این است که دو سه جلسهای با بچّهها، به نشانهشناسی و خصوصاً کارهای بارت در اسطورهشناسیها پرداختیم و برای تمرین، دستبکار نشانهشناسی آگهی موتورسیکلت هارلی-دیویدسون در شمارة نوامبر ۲۰۰۳ نشریة موتور ترند شدیم. ابوالفضل، به وعدهاش عمل کرد و نوشتهاش را - که دوشنبة پیش برای ما در کلاس خوانده بود، البتّه با کمی تغییر - در وبلاگش گذاشت. [اینجا] من هم نوشتهای را که هفتة قبل سرِ کلاس خواندم، همینجا میگذارم... نوشتة من، کمی پراکنده است البتّه. بهرحال، خوشحال میشوم که هم من و هم ابوالفضل را در بهتر شدن نوشتههامان یاری کنید. احتمالاً نظراتتان را در کلاس دوشنبة بعدمان - با دیگر دوستان - مطرح میکنیم.
موتورسواری و استقلالیافتگی
نشانهشناسی یک تبلیغ (با روایتی موازی از/نگاهی گذرا به: جایگاهِ موتور در فیلمهای مسعود کیمیایی)
(۱)
صحنة ششم فیلم سلطان. غروب. خیابانهای تهران. موتور سیکلت
موتور – که سایدکاری (اطاقک یکنفرة کنار موتورسیکلت) به آن بسته شده – برعکسِ حرکتِ اتومبلها حرکت میکند و میان ترافیک راهی برای خود باز میکند. سلطان، زیرِ لب میگوید.
سلطان: میدونی ناصر؛ کی باید تو این سایدکار بشینه؟
ناصر: نه... سلطان...
سلطان: این اطاقک، مالِ نامزد آدم... عشقِ آدم... زنِ آدم... رفیقِ آدمه...
(کیمیایی، ۲۳:۱۳۷۷ - با اندکی تغییر)
(۲)
موتور، وسیلة حمل و نقل است. این جمله، صرفاً نشاندهندة کارایی عملی موتور نیست. استنباطِ ما از کارایی موتور، ناشی از دلالتهای ناخودآگاهانه است. بهتر بگویم؛ موتور، پیوندی مستحکم با آزادیِ فردی دارد. موتور – همانندِ خودرو – بهشدّت با آزادی تداعی میشود؛ چراکه رابطة روانی ژرفی بین آزادی و تحرّک وجود دارد: تحرّکی که آزادانه، به ارادة شخص و توسّطِ خود او انجام میشود. هنگامیکه کودک و بچّة نوپا خود را به لحاظ روانی از آن کسانیکه از او مواظبت میکنند جدا میسازد، توانایی و آزادی برای دور شدن و بازگشتن برایش اهمیّت فوقالعاده پیدا میکند. آغازِ حرکت، تحرّک، رسیدن به مقصد، روی برگرداندن، تعویضِ مسیر، کند و آهسته کردن آهنگ گامها، اینها همه عواملی مهم در تجربة جدا شدن از دیگران یا به عبارتی تثبیت استقلال و کنشگریِ فردِ در حالِ رشد است.
اینها، همان تجربیاتی هستند که از طریق رانندگی، مجدّداً بر آنها صحّه گذاشته میشود. زیرا رانندگی این امکان را بهما میدهد تا لذّتهای ناشی از قدرت جابجا شدن را به شیوة متفاوتی به مددِ فنآوری، دوباره تکرار کنیم. بههمین خاطر است که در یکی از تبلیغهای کمپانی رووِر، تصاویری از کودکی نوپا در حالِ راهرفتن، کودکی دیگر در اتومبیل پدالدار، پسربچّهای سوار بر دوچرخه و مردی جوان در حال راندن نخستین اتومبیلش نشان داده شده و این جملة شعارگونه آمده که «سفرهای زندگی باید فراموش ناشدنی باشند.»
آزادی، تا اندازة زیادی تعبیر به آزادی تحرّک میشود. موتور، یگانه وسیلة جابجایی نیست؛ ولی بیشک – بههمراه اتومبیل – حکم عینیترین تبلور و کاملترین وسیلة تحرّک را دارد.
(برگرفته و ملهم از ریچاردز، ۱۳۲-۱۲۸:۱۳۸۲)
(۳)
صحنة بیست و یکم فیلم سلطان. خیابانها در اوّل شب با موتورسیکلت
مریم در سایدکار نشسته و سلطان میرانَد. صدای ترافیک زیاد است و سلطان برای بهتر شنیدهشدن حرفهایش بلند میگوید.
سلطان: میترسی؟ ترسم داره. امّا نترس.
(کیمیایی، ۵۹:۱۳۷۷ - با اندکی تغییر)
(۴)
در تبلیغِ موتورسیکلت هارلی-دیویدسون، متنی سفید در پسزمینة عکسِ مردی که موتوری را در جادّهای طولانی میرانَد، دیده میشود. مضمون متن، چنین چیزیست:
«نه! نمیتونی تو مدرسه شنل بپوشی.»
«نه! نمیتونی میمون نگه داری.»
بعد از عمری «نه» شنیدن، ببینید «بله» گفتن چه کیفی میدهد.
حالا، زمان راندن است.
در این تبلیغ، تأکیدِ اصلی بر استقلال است: در رسانة نوشتاری پیام، با به یادآوردن – هرچند طنزآمیز – ممنوعیّتهای دوران کودکی، که از سوی مراقبانمان اعمال میشد؛ گفتن «بله» به خود، نشانهای از استقلال قلمداد میشود و بر آن تأکید میگردد. اینطور، شنیدن «نه» از سوی دیگران، در تقابل با «بله» گفتن به خود، به گونهای وابستگی، تحرّکناپذیری و ممنوعیّتهای دست و پاگیر ناشی از آن اشاره دارد.
پس، از سوی دیگر، «بله» گفتن به خود – که درست در سطر بعد، مصداق آن «راندن» قلمداد میشود – نشانة رشد یافتگی و فاصله گرفتن از دوران پرممنوعیّت کودکیست. راندن و موتورسواری، گفتن «بله»ای اساسی به خود است که از طریق تحرّک، استقلال میبخشد.
تحرّک، مدلولی است که رسانة تصویری پیام در پی آن است. جادّهای بیانتها و طولانی در حالیکه موتورسواری در آن میرانَد، گویای تحرّک است. موتورسوار به سوی بیرون تصویر در حال راندن است که گونهای آزادی – آزادی از چارچوب، حتّی چارچوب تصویر – را تداعی میکند. (و مگر نه اینکه تصاویر باز دشتهای پهناور، تداعیگر آزادیاند و حسّی از رهایی با خود دارند؟) اینطور، رسانة نوشتاری و رسانة تصویری به یاری هم اسطورة موتور را – که گویای تحرّک، آزادی و استقلال است – خلق میکنند و اینها، دست به دست هم باعث میشود شعار اصلی کمپانی موتورسیکلتسازی هارلی-دیویدسون را که میگوید «حالا، زمان راندن است» اینطور بخوانیم: «اکنون، زمانِ آزادی فرا رسیده است.»
(۵)
صحنة سی و سوّمِ فیلمِ سلطان. شهرِ خاموش. غروب
سلطان، آخرین پیچِ اتّصالِ اطاقکِ موتورسیکلت را باز میکند و اطاقک را از بدنه دور میکند. اطاقک به گوشهای جدا میافتد. نگاهِ حسرتباری به آن دارد. خانة کوچکِ مریم بود.
(کیمیایی، ۸۱:۱۳۷۷ - با اندکی تغییر)
صحنة چهل و سوّمِ فیلمِ سلطان. پیوسته. محوّطة جلوی خانة سلطان و شهر خاموش
... سلطان با موتور به سوی آنها حرکت میکند... حریفِ این همه سلماسی که نمیشود. امّا حریفِ کَرَم چرا. کَرَم به او مربوط است. کَرَم راهی ندارد. پشتِ سرِ او صدای موتور سلطان میآید. به یکی از حجرهها که حالا دخمة سیاهیست میرود. سلطان، ضامنِ نارنجک را میکشد و هر دو به تاریکی میروند و انفجار همه جا را میلرزاند. فقط عادل زیر لب میگوید «سلطان»...
(کیمیایی، ۹۰:۱۳۷۷ - با اندکی حذف و تغییر)
موتور در فیلمهای کیمیایی (بهقولِ دوستانم: «آقامون کیمیایی») جایگاهی والا دارد. رضاموتوری (محصول ۱۳۴۹) یکی از مشهورترین فیلمهای کیمیایی است که قهرمانش – همانند قهرمان فیلم سلطان – با موتور بهسوی – بهزعمِ کارگردان – آزادی ابدی – مرگ – میرود. در سلطان، وقتی شخصیّتِ اوّل فیلم تصمیم میگیرد به تنهایی – با استقلال کامل و فارغ از زن و دوست و رفیق – به سوی سرنوشتش برود، سایدکارِ موتور را باز میکند.
با این دیدگاه، شاید بتوان علاقة کیمیایی به سینمای وسترن را دریافت؛ وسترن هم دربارة تنهایی (همزمان: استقلال، آزادی و تحرّک) مردی است که با تنها همدمِ معتمدش – اسبش – سفر میکند. پس نباید چندان عجیب باشد که در «ردّ پایِ گرگ» فرامرز قریبیان با اسب به مرکز تهران میآید.
بهنظرم میآید، موتور حتّی بیش از اتومبیل واجد استقلال است. موتور، برای یک نفر ساخته شده و اینطور، آواز «مرد تنها»ی فرهاد یادم میآید که در ترجیعبندش میخوانَد: «یه مرد بود، یه مرد». پس، ترجیعبندِ آوازِ فیلمِ «رضا موتوری» سه چیز را یادم میاندازد:
اوّل: موتور، ابژهای مردانه است: یه مرد بود، یه مرد.
دوّم: موتور، تداعیگر استقلال – و به تَبَعِ آن، آزادی – است. یه مرد بود، یه مرد.
سوّم: موتور، با فراهمآوردن امکانِ تحرّک و فرارفتن از ممنوعیّتهای دوران کودکی، بزرگمان میکند. اینبار مرد (در مقابل کودک) نشانة این بزرگسالی است: یه مرد بود، یه مرد.
(سلطان هم مردِ بزرگی است: صحنة نوزدهمِ فیلم را در دکان بزرگ کبابی کَرَم بهخاطر بیاورید. سلطان، رقیبِ نارفیقِ دیرینهاش را کودک میبیند و میگوید «داری قد میکشی کَرَم، چند سالته؟» در عوض، کَرَم – شاید از زبانِ نویسنده – سطان را بزرگ میداند و میگوید «تو، هم قدّت بلنده، هم زیرِ سایهت ده نفر خنک میشن.»)
(میبینید از همین یک جملة سه کلمهای (یه مرد بود) چه چیزهایی میشود دربارة ابژة موتور فهمید؟)
(۶)
صحنة یکمِ فیلمِ سلطان
خوبش واسة خودش و شما، بَدِش واسة من...
* ریچاردز، بَری(۱۳۸۲)؛ روانکاوی فرهنگ عامّه؛ نظم و ترتیب نشاط؛ حسین پاینده؛ چاپ اوّل؛ تهران: طرح نو
* کیمیایی، مسعود (۱۳۷۷)؛ سلطان [فیلمنوشت]؛ چاپ دوّم؛ تهران: مؤسسة فرهنگی-انتشاراتی فرهنگ کاوش
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference موتورسواری و استقلالیافتگی:
» نشانهشناسی ِ یک آگهی from آی شل
پ.ن.۱ این یادداشت، اوّلین نوشتهام از این دست است: تلاشی برایِ تحلیل ِ نشانهشناختی. پیشنهادِ نوشتن ِ این یادداشت از معلم خوبم، پویان، بو... [Read More]
يادداشتها
اين كلاس ها عجب پربار هستند! راستش هيچ وقت رشته انساني رو اينطور نشناخته بودم. فكر ميكردم مدام فلسفه و شعر حفظ ميكنند.
آزاده | November 2, 2004 08:18 PM
جناب آقاي شيوا، با عرض سلام،
فقط مي خواستم عرض كنم كه موتورسيكلت در اوايل دهه 60 ميلادي نماد عصيان و سرخوردگي نسل جوان از هنجارهاي زمان و ابراز individualism بود(مثل فيلم جديد خاطرات موتورسيكلت).من فكر مي كنم در اين تبليغ يادآوري اين سابقه يكي از اهداف بوده.تكرو بودن او در جاده اي طويل به جايي نامعلوم(utopiaشخصي)هم مي تواند خالي از معنا باشد.(تكيه بر محوريت شخص(انديشه اي ضد سوسياليستي)و نيهيليسم(بوچگرايي)البته اين تبليغ ها هم براي تداوم بخشيدن به عصر رو به بايان موتورسيكلت كافي نيست!
شهيل عشقي | December 1, 2004 07:54 PM