« دربارة لوس ایریگارای - روانکاو پساساختگرای فرانسوی | صفحه اصلی | موتورسواری و استقلالیافتگی »
هایکوهای بچّهها
ه
یکی دو هفتة پیش در کلاسهای انشای راهنمایی با بچّهها، هایکو گفتن را تمرین کردیم. دستهجمعی رفتیم کارگاه ادبیات مدرسه و با کامپیوتر چندتایی عکس دیدیم و بچّهها شروع کردند به نوشتن و من هم تا جاییکه میتوانستم – اگر نظر خاصّی داشتم – بعضی تغییرات را پیشنهاد میدادم. هفتة قبل هم نظرم را دربارة بعضی هایکوها برای بچّهها نوشتم و گفتم از چه چیزیشان خوشم میآید. اینطور، بچّهها دستِ کم دلایلم را شنیدند.
اینجا، چندتایی از هایکوهایشان و نظرم دربارة آنها را (همان توضیحهایی را که برای بچّهها نوشتم) میگذارم. راستش را بخواهید بعد از خواندن هایکوها، وسوسه شدم پرهیزم از نوشتن هایکو را بشکنم :) دانشآموزانم – که شعرهایشان را نقل میکنم – سوّم راهنماییاند.
سیّد مرتضی مرتضوی، نوشته:
ابرهای سفیدِ چون برف
سیاه افکندهاند بر کوه
مانند چتری سفید
و من توضیح دادهام: مرتضی، خوب توانسته تصویر ابرهایی را که بر زمین سایه انداختهاند، مجسّم کند. تقابل رنگهای «سفید» و «سیاه» در شعرش برایم جالب بود. تصویری که خلق کرده، برایم دلنشین است؛ اینکه ابری سفید، سایهای سیاه میسازد. در ضمن، بهنظرم قشنگ است در شعر، بهجای «سایه افکندن» بگوییم «سیاه افکندن».
سیّد علی عاملیان، اینطور نوشته:
خستة کار، در میانِ دشت
لبخند میزنَد به ما
زورکی، پیرمرد
و من اینطور نظر دادهام: اوّل از همه ترتیب واژهها و سطرهای هایکوی علی توجّهم را جلب کرد. بهنظرم، واژههای شعرش را خوب چیده؛ از همه بهتر اینکه قیدِ «زورکی» را در آغاز سطر سوّم آورده. گمان کنم جای درستش همانجاست و علی اینرا فهمیده. جز این، ترکیب «خستة کار» را بیش از «خسته از کار» میپسندم؛ انگار دوّمی برای شعر، مناسبتر است. دستِ آخر هم، تصویری را که خلق کرده، خوب میتوانم تجسّم کنم.
محمّد محمّدی گفته:
میخندَد
به من
من، به او فکر میکنم
و من نوشتهام: محمّد تجربة رویاروییاش با عکسی را که دیده، توصیف کرده و اینطور، تصویری که با هایکویش ساخته، دیدنی شده. تقابلِ فکرکردن با خندیدن، جالب است. ضمن اینکه، تکرارِ «من» - یکی در پایان سطرِ دوّم و یکی در آغازِ سطر سوّم – وقتِ خواندن شعر، زیبایش میکند.
کامیار محمّدزاده، گفته:
بر زمین میافتد
از صورتِ سبزِ درخت
گونههای سرخِ سیب
و من نوشتهام: بهنظرم هایکوی کامیار خیلی قشنگ است و شاعرانه. سطرهای شعر، خوب چیده شدهاند. تشبیههایی که کامیار بهکار برده، جالباند. تکرار صامتِ /s/ در دو سطر پایانی هایکو (در واژههای «صورت»، «سبز»، «سرخ» و «سیب») به زیبایی شعرش خیلی کمک کرده. [توضیح اینکه بچّهها این گونة کاربستِ صامتها را میشناسند. آرایة معادلش «واجآرایی» است؛ دکتر شفیعی کدکنی، «جادوی مجاورت» یا «افسون همنشینی» را هم پیشنهاد کرده است.] نهایتاً اینکه، توصیفِ شعر، توانِ تصویرسازی خوبی دارد.
محمّدسپهر پیشبین، نوشته:
قرمزند،
هم طلوعِ خورشید،
هم گیلاسهای آویزان
و من توضیح دادهام: مقایسة طلوع خورشید و گیلاسهای آویزان، هایکوی محمّدسپهر را خواندنی کرده. ضمنِ اینکه چیدن صحیح سطرها خواننده را تا سطرِ پایانی منتظر میگذارد. در سطرِ اوّل منتظرید، بدانید چه چیزهایی قرمزند. در سطرِ دوّم، بخشی از پاسخ را دریافت میکنید؛ امّا هنوز منتظرید بدانید آن «چیزِ» قرمزِ دیگر چیست؟ فعلِ جمعِ «اند (هستند)» و «هم (آغاز سطر دوّم)» باعث میشود منتظر بمانید. نهایتاً در سطرِ پایانی پاسخ را مییابید.
پایا سالم، اینطور هایکو گفته:
بسته شد،
بیسر و صدا، ناجوانمردانه
در ِ کامپیوتر
و من نظر دادهام: بعضی از بچّهها، در مورد «حاشیهها»ی کارگاه جلسة پیش، هایکو نوشته بودند. از میان همة آنها، شعر پایا را بیش از بقیّه پسندیدم. اوّل از همه این توضیح را بدهم که هایکو – همانطور که دربارة نوشتة علیرضا گفتم [و در این پست نیاوردهام] – مثل عکسی فوری میمانَد. پایا، در ثبتِ اتّفاقی که افتاده بود، هایکو گفته. (بخوانید: عکس گرفته.) یادمان باشد که وظیفة اصلی هایکو – همانطور که جلسة پیش گفتم – ثبتِ لحظات است، درست مثلِ عکس. بگذریم؛ جز این، آنچه توجّهم را جلب کرد، استفادة پشتِ هم از دو قید است. همانطور که در مورد هایکوی امیرحسین گفتم [و باز در این پست نیامده]، قید نقشِ بزرگی در هایکو دارد. پایا، قیدها را در جای درستشان آورده و همین، شعرش را زیبا کرده.
خلاصه اینکه دلم برای هایکوهای خودم تنگ شده :)
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
خوش به حال شاگردهای شما!هایکوهاشون هم خوب بود .مخصوصا علی عاملیان ساختار و موضوع هایکواش خیلی شبیه بود به هایکوهای اصیل ژاپنی.
مانا | October 31, 2004 08:43 PM
من هم خوشحال مي شوم از ايرادهاي شعر گونه هايم مطلع شوم!
بهار | October 31, 2004 09:04 PM
I enjoyed all of them plus your comments
your friend | November 5, 2004 10:00 PM