« دریدا درگذشت... | صفحه اصلی | هفتهای که گذشت... »
دربارة دریدا
هو
میدانم؛ آنقدر نوشتة خوب دربارة زندگی و کار دریدا وجود دارد، که نوشتة پایین – که مختصر و نامنسجم است – مطلب زیادی دربارهاش نمیگوید. ولی دلم میخواست چیزی – بلکه چیزکی – دربارة دریدا بنویسم. نتیجه شد همین چند بند که اگر نخوانید، مطمئناً چیزی از دست نمیدهید.
***
من میکوشم خود را در نقطهای خاص قرار دهم که در آن مدلول را دیگر نمیتوان بهآسانی از دال جدا کرد.
- دریدا در پاسخ به شنوندهای در سوربون/۱۹۶۸
ژاک دریدا در سال ۱۹۳۰ در الجزایر و در خانوادهای یهودی، متولّد و در همانجا، بزرگ شد. تحصیلات عالیاش را در اکول نورمال سوپریور و نیز در دانشگاه هاروارد پی گرفت. در سوربون و اکول نورمال استاد فلسفه شد و در بعضی دانشگاههای آمریکا بعنوان استاد میهمان تدریس کرد. دریدا، همچنین یکی از شخصیّتهای تأثیرگذار در تأسیس کالج بینالمللی فلسفه در پاریس بود. نیز به جز شخصیّتِ علمی، فردی عملگرا بحساب میامده است و مدّتی کوتاه را در سال ۱۹۸۱ در چک – بخاطر تدریس در سمینارهای فلسفی مخفی – در بازداشت بسر برد. دریدا دو روز پیش در پاریس فوت کرد.
عمدة شهرت دریدا برای شیوهای تفسیریست که او را بانیش میدانند: ساختارشکنی (deconstruction). بجز فلسفه و نقد ادبی، تفکّرات دریدا بر معماری، هنر، حتّی الهیّات و بسیاری از موضوعات خاصّ سیاسی همچون نژادگرایی، ضدّسامیگرایی، بازدارندگی هستهای، اتّحاد اروپا، تروریسم و ... تأثیر گذاشته است. یکی از نخستین آثار و شاید منسجمترین متنی که از دریدا در دست است، دربارة نوشتارشناسی (De la grammatologie یا Of Grammatology) نام دارد. بنیانِ فکری دریدا دربارة ساختارشکنی، در این کتاب مشهود است. او در «دربارة نوشتارشناسی»، مفاهیم گفتار (speech) و نوشتار (writing) را مورد مداقّه قرار میدهد و به پندار سنّت فلسفی غرب – که گفتار مقدّم بر نوشتار است – خرده میگیرد و در برابر گرایش سنّت فکری غرب از افلاتون به بعد – آنچه «متافیزیک حضور» میخوانَد – موضعی مخالف اخذ میکند.
دریدا مکالمة فایدروس افلاتون را خصوصاً آنجا که افلاتون واژة دوا (pharmacon) بمعنی زهر را دربارة نوشتار بکار میبرد، بازخوانی میکند و بمعانی دیگر pharmacon اشاره مینماید و در زنجیرهای از دلالتها نوع نقد ساختارشکنانهاش را به نمایش میگذارد. در این نوع تفسیر متن، دریدا از مفهوم «گفتگو با متن» هم میگذرد و تا حدودی موضعی مخالف حتّی دربرابر گفتگو – که متضمّن اصول مورد توافق است – میگیرد. اینگونه، تفسیر دریدایی از خودش فراتر میرود؛ تاآنجاکه، به بازی بیانتهایی تبدیل میشود که آزادانه جریان دارد. دریدا مشابه این تفسیر را در مورد پردة بکارت (hymen) – مأخوذ از مالارمه – بکار میبرد که در آن واحد هم نشانة بکارت و هم وصال (درون و بیرون) است. نیز، دربارة ضمیمه (supplement) – مأخوذ از روسو – که هم ضروری است و هم اضافی (مازاد و اضافة ضروری)، معنایی مشابه را بکار میبرد. دریدا مینویسد: «Pharmacon نه داروست و نه زهر، نه خیر و نه شر، نه درون است و نه بیرون، نه گفتار است و نه نوشتار. Supplement نه مثبت است و نه منفی، نه امریست بیرونی و نه کاملکنندهای درونی، نه تصادف است و ضرورت و غیره. Hymen نه در همشدگیست و نه فاصله گرفتن، نه همان است و نه متفاوت، نه مقاربت است و نه بکارت، نه آشکارگی است و نه پوشیدگی، نه درون است و نه بیرون و غیره. Gramme نه دال است و نه مدلول، نه نشانه است و نه چیز، نه حضور است و نه غیاب، نه اثبات است و نه نفی و غیره...»
بهرحال، او معتقد است که فلسفة غرب علاوه بر اینکه کلاممحور (logocentrist) است، آوارمحور (phonocentrist) هم هست. دریدا از اندیشة بنیادی سوسور – که میگوید نشانهها دلبخواهیاند – استفاده میکند و مفهوم differAnce را (بفارسی تفاوط ترجمه شده. بابک احمدی تمایوز را انتخاب کرده.) پیمیریزد و از تعویق همیشگی معنا و دلالت سخن میگوید. او با اینکار، ساختارگرایی را بشدّت زیر سؤال میبرد و خصوصاً به لوی-استراوس که میکوشد بنیاد ساختمند اسطورهها را کشف کند، انتقاد میکند. شاید با اندکی احتیاط بتوان گفت عمل فلسفی اصلی دریدا، کند و کاو در سرشت نوشتار – در گستردهترین معنای آن بعنوان تفاوط – باشد.
دو استعارة کارت پستال و امضاء به دریدا در ساختن مفاهیمش کمک میکنند. کارت پستال و امضاء هر دو بخاطر ماهیّت یکتا و از سوی دیگر، منش عمومی و تکرارشوندهشان در فلسفة دریدا اهمیّت پیدا میکنند.
دریدا با استفاده از مفهوم خود-بر-ساختة تفاوط ضربة اصلی را به اصل اینهمانی و شالودههای فلسفة سنّتی غرب وارد میکند و اینطور، خود فلسفهای میسازد که بیشتر به بازی شباهت دارد تا فلسفة سنّتی. ولی جالب اینجاست که همین بازی ساختشکنانه تأثیر زیادی در جریانی گذاشته که پستمدرن خوانده میشود و تا آنجا پیش رفته که بعضی متفکّرین – مثل کریستوفر نوریس – از چرخش ساختشکنانه در دیسکورس دانشگاهی در سالهای اخیر سخن رانده است.
اندیشة دریدا در آمریکا – که در آنجا به تدریس میپرداخت – مورد اقبال قرار گرفته و خصوصاً در مکتب نقد ییل عنایت خاصّی بآن میشود. (گرچه ساختشکنی آمریکایی با مشابه دریداییاش تفاوتهایی دارد.) در انگلستان – برعکس – جوّ غالب فکری بر ضدّ دریداست و این مخالفت هم چپهایی را که معتقدند ساختشکنی اصولاً غیرسیاسیست، شامل میشود و هم اندیشمندانی که ساختشکنی را اصولاً فلسفه نمیدانند و چیزی از جنس شعر یا ادبیات میشمارندش.
با اینهمه، تأثیر شگرف دریدا را نمیتوان نادیده گرفت. هر وقت چیزی از «ساختارشکنی»، «تفاوط»، «ردّ پا»، «پاشش/پراکنش»، «نقد اندیشة حضور»، «نقد کلاممحوری»، «پرسش از مبدأ» و امثال اینها شنیدید، بدانید که دریدا دستی در آنها داشته و از این طریق، با تفکّر شگرفش بر جریانهای فکری معاصر تأثیری ژرف گذاشته است.
-- بعضی نوشتههای دیگر دربارة دریدا در «راز»:
شالودهشکنی نشانهها
شالودهشکنی صدرایی
شالودهشکنی، فلسفه و ادبیّات
دربارة اهانت به تماشاگر - پتر هانتکه
کارت پستال دریدا
نا/الهیّات پسامدرن عرفانی
ایدههایی در باب سکوت - ۸
بارت، دریدا و کانالهای ماهواره
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference دربارة دریدا:
» يک يک به ضرر دو طرف: نشانه و نشانهشکن from Anti Memoirs
بازيي جالبي است مرگ همزمان اين دو: ژاک دريدا و کريستوفر رييو! از يک طرف ابراهيم نشانه شکن سرطان ميگيرد و ميميرد و از طرف ديگر بت اعظم... [Read More]
يادداشتها
Bravo. Thanks for your brilliant note
your friend | October 11, 2004 04:26 AM
به هر حال نوعی دریدا نگری یا دریدا شناسی مختصر و مفید بود! پس با نخواندنش یک قطعه اطلاعات را از دست میدادم و اما راجع به اطلاعات و اینکه آری یا نه... خب بحث طولانی میشود
آزاده | October 11, 2004 08:01 AM
چرا اینقدر فرهنگ و جامعه یهودی فیلسوف پرور است ؟ دریدا ، اسپینوزا ، مارکس ،ابن میمون، پوپر،چامسکی، بوبر و ...
نیما | October 11, 2004 12:09 PM
با عرض تسليت خدمت اقاي شيوا!
سوال نيما خيلي باسم جالب بود و اگر ميشه نظرتون رو در مورده اين سوال بديد.
به نظر من فلسفه يك ابزار يا يك اسلحه هست .يهودها هم طبق عقايدي كه دارن به اين گونه ابزار توجه خاصي نشون ميدن .مثل فلسفه ,ادبيات وموسيقي و... و بخاطره همون اصول اخلاقي خاصشون بايد فيلسوفهايه زيادي داشته باشن. و هر كس كه جلوي اصول اخلاقيشون وايسه (مثل اسپينوزا)بد جوري حالشونو بگيرن.
farbod | October 11, 2004 07:06 PM
سلام.در ازای این همه فیلسوف و هنرمند و حکیم و ادیب مسیحی، آیا این
تعداد ناچیز اندیشمند و هنرمند یهودی خیلی زیاد است؟
سروده ای ظنز امیز با عنوان " ختابه ای صراپا صیاهپوش و سخط صوگوار دز مراصم طدفین ژاک دریدا» سروده ام که می توانید آن را در سایتم - در بخش ادبیات- اندیشه و در بخش تازه ها بخوانید
:
http://www.atefrad.org
م.عاطف راد | October 13, 2004 01:53 PM
اگه آدم نگاهي به تعداد يهوديها بندازه و با مسيحيها مقايسه كنه اونوقت متوجه سوال م.عاطف راد ميشه!
Anonymous | October 13, 2004 04:18 PM
خيلى خوب بود مرسى!
عليرضا | October 13, 2004 06:43 PM
آقا شما هنوز از عزا در نيومديد؟
آزاده | October 13, 2004 08:35 PM
به سیاههای که آقای نیما آورده، هزارها هزار نام دیگر هم میتوان افزود...
کسی میگفت شاید اگر کمی بیشتر فکر کنیم، با یهودیان همصدا شویم که: بنیاسرائیل، قوم برگزیدهی خداست!
ابوالفضل | October 15, 2004 01:45 PM
مفيد ومختصر.مرسي
m | March 25, 2005 07:42 AM
سلام
مطلب جالبي بود
به اميد ديدار
صبا و پرهام | September 29, 2005 11:56 AM