« گرگان | صفحه اصلی | همچون کوزت در خانة تناردیهها »
اخلاق خدایان - اخلاق بردگان
هو
- “من می بخشم ... اما فراموش نمی کنم.” – وبلاگ شاهزادة آسمانها
- “خاطره های بد دیگه عذابم نمیدادند و نفرت جاشو به دوستی داده بود: یک بخشش کامل، همراه با فراموشی.” – وبلاگ صورتی
وبلاگ شاهزادة آسمانها را همیشه نمیخوانم. در واقع وقتی به ضدّ خاطراتِ امیرمسعود سر میزنم، گاهی روی لینک شاهزادة آسمانها کلیک میکنم و میخوانم. وقتی یادداشتی را که ذکرش رفت و پاسخی را که خواندید، دیدم؛ بهانهای پیدا کردم تا این چند خط را بنویسم.
نیچه در تبارشناسی اخلاق (جستار یکم، پارة دهم) برای روشن کردن مواضعش در مورد اخلاق بردگان و اخلاق خدایان والاتبار، “کنت دو میرابو” – دولتمرد دوران انقلاب فرانسه – را مثال میآوَرَد و دربارة او مینویسد: “یکی از نمونههای خوب این مورد در دنیای مدرن، میرابو ست که دشنامها و توسریهای دیگران بهیادش نمیماند و هرگز نمیبخشیدشان، بلکه – فراموششان میکرد.”
در نظرگاه نیچه، اخلاق بردگان – که با کینهتوزی زبونانه همراه میشود – مبتنی بر واکنش است و در واقع انتقامیست خیالی. برخلافِ بردگان – که اخلاقشان با نه گفتن به دیگری شناخته میشود – والاتباران، پیروزمندانه بخود آری میگویند. بردگان همواره نیاز به دشمنی بیرونی دارند؛ چراکه کنششان فیالواقع تنها واکنشیست به یک انگیختار بیرونی. انسان والاتبار امّا – که از اخلاق خدایان بهرهمندست – بهیک معنا دشمنی ندارد. عمل او، - بخودی خود – آفریننده است؛ عملش – خود – کنش است. اینطور، انسان خدا-اخلاقِ والاتبارِ نیکزاد، هیچچیز را “حتّا” نمیبخشد؛ که فراموش میکند تمام بدیهایی را که در حقّش روا داشتهاند. چراکه بقول نیچه “نیکزادان، خود را نیکبخت احساس میکردند و نیازی نداشتند که با چشمدوختن بر دشمنان خویش برای خود نیکبختی ساختگی دست و پا کنند. یا چه بسا، چنان که عادت همة مردمان کینهتوز است، دلخوشکنَکی برای خود بسازند و خود را فریب دهند.”
انسان نیکبخت، نمیبخشد؛ فراموش میکند. انسانِ والا، انتقام نمیگیرد؛ چراکه کسی را یارای آن نیست که بتواند حتّا دشمنی در حد و اندازة او باشد. دشمن ِ آدم والا – اگر وجود داشته باشد – باید که در او “هیچ چیز خوارشمردنی نباشد و بسا چیز بزرگداشتنی باشد!” و وقتی در کسی چیزی بزرگداشتنی نباشد، چطور میتواند موضوع کینهورزی و انتقام انسانِ خدا-اخلاق باشد؟
همیشه پارة دهم ِ جستار ِ یکم تبارشناسی اخلاق نیچه را دوست داشتهام و همیشه سعی میکنم اینطور رفتار کنم: نبخشم؛ فراموش کنم. کینه بدل راه ندهم؛ لبخند بزنم و بگذرم. خوشحال شدم که نمونة عملی این رفتار را خواندم. میدانم؛ خدا-اخلاق بودن سخت است. چرایش را در این سطر تبارشناسی اخلاق یافتم: “برای انسان والاتبار، زیرکی مایهای از تجمّل و ظرافت در خود دارد.” اینطور زیرکبودن سخت است. وگرنه میشوی مثل انبوه خلق زیرک که زیرکی برایشان شده “هموچون شرطی حیاتی برای زندگی.” قاصرم از بیان آنچه نیچه گفته. پس، توصیه میکنم – اگر نخواندهاید – این پاره را – که چهار-پنج صفحه بیشتر نیست – با ترجمة درخشان آشوری بخوانید. نیچه آدم را بزرگ میکند. قلبش را استوار میسازد. نیچه که میخوانی، قد میکشی و بلند میشوی. راست گفتهاند؛ نمیشود نیچه خواند و باز همان آدمی بود که بود. نیچه، خطرناک است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
"نبخشم،فراموش كنم" به نظرم فتحي دشوار است،ايمان بالايي را مي طلبد.من كه توان و جسارت حتي گفتنش را ندارم چه رسد به عمل.
بهار | September 24, 2004 01:35 PM
مرا كه دو ماهیست در حسرت "چنین گفت زردشت"ش گذاشتهای!
ابوالفضل | September 24, 2004 06:44 PM
بخشم؛ فراموش کنم. کینه بدل راه ندهم؛ لبخند بزنم و بگذرم
راه خدايان هيچ كدام از اين دو نيست.خدا ناتوان نيست.
كسي كه قدرت داره تلاش مي كنه تا مانع رو از سر راه برداره.
كسي كه كاري از دستش بر نمياد فراموش ميكنه.
كسي كه كاري از دستش بر نمياد بعضي وقتا هم لبخند ميزنه و ميگذره.
Anonymous | September 25, 2004 08:18 PM
اين يك ريسك است و تشخيص تفاوت چنين تصميمي با كينه به دل گرفتن بسيار دشوار!
آزاده | September 25, 2004 10:26 PM
سلام زيبا بود وبلاگ جالبي داريد به منم سر بزنيد
nilofar | September 26, 2004 01:19 AM
in moshkele tabdile harfe "ye" bozorg be koochik ro age hall koni bad niss.
ahmadi | September 26, 2004 08:23 PM
سلام
وبلاگ پر بار و زيبايی دارين . باتوجه به صاحب نظر بودن شما باعثه افتخار - دلگرمی و راهنمایی من خواهد بود اگر در مورد نوشته ْ شروع لطیف ْ ( البته پس از اپیزود چهارم) نظر بدین و صد البته منتی بر ما خواهد بود اگر همیشه سر بزنین .
با احترام
هادی سدره نشین
www.artlar.com/afsoon-gol
hadi | September 27, 2004 12:57 AM
کدوم مانع؟ دستانداز مانعست؟ والامنشانهتر اینه که آدم یه قدم یه خورده بزرگتر برداره و رد بشه... فکر نکنم خیلی خدا-گونه-اخلاق باشه، اگه بخوایم تیشه برداریم و بجون هر دستاندازی بیفتیم که سر راهه... مانعی که برای آدم والا هست، لابد باید چیز خیلی خیلی بزرگی باشه؛ چیزی شایستة چنین آدمی.
Pouyan | September 27, 2004 06:35 AM
salam ta anja ke yadam hast akhlagh e khodayan name ketabist az dr. sorush ke dar an be taghabole idealogy va jahanbini miprdazand.
aya shoma ham be hamin mana eshareh darid?
MOJTABA | January 4, 2005 09:24 AM