« مخدّر | صفحه اصلی | صحنة خیابانی - دربارة عکس مایکل استانو »
خشونت، تفکّر و رهایی از ترس: تفسیری طبیعتگرایانه بر ارباب حلقهها
هو
۰ – این نوشته بر پایة برخی نظرات مراد فرهادپور – متفکّر معاصر – دربارة مفهوم خشونت نگاشته شده است. یک گفتگو با عنوان “تفکّر و خشونت” (مصاحبه با نشریة کیان – ش. ۴۵ – منتشرشده در کتاب بادهای غربی؛ نشر هرمس:۱۳۸۲) و یک مقاله با عنوان “خشونت، فاجعه و تاریخ: فرضیهای دربارة توحّش صربها” (منتشر شده در کتاب عقل افسرده؛ انتشارات طرحنو:۱۳۷۸) اساس خلاصهایست که اینجا آمده. دربارة شخصیّتهای ارباب حلقههای تالکین هم بجز کتاب و فیلمها، به دایرةالمعارف الفبایی شخصیّتها، حوادث، مکانها و ... آثار تالکین با عنوان “A Guide to TOLKIEN” (نوشتة David Day – انتشارات Chancellor – نوبت دوّم چاپ ۲۰۰۳) مراجعه کردهام. از آنجاییکه نه در مورد مفهوم خشونت صاحب نظر هستم و نه در مورد سهگانة تالکین، این نوشته را اتود تقلیدی کمرنگی میدانم از طرحی که میتواند توسعه یابد؛ خصوصاً از سوی برخی دانشآموزانم که بسیار به تالکین و سهگانهاش علاقه دارند و بیاغراق، ماجراهای کتاب را از برمیدانند و همیشه با علاقة مفرطشان مرا به شگفتی واداشتهاند. باین دلیل، این نوشته را اوّلاً خلاصهوار و ثانیاً با زبانی ساده نگاشتهام. ضمن اینکه همین تابستان، کلیّات این موضوع را با چند نفر از دوستان و دانشآموزان تالکینخوان مطرح کردم که نمونهها و شواهد جالبی در این باره داشتند.
پیش از آغاز، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مراد فرهادپور (۱۳۳۷- ) “خوشبختانه” مترجم داستانهای کوتاه تالکین با عنوان “درخت و برگ” (چاپ انگلیسی ۱۹۶۴ – چاپ فارسی انتشارات طرحنو:۱۳۷۷) هم هست.
۱- در نگرشی متفاوت به مفهوم “خشونت”، میتوان این مفهوم را نه در مقابل “مدارا” که در مقابل “نفی و رهایی از ترس” قرار داد. هیچ نظام اجتماعی را نمیتوان یافت که جز از طریق سلطه بر طبیعت بیرونی (زیستجهان هابرماسی) و طبیعت درونی (میل) پدید آمده باشد. به عبارت دیگر، تمدّن، خود حاصل سرکوب است و سرکوب نوعی خشونت. در واقع، انسان نمیتواند هر آنطور که تمایل دارد و مطابق میل زندگی کند. پس از طریق اخلاق، طبیعت درونی و از طریق تکنولوژی، طبیعت بیرونی را سرکوب مینماید. از دیدگاهی فرویدی، خشونت بعضاً از ضعف برمیخیزد. ما از طریق فراافکنی ضعف درونیمان، آنچه را نمیتوانیم در خودمان تحمّل کنیم، فرا میافکنیم تا بعد بتوانیم آنرا در دیگران سرکوب کنیم. باین ترتیب بیشتر تجلیّات خشونت در ضعف و ترس ریشه دارد. (در واقع این نوع خشونت که بر اساس واکنش علیه “دیگری” – در مقابل کنش از سوی “خود” – صورت میگیرد، جزئی از اخلاق بردگان است که نیچه در تبارشناسی اخلاق بیان میکند.) بعنوان مثال، از آنجا که طبیعت، ناشناختة اسطورهای ماست، در واکنشی ترسآلود میکوشیم طبیعت را از طریق تکنولوژی به موضوعی عینی و قابل تسلّط تبدیل کنیم.
راه حل بیرونرفت از این خشونت، تفکّر است. هر نوع تفکّری بنابر دیدگاه هرمنوتیکی شناخت، منجر به تأمّل در نفس میشود. آنگاه است که انسان در میابد نفسش هم جزئی از طبیعت است و از آن جدا نیست. باین ترتیب، دیگربودگی از بین میرود و همه چیز جزئی از یک طبیعت بزرگ میشوند. آنگاه، ترس از بیگانه از بین میرود و به طریق اولی از آنجا که خشونت محصول ترس از بیگانه است، از طریق تأمّل نفس و بیگانگیزدایی، خشونت کاهش میابد.
امّا اگر بخواهیم جنبة مخالف این موضوع را نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که خشونت خود را از طریق “نفی هویّت مستقل دیگری” و سعی در ادغام (مانند رابطة فاتحان و بومیان مغلوب) و یا “قبول هویّت دیگری بعنوان موجودی پستتر” (مانند رابطة استعمارگر و بومی یا سیاستهای جدایی نژادی) نشان میدهد. بنابراین بیگانگیزدایی از طریق تأمّل در نفس، اصولاً مرزهای مجازی بین خود و دیگری را کنار میزند.
۲- بطور کلّی داستانهای تخیّلی – که در آن آدمی با موجودات دیگر، از قبیل درختان (مثلاً Entها در ارباب حلقهها)، پرندهها (مثلاً Eagleها) یا پریان (شاید مثلاً Elfها) و اصولاً موجودات هوشمند غیربشری دیگر (مثل Dwarfها، Hobbitها و ...) به گفتگو میپردازد – نیاز به همان تأمّل در نفس و غیرنابودگی دیگر اجزای طبیعت را برآورده میسازد. بقول والتر بنیامین “نخستین قصّهگوی راستین، راوی حکایات پریان است و خواهد بود... داستان پریان با ما از نخستین تمهیدات بشر برای رهایی از چنگ بختکی که اسطوره بر سینهاش نشانده بود، سخن میگوید.”
انسانها، اصولاً همزاد طبیعت هستند و نفس انسانی چیزی جدای از طبیعت نیست. باین ترتیب، در سوی بدجنس داستان ارباب حلقهها، این Orcها هستند که با رنج و درد و نفرت زاده شدهاند و طبیعت را با تیغ و آتش به نابودی میکشند و به Sauron – ارباب شیطانی حلقهها – خدمت میکنند که از برج تاریکش در Mordor در قالب چشمی بدونِ پلک فرمان میراند. پس Orcها دشمنان اصلی طبیعتند و اصولاً به همین خاطر، Entها – نیمهدرخت، نیمهانسانها که هیبتهای بزرگ جنگل و طبیعتاند – به Orcها و مردان Isengard – مقر Saruman -ِ جادوگرِ – حمله میکنند.
اصولاً Entها، نماد اصلی طبیعت در داستاناند. این موجودات، چون دور از Entwifeها هستند، زیاد نمیشوند. ضمن اینکه با سالخوردگی هم نمیمیرند و تنها چیزی که بر آنها مؤثر است، سلاح آتش و تیغ آهن میباشد. (بهمین خاطر، دل خوشی هم از Dwarfها که تبر بدستاند هم، ندارند.) از سوی دیگر، Orcها که دشمن درختها هستند و آنها را به آتش میکشند، نماد ضد طبیعت در داستاناند؛ در بدن Orcها خونی سیاه و سرد جاری است.
بهرحال جدای از تمام این استدلالها، اتّحاد یاران حلقه – که در آن همه جور موجودی از انسان (Boromir)، هابیت (Frodo Baggins، Sam Gamgee، Pippin و Merry)، دورف (Gimli)، جادوگر (Gandalf)، الف (Legolas)، نیمهالف–نیمهانسان (Aragorn) وجود دارد – خود نشان از همسانی دارد و میآموزد که انسان و طبیعت دو مقولة جدا از هم نیستند و “خود” انسان و “دیگری” طبیعت در کار نیست. باین ترتیب، بیشک ارباب حلقهها، اثری طبیعتگرایانه و پس ضدّ خشونت است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
كسي كه دل تو رو بشكونه باخته.كسي كه تو رو از دست بده زندگيشو باخته.تو اينو نمي فهمي ولي اون ادم خوب ميفهمه.
خوش به حال تو كه فقط دلت شكسته .اوني كه تو رو باخته علاوه بر دل همه چيزو باخته...
Anonymous | September 13, 2004 04:21 PM
اتّفاقاً، از منظری ديگر، ميلِ به از ميان بردنِ غيريت/ديگربودگی و رسيدنِ به همسانی خود حاصل و مايلِ به خشونت است: از ميان بردنِ تفاوتها.
من تالکين نخواندهام. دوستی داشتم که جز سهگانه کارهایِ ديگرش را هم -به زبانِ اصلی- خوانده بود و البته میدانم نويسندهای است که جدّی میگيرنداش. چون در ايران هرچه رنگِ «خيال» بگيرد سطحی و بچّگانه است و... «خوشبختانه»ات خيلی بامزه بود!
مجتبی | September 13, 2004 06:18 PM
1-به نظر من اين تعاريف و نكاتي كه درباره ي خشونت نوشته ايد بيشتر جنبه ي كلاسيك دارند و اين همان علتي است كه باعث شده اين تعاريف در ساختار شاهكار تالكين يعني سه گانه ي ارباب حلقه ها كه بدون شك اثري است كلاسيك و اسطوره اي جاي گيرند.
2-مطمئنم كه فيلم ارباب حلقه ها با كتابش در مواردي مخصوصاَ توصيف طبيعت تفاوتهاي محسوسي دارد.مطمئنم اگر كتاب ارباب حلقه ها -كه در اصل يك سه گانه نبوده - را خوانده بوديد نظرتان كمي فرق مي كرد.
3-استاد اين كتاب A guid to TOLKIENرو از كجا گير آورده ايد؟اگه مي شه 28 ام بياريد مام يه نيگاهي بندازيم!
Kamyar | September 14, 2004 01:30 AM
سخنراني كجا بود ؟
حامد | September 15, 2004 08:53 AM
"خشونت" از نظر من همیشه نباید در ظاهر معلوم باشد، منظورم آن است که مثلاً در یک داستان حتماً نویسنده برای رساندن خشونت حتماً نباید یکی از شخصیّتهایش را بکشد. یادم میآید یکی از داستانهایی که سر کلاس خواندیم دقیقاً از همین کلک استفاده کرده بود و خشونت را با استفاده از فضای داستان - که تانک و توپ و سیم خاردار و ... در آن وجود داشت - نشان میداد. من این نوع خشونت را دوست دارم و نه خشونتی که در داستان فریاد بکشد
mhdara | September 15, 2004 11:44 AM
سلام. من تقريبا با محمد حسين موافقم.
به نظر من خشونت بايد در عمق داستان باشد و در تمام داستان (يا فيلم) جاري باشد. نه مثلا اينكه در يك صحنه يك نفر كشته شود.
باي.
Fariborz | September 15, 2004 10:42 PM
درباره پیشنهاد درخشان نظر شما چیه؟
Anonymous | September 17, 2004 12:01 PM
آقاي شيوا نظر من در مورد خشونت اينكه كه اگه شما جواب ميل هاي من رو ندين اون رو احساس مي كنيد
امير پويا | September 18, 2004 10:40 AM