« اقامة پنج دلیل و نصفی در دوست داشتن فیلم مولنروژ | صفحه اصلی | انجیاوها: تشویق و تحدید »
نکتههای کوچک کاغذبازی – 3
هو
نوشتن ِ راهنماهای شخصی و غیررسمی، کاریست که برای ما ایرانیها چندان جا افتاده نیست. حال آنکه بنظرم بسیار مفید است. در اینترنت امّا اگر بگردید، کلّی راهنمایی از ایندست – حتّی در مورد خرید یک جنس خاص – پیدا میکنید. اوّلین بار در سایتهای ایرانی، راهنماییهای سایت امیرعماد را دیدم. بهرحال، این هم ادامة راهنماییهای طرز رفتار در ادارات و سازمانها. یادتان باشد که تجربة شخصی من الزاماً درست نیست. بخشهای پیشین را اینجا و اینجا بخوانید.
۱۲- اگر زیاد با کسی در ادارهای کار میکنید، کمکم تمام ویژگیهای طرف مقابلتان را بشناسید. مثلاً شخصاً میدانم آقای حسینی که در بانک به سراغش میروم، چپدست است و چندان برایش راحت نیست که با دستِ راست از روی کانتر کاربن بردارد. بنابراین، وقتی فرم را تحویل میدهم، کاربن ِ بین دو برگه را خارج نمیکنم.
۱۳- وقتی دارید کارتان را پیگیری میکنید، حواستان را خوب جمع کنید. یادم نمیرود؛ وقتی در کلانتری یوسفآباد، افسر نگهبان داشت گزارش مینوشت، افسر دایرة مواد مخدّر هم – که از بدشانسی یکی از دوستان، مسؤول کار ما بود – ایستاده، روی میز افسر نگهبان خم شده بود و فرمهایی را تکمیل میکرد. هیچ صندلی خالی وجود نداشت. پا شدم، صندلی را برایش بردم و با کلّی تعارف نشست.
۱۴- هول نشوید. خصوصاً وقتی درگیر جایی مثل کلانتری هستید. خونسردیتان را حفظ کنید. داد و فریاد نکشید. (البته تجربة من در کلانتری مربوط به موردی است که جبهة ما هیچ تقصیری نداشت و فقط بدشانسی آورده بود.) دنبال نقاط مشترک با افسر مربوطه بگردید. در مورد تجربة من، محل خدمت قبلی افسر دایرة مواد مخدّر، محلة ما بود و همین شد که سر شوخی را باز کردم! بعدها، حتی وقتی فهمید دانشجوی جامعهشناسی هستم، شماره تلفنش را داد و گفت اگر خواستی بمن سر بزنی، اوّل زنگ بزن ببین دادگاه یا گشت نباشم، بیا.
۱۵- بعضی وقتها، داد زدن جواب میدهد. البتّه سعی کنید عصبانی نشوید و داد بزنید! در مورد من وقت مراجعه به یکی از شرکتهای خودروسازی، این موضوع کاملاً جواب داد. حتّی میتوانید طعنه بزنید و مسأله را بزرگ کنید. مثلاً وقتی خواستند فرمی را امضا کنم که نسبت به شرکت هیچ اعتراضی ندارم و همة حقوق خودم را نسبت به شرکت از خودم سلب میکنم، گفتم: یکهو بیایید و بگویید وکالت بدهم، حق طلاق از همسر آیندهام را هم به شما واگذار کنم؟ طرف شوکه شد! هیچوقت آن برگه را – که همه امضاء میکردند – امضاء نکردم؛ هنوز هم میتوانم شکایت کنم.
۱۶- هیچ چیز را نخوانده و بیجهت امضا نکنید؛ حتّی اگر دیگران اینکار را میکنند. همیشه حق اعتراض را برای خودتان محفوظ بدارید. اگر کارتان تا جایی پیش رفت و شما مدرکی دادید و در عوض – مثلاً بخاطر حاضر نبودن مدیر عامل یا ... – چیزی دریافت نکردید، زیر بار این نروید که مدارک امضاء شدة شما را نگه دارند، تا دفعة بعد کارتان زودتر انجام شود. یا بخواهید هرچه را امضاء کردهاید با خودتان ببرید؛ یا اگر امکانش نیست، بخواهید که جلوی چشم خودتان همه را نابود کنند. دولتی و خصوصی هم ندارد. (اگر هم کار مهمّی انجام میدهید، حتماً با یک وکیل مشورت کنید. بین دوست و آشناهایتان لابد یک وکیل هست که بدون طلب هیچ وجهی، در موارد آغازین و ساده راهنماییتان بکند.)
۱۷- اگر زیاد به بانک مراجعه میکنید، حتماً این سؤال را از شما میپرسند که کاسبی چطوره؟! یادتان باشد که هیچ کاسبی نمیگوید وضع خوبه! معمولاً جوابهای کلیشهای چیزی شبیه به اینست: شکر! بد نیست. هیچوقت لازم نیست اطّلاعات زیادی به کسی بدهید؛ امّا از تمام اطّلاعات هم محرومش نکنید. اطّلاعاتتان را طبقهبندی کنید و کمارزشترها را در اختیار طرف بگذارید. یادتان باشد که اعتماد حاصل ارتباط زیاد و اطّلاع داشتن است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
لابد ميداني که اين نکتههايات چقدر جالباند، نه؟!
SoloGen | August 24, 2004 04:28 PM
اوففف.. وقتي اين ها را مي خوانم كاملا احساس مي كنم كه يك وقتي به دردم خواهند خورد! مرسي! :)
ph | August 24, 2004 06:03 PM
سلام!اومدم بگم كه كاش اون مقالتون درباره ي جنبه ي ظاهري مقدسات رو يه جا چاپ مي كرديد!(رضا زاده رو مي گم!)
navid | August 28, 2004 12:45 AM
راستي...
قبل از نويد، من هم میخواستم بگم...
كاش اون "ورزشِ اسطورهزده"تون رو، يه دستي به سر و روش میكشيديد و چاپش میكرديد.
چون حجاريان هم در شرق ِ چهارشنبه یه چیزی در همین باره نوشته بود؛ البته عامهپسندتر، نا-علمیتر و بهتر بگم، سیاسی.
یه فکری بکنین براش.
:)
ابوالفضل | August 28, 2004 06:54 PM
میترسم روشِ داد زدن خیلی جواب ندهد، مطمئنّید روش خوبیست؟؟؟
mhdara | August 30, 2004 11:45 AM