« ستارهها ... و بچّهها | صفحه اصلی | آمریکا مقصّر است »
بکار زدن/بکار بردن
هو
امیرحسین عزیز، لطف کرده و در کامنتهای یادداشت مناظرة صدری و جهانبگلو نوشته: “ضرب المثل را به كار نميزنند . به كار ميبرند.” بنظرم خیلی خوبه که امیرحسین اینقدر دقّت میکنه و کاربست صحیح واژهها واسش مهمه. دلیل دقّتش هم برای شما مشخّص نباشه، برای من معلومه. بهرحال امیرحسین تو این مدّتی که میشناسمش معلّمهای ادبیّات خوبی داشته. همهشون خوب بودن؛ علیالخصوص – از شما چه پنهون – معلّم زبانشانسی سال اوّل راهنماییش، معلّم زبانشناسی و متون فارسی سال دوّم راهنماییش و معلّم انشای سال سوّمش. کاری هم با اسم این معلّم خوبش نداریم ;) همینقدر از من بپذیرین که معلّم خوبی بوده! اگه – بلا نسبت – بجای امیرحسین، سنگ هم سر کلاس این معلّمها حاضر میشد، الان این دقّت نظر رو پیدا کرده بود. ;)
بگذریم؛ گرچه من به نوشتارم بعنوان زبان معیار اعتقاد دارم (!)؛ امّا از اونجایی که جوونهای امروزی – خاصّه اگه تیزهوش هم باشن – چیزی رو بدون دلیل و مدرک نمیپذیرن، یه سری به فرهنگهای واژگان زدم تا ببینم دلیلی پیدا میکنم تا ثابت کنم «بهکار زدن» درسته، یا نه؟
سراغ فرهنگ بزرگ سخن رفتم؛ تألیف دکتر انوری و همکاراش. فرهنگ سخن، جدیدترین فرهنگ قابل تأمّل فارسیه که علیرغم انتقادهایی که شده، کار بزرگ و دست اوّلی محسوب میشه. سراغ مدخل «کار» در جلد ششم رفتم. ذیل همین مدخل، جایی که ترکیبات «کار» رو معنی کرده، برای ترکیب «به ~ ... زدن» (صفحة ۵۶۵۵) اومده: برای رفع مشکل، مورد استفاده قرار دادن. بعد، سراغ مدخل «زدن» در جلد ششم رفتم. (جالبه بدونین که برای خود مصدر زدن، ۷۱ معنا اومده) باز ذیل همین مدخل و در بخش ترکیبات برای «~ ِ چیزی (بهویژه پول) به کاری» (صفحة ۳۸۳۸) اومده: استفاده کردن از آن در کار.
بهمین قدر اکتفا نکردم و سراغ فرهنگ فارسی عامیانة ابوالحسن نجفی هم رفتم. لابد با من همعقیدهاین که نجفی مترجم و زبانشناس ممتازیه و فرهنگ فارسی عامیانه، از کارهای عالی سالهای اخیر در حوزة فرهنگنگاری محسوب میشه. اونجا دو مدخل، یکی «به کار ِ خود زدن» و دیگری «به کار ِ کسی زدن» وجود داره. (صفحة ۱۱۲۴) هر دو هم – البتّه با کمی تفاوت – معنی استفاده کردن و مصرف کردن میدن.
از همة این دلایل کم و بیش محکمهپسند که بگذریم، امیرحسین و دیگران رو ارجاع میدم به جدال قلمی منصور ملکی و ایرج کابلی در شمارههای ۶۱ و ۶۲ نگاه نو. (البتّه این جنگ و دعوای قلمی سابقهاش خیلی بیشتر از این حرفهاست.) توی شمارة ۶۱ (اردیبهشت ۸۳)، ملکی در نوشتهای با عنوان «زبان ناآرام در دن آرام» به زبان ترجمة شاملو ایراد میگیره و بعد در شمارة ۶۲ (مرداد ۸۳) کابلی پاسخش رو در نوشتهای با عنوان «زبانِ زایا و پویای شاملو» میده و از کاربست واژهها و واژهسازیهای شاملو – در مقام همکار در ترجمة دن آرام – دفاع میکنه. تو ایراداتش، ملکی میپرسه نمیشد شاملو بجای «پَستقد» از «کوتاهقد» استفاده کنه؟ کابلی وقتی با دلیل و مدرک بیشتر ایرادات ملکی رو رد میکنه، در جواب این سؤال میگه «چرا، البتّه که میشد؛ امّا حاصل ِ کار میشد نثر کابلیوار و نه شاملووار!» بله، میشد من هم بگم «ضربالمثل بکار میبرد.» امّا، حاصل کار – بلا تشبیه و مقایسه – میشد نثر تو و نه نثر من. بنظرم باید اجازة پویایی و زایایی رو به زبانورها بدیم. (البتّه اون کار هم قانون خاص خودش رو داره، بنظرم.) ولی اگه من تو همین نوشتههای سردستی و سریع روزانة خودم نخوام تا این اندازه هم خلاقیّت بخرج بدم، به چه دردی میخورم دیگه؟
لاکان – فیلسوف و روانکاو معروف فرویدی فرانسوی که به فلسفة ذهن و فلسفة زبان خیلی علاقمند بود – توی نظریة زبانش میگه که زبان، دو جنبة مختلف داره: یکی، ساختار عمومی و قاعدهمند زبانه و دیگری سطح تداعی آزاد معانی و بازی با کلمات و رؤیاها. لاکان، اصولاً روی این سطح دوّم زبان خیلی تأکید داره و چون روانکاوه اون رو به ضمیر ناخودآگاه مربوط میکنه. نظریات لاکان بیش از حد پیچیده است. (میگن تو سالای آخر تدریسش، شاگردای پر و پا قرصش هم نمیفهمیدن که چی میگه! در واقع پیچیده بودن نظریههای لاکان یه علّتش همینه که خیلی به سطح تداعی آزاد حتّی در عمل تأکید میکرده. همه چیز تو نوشتههاش پیدا میشه، اوّلاً که مرز مشخصی بین زبانشناسی و روانکاوی و نقد ادبی و نظریهپردازی وجود نداره. ثانیاً همه جور ابهام و ایهام و جناس و ... تو آثارش هست که خوندنشون رو سخت میکنه.) بگذریم؛ خواستم از این تقسیم بندی لاکانی استفاده کنم و بگم که تا حالا خیلی روی بخش قاعدهمند زبان سرمایهگذاری شده؛ اگه از نظر فکری به اون بخش دیگهاش هم برسیم، خوبه؛ اینطوری کفههای زبان با هم برابر میشن.
فکر کنم دیگه زیادهروی کردم. خلاصه کنم که «به کار زدن» بدلایل گوناگون محکمهپسند و غیرمحکمهپسند درسته. همین! :)
پ.ن.۱. راستی دقّت کردین که تو خود ضربالمثل مصدر ضرب یعنی زدن بکار رفته؟ ما این مصدر رو تو مثال زدن و حرف زدن بعنوان همکرد استفاده میکنیم.
پ.ن.۲. بخداوندی خدا قَسَم است که همة کامنتها رو میخونم.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
كاملا واضحه،ميل هاتون رو چي؟ اونا رو هم چك مي كنين؟!
بهار | August 21, 2004 04:43 PM
حال داريا!
مجتبی | August 21, 2004 07:49 PM
سلام :)
من هم خيلي از كامنتِ امیرحسین خوشم اومد؛ اما جبههای که ازش ضربه زده بود رو زیاد نپسندیدم.
به نظر من، این کاربرد از طرف شما، به این دلیل زیبا نبود که از شما نبود؛ البته به نظر من.
من، به عنوانِ کسی که از دسامبر یا حتا نوامبر وبلاگ شما رو میخونه ( گرچه همچین عنوانی هم نیست! ؛) )، به نظرم اومد که این کاربرد، ویژهیِ نوشتههای شما نیست.
حالا میتونید قبول نکنید.
در ضمن، دو تا چیز دیگه:
فکر میکنم مثل زدن، برگردانِ نسخهی عربی باشه که نمونهش هم تو متنهای عربی و به خصوص قرآن فراوونه.
در ضمن، خودستایی هم حدی داره دیگه، نه؟
چون همون معلم ِ امیرحسین، معلم من هم کمابیش در همهی اون درسهایی که گفتید، بوده؛ و وضع من، حالا اینجوریه! :))
ابوالفضل | August 21, 2004 08:29 PM
خواستم بنويسم كه پيشوند الف و لام خاص زبان عربي و در كل كلمهی ضربالمثل يك اصطلاح يا كلمهی عربي است كه ديدم ابوالفضل قبلاً اشاره کرده به این موضوع، پس دستکم شما هم دلیل محکمهپسند دارید( با رجوع به فرهنگ واژگان فارسی) و هم محکمهناپسند ( با ارجاع دادن به یک کلمهی عربی) اما راستی اگر نخواهیم بگیم ضربالمثل پس به جاش چی بگیم؟
آزاده | August 21, 2004 09:38 PM
سلام :) 1- خيلي وقت بود كامنتها رو اينطور تو خودش جواب نداده بودم. 2- بله. ميلهام رو هم چك ميكنم :) اين رو همينجوري پرسيدين يا اينكه ميلي زدين و جوابي دريافت نكردين؟ اگه اينطوره حتماء بگين، چون حتماء اشكالي پيش اومده. 3- اشتباه ميكني ابوالفضل. :)ايندوتا رو نگاه كن تا ببيني كه من قبلاء هم از (بكار زدن) استفاده ميكردم: http://www.pouyan.ws/archives/000975.html و http://www.pouyan.ws/archives/001031.html :) فكر كنم خوب باشه جبهه ي جديدي دست و پا كني! :) راستي، خوندن داريم تا خوندن! ;) 4- درسته كه همكرد (زدن) در مثل زدن احتمالاء از عربي اومده، اما در مورد حرف زدن چي؟ نميشه گفت كه يكي از معناهاي زدن بيان كردن و گفتنه؟ خيلي مطمئن نيستم. بايد نگاه كنم. :)
Pouyan | August 21, 2004 11:41 PM
همين جوري؟ B-: نه، همين جوري نگفتم.
بهار | August 25, 2004 01:32 AM
سلام، اون معلّم خوبی که میگفتین از بدشانسی ما فقط سالِ سوّم نصیبمون شد!!
hossein daraei | August 30, 2004 11:37 AM