« نوشتة خداوند - بورخس - سیدحسینی | صفحه اصلی | مناظرهی صدری و جهانبگلو »
قانون و خشونت - مراد فرهادپور
هو
سخنرانی دیروز مراد فرهادپور با عنوان “قانون و خشونت” مثل همة سخنرانیهایش جالب و جدید و عجیب بود. فرهادپور، در پرورش ایدة اصلی سخنرانیش – استعلای خشونت بنیامینی – بسیار موفق عمل کرد. او در آغاز سخنرانی به شرایط ایران اشاره کرد و گفت که این سخنرانی ضرورتاً صحبتی سیاسی است؛ چراکه قانون و خشونت را بمیان میکشد و اصولاً بند و پیوند ایندو، سیاست است. امّا، تقریباً تا پیش از انتهای بحث دیگر به مورد ایران امروز اشاره نکرد. شاید، بنظر بیاید فرهادپور تلویحاً خشونت انقلابی، پرشور و بنیامینی را بعنوان جایگزین مفاهمه، بحث، گفتگو و “بازی” سیاسی تجویز میکند؛ امّا بنظرم بیش از این، منظور فرهادپور توجّه به جدیّت و کلیّت و قطعیّت سیاست بود. اینطور، خشونت بنیامینی را از تروریزم از یکسو – که خشونتی کور، کینهتوز، زیرزمینی و بری از مسؤولیّت است – و از – بقول خودش – لوسبازیهایی باسم گفتگو و مفاهمه و قهر و قهرکشی سیاسی از سوی دیگر، جدا کرد. امّا باز بنظرم در خشونت بنیامینی آنچیزی که مهم است و فرهادپور در پاسخ به پرسش مهرگان گفت، سوژة حقیقت بودن است. فرد، تا سوژة حقیقت نباشد، نمیتواند دست به خشونت بنیامینی بزند؛ و نباید که بزند و اسیر وسوسة کودکانة خشونتی از ایندست (تروریزم) بشود.
مطابق گفتة فرهادپور، حقیقت – که بر خلاف معرفت، کلّی و جهانشمول و برای همة انسانهاست – یک رخداد است که کسی – سوژة حقیقت – بر آن بروشنی و وضوح شهادت میدهد. این فرد باید ایمان، عشق و امید داشته باشد. سوژة حقیقت همه چیز را میفهمد و میداند و از آنسو، طرف مقابلش هیچ چیز نمیداند. مخالف سوژة حقیقت، اصولاً فکر نمیکند؛ چراکه هنوز در بند معرفت است (و نه حقیقت) و به همه چیز با دیدی جزئی مینگرد. سوژة حقیقت بروشنی و واضح صحبت میکند و نه پیچیده و مثلاً میگوید: نباید هیچ کودکی بمیرد یا نباید هیچکسی شکنجه بشود. باز بروشنی و در مقابل دید همگان – مانند قهرمان فیلمهای وسترن – در میدان مبارزه ظاهر میشود و خشونت میورزد. اینطور، همه – هم سوژة حقیقت و طرفدارانش و هم مخالفانش – میدانند که حق با اوست؛ هرچند که نتیجة خشونت پرتاب شدن به جهنّم باشد. خشونت برهنه و انقلابی، خشونت در برابر همگان و در میدان عمومی است. خود فرد و عملش یکی هستند و فرد، مسؤولیّت عمل را میپذیرد. باین ترتیب مراد فرهادپور بر تمایز و جدایی رئالیسم سیاسی و سیاست رادیکال تأکید کرد.
بخش نخست صحبتهای فرهادپور هم دربارة قانون بود. بحثی که با جزء و کل شروع شد و قانون در مرکز توجّه این نوع نگاه قرار گرفت. کلّیترین چیزی – که همه در آن مشترک هستند – در عالم واقع نه حقوق بشر صوری که قوانین کشورهاست که در دولت – ملّتها تصویب میشوند. جزئیترین چیز – که هیچکس در آن مشترک نیست – “شخصاً من” (منی که هیچکس در آن شریک نیست.) و نمایندة آن حیات برهنه (اثر انگشت و دیانای) است. از اینجا، فرهادپور به رمز متافیزیک سراسر تاریخ یعنی گره خوردن حیات برهنه و قانون، اشارده کرد؛ بایو-پالتیکس فوکو را گفت و از وضعیّت حذف و ادغام که در وضعیّت استثناء متبلور میشود، سخن راند و نتیجه گرفت که جزء، کل را و استثناء، قانون را میسازد و تعریف میکند. (نزدیک به دیدگاه هگلی جزء و کل: در واقع یا مثال یا استثناء روشنکنندة کل هستند.) بعد به وضعیّتی که قانون خودش را معلّق میکند – مثلاً حکومت نظامی – اشاره کرد و بحثهای پیشتر گفته دربارة خشونت را از اینجا پیگیری نمود.
پ.ن.۱. فرهادپور، مثل همیشه، تکّهپارههای اندیشهاش را بهشکل حاشیهرویها و گاهی حاشیهرویهایی بر حاشیهرویهای قبلی بیان میکرد. همین خصوصیّت گاهی، درک صحبتهای فرهادپور را در سخنرانیها دشوار میکند و البتّه لذّتبخش.
پ.ن.۲. اندیشة فرهادپور در مورد خشونت، نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده. مفهوم خشونت در مصاحبة فرهادپور با “کیان” – که در بادهای غربی چاپ شده – مفهومی منفی است که همه جا در زندگی ما – حتّی وقتی میخواهیم خشونت را تعریف کنیم – حضور دارد و اتّفاقاً مفهوم مخالف آن نه مدارا که آزادی، رهایی، عدم ترس از بیگانه و امثال این است و چارهاش تأمّل در نفس و طبیعتگرایی. امّا، اینبار و در سخنرانی دیروزش، خشونتِ برهنه، مفهومی مثبت پیدا کرد و خود، معادل آزادی بود. بهرحال، آنچه ثابت مانده تعلّق خاطر ژرف مراد فرهادپور است به اندیشة انتقادی. (آیا این تغییر مشابه همان تغییری نیست که بسیاری از طرفداران اصلاحات و خاتمی پیدا کردهاند؟ و انتقاد فرهادپور بیان فلسفی همان انتقادی نیست که طرفداران دوّم خرداد به خاتمی میکنند: سیاست بازی نیست؛ جدّی بگیریدش؟)
پ.ن.۳. فرهادپور، برخلاف قبل – که تازه از آلمان برگشته بود – بسیار تکیده، لاغر و حتّی خمیده شده و هنوز هم این عادت را دارد که بعد از پایان سخنرانی و هنگام پرسش و پاسخ فوراً سیگاری روشن میکند.
پ.ن.۴. فرهادپور، هر فحشی که خواست به پستمدرنیسم داد. پستمدرنیسم را تعبیر به “دلوزبازی” کرد. گفت که پستمدرنها همه چیز را به فرهنگ تقلیل میدهند و حرفهای مسخرهای دربارة مفاهمه و صلح و گفتگو میزنند حال آنکه همه کار را پول میکند و رقابت سرمایهداری.
پ.ن.۵. جای آرش خالی بود. فرهادپور بود؛ بنیامین بود؛ خشونت بود؛ ولی آرش نبود. میدانم اگر بود، خیلی خوشش میآمد.
پ.ن.۶. فرهادپور، در سخنرانی امید مهرگان – زندگی دانشگاهی و کلبی مشربی – هم حضور داشت و گاهی به صحبتهای مهرگان اشاره میکرد. آن جلسه را نبودم. (و بجایش در مناظرة جهانبگلو و صدری دربارة روشنفکری دینی و روشنفکری سکولار شرکت کردم. شاید گزارش آن جلسه را هم بنویسم) بهرحال، مهرگان بعنوان آخرین پرسشگر از فرهادپور سؤال کرد. فرهادپور، در جایی گفت که شما – بعنوان شنونده – میتوانستید در طول سخنرانی من اعتراض کنید و حتّی بسوی من چیزی پرتاب کنید؛ اینکار را نکردید. پس قانونی بر جلسة ما حکمفرما بود. من هم میتوانستم اینجا چیزی بگویم که کشور را بهم بزند و با توجه به شرایط ایران حتّی باعث دردسر بینالمللی بشود، امّا من هم اینکار را نکردم. مهرگان، با اشاره به این بخش صحبتهای فرهادپور، بشوخی و جدّی او را تشویق کرد تا حرفی از آن جنس بزند و ضمناً اشاره کرد به بلایی که دانشجوهای دختر بر سر آدرنو آوردند و در مقابل او سینههایشان را لخت کردند. فرهادپور گفت: اینجا لازم نیست کسی لخت بشود، کمی جلو و عقب رفتن مقنعهها میتواند تعبیر به اعتراض بشود. در ضمن، شما که در سخنرانیتان برای گفتن کلمة “تخمی” یکساعت تلاش کردی، چطور از من میخواهی که چنین چیزی بگویم؟ فرهادپور گفت که بهرحال او سوژة حقیقت نیست!
** بیمناسبت ندیدم “برای تبرّک” ایندفعه را بدو نقل از بنیامین اختصاص بدهم که چندان هم بیربط بیکدیگر نیستند؛ هستند؟
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001