« ایدههایی در باب سکوت – ۷ – رولان بارت | صفحه اصلی | پیامبر و دیوانه و ژید »
جامعة اخلاقی دینی سروش
ه
۱- پرسش اساسی دکتر سروش در اوّلین جلسة درسگفتارهایش در دانشگاه امیرکبیر – جامعة دینی و جامعة اخلاقی – این بود: بد اختیاری بهتر از خوب غیر اختیاری است یا بر عکس؟
در واقع دکتر سروش معتقد است که مقوّمات جامعة اخلاقی (یا یک عمل اخلاقی) ایندوست: ۱- اختیار: عمل اخلاقی خارج از زمینة اختیار و آزادی، قرار نمیگیرد و مشمول نیک و بد نمیشود. ۲- عمل به ارزشهای اخلاقی: بعبارت دیگر از اختیار پیش رو، سوء استفاده میشود یا حسن استفاده؟
بعنوان مثال در جامعة لیبرال، اوّلی فراتر از دوّمی قرار میگیرد؛ آزادی، عین اخلاق تلقّی میشود. ولی در جامعة فقهی دوّمی فرادست اوّلی مینشیند؛ در جامعة فقهی، از مجاری گوناگون حق انتخاب و اختیار کم میشود تا آنجا که چیزی جز اعمال نیک نمیماند.
باین ترتیب، برعکس جامعة لیبرال که آزادی شرط اوّل زندگی است؛ در جوامع فقهی، آزادی شرّی اساسی و رذیلتی اخلاقی است چرا که میتواند باعث شود مردم، دست به انتخاب غیراخلاقی بزنند. در چنین جامعهای، انواع و اقسام آزادیها، مثل آزادی مطبوعات و آزادی بیان و ... از آنجا ناپسند است که میتواند منجر به رذیلت اخلاقی شود. در واقع – بفرض – آنچه برای انجام میماند، صرفاً اعمال حلال و نیک است؛ مردم باید بزور به بهشت بروند. برعکس، در طرز تلقّی رقیب، عملی که بدون اختیار و آزادی انجام شود – هر قدر که نیک بنظر بیاید – اصلاً عنوان عمل اخلاقی به آن اطلاق نمیشود.
۲- سروش، بهر شکل روشنفکر دینی محسوب میشود. روشنفکری دینی، از آنجمله اصطلاحات مورد مناقشه است که حتّی در نظر بعضی تضاد در کلمه دارد. چراکه اندیشة بسیاری از روشنفکران دینی – که با خروجِ دین از حوزة خصوصی و کشاندن آن به حوزة عمومی قصد گسترش موضوع مورد علاقهشان (دین) را در اجتماع دارند – در تضاد با دموکراسی – و در نتیجه در تضاد با مدرنیته – قرار میگیرد چراکه در نظر اندیشمندانی چون دکتر میرسپاسی عملاً قصدِ چنین پروژهای نه فقط ایجادِ تحول اجتماعی – سیاسی در جامعه بلکه ایجادِ تغییر در کلیّتِ هویتِ فردی، دینی و اجتماعی ماست و این امر با دموکراسی تضادی اساسی دارد. بدین ترتیب، بسیاری معتقدند که پروژة سروش از آغاز شکست خورده است.
کسی مانند آزاد ارمکی در تعریف روشنفکر دینی میگوید: ‘پیشفرضِ اصلیِ این گروه دربارة دین تمامیت و کاملیت آن و توانایی پاسخگویی آن است؛ درنظرِ آنها دینِ اسلام، از طرفِ خداوند برای همة اعصار آمده و استعداد پاسخگویی به مسایلِ جامعه را دارد. سبب آنکه در حالِ حاضر این توانایی در میانِ مسلمانان وجود ندارد، انحرافِ در دین و فقدانِ برداشت صادق از دین راستین است.’ و ادامه میدهد که روشنفکران دینی کسانی هستند که به احیاگری در صورت دین تا مبانی و اصولِ آن اعتقاد باور دارند و معتقدند در صورتی که تحریفهای دینی از دین زدوده شود، دین میتواند پاسخگوی نیازهای جدید باشد. حقدار هم میگوید که اینان از مدرنیته تصوّری مصادره شده به نفع خود دارند و روشنفکری را وارونه درک میکنند. (و حتّی معتقد است که منورالفکران دورة قاجاری بیش از اینان واقعبین بودهاند.)
روشنفکر دینی، بهرحال دغدغة دین دارد و درگیر تضاد نظری بین سنت و مدرنیته است. سروش، از ایندسته روشنفکران است که تمایل بیشتری به سنّت دارد تا مدرن و معتقد است انسان درگیر پارادوکس مدرن، باید به عرفان روی آورد. او معتقد است اگر مشکل بییقینی و بیغفلتی بشر امروز را چیزی بتواند حل کند همان میراثِ باستانی عرفانیست. سروش سعی دارد تا از این طریق، دین و عرفان مورد نظرش را به عرصة عمومی بکشاند.
۳- دیدگاه سروش، در چند سال اخیر تعدیل شده است. مثالش، بحث جامعة اخلاقی است که آنرا فرادست جامعة دینی مینشاند: جامعهای میتواند دینی باشد و اخلاقی نباشد. او، چنین جامعة دینی را جامعة فقهی مینامد؛ جامعهای که مردم احکام فقهی و شرعی را انجام دهند. مثالی که سروش در سخنرانی دیروش آورد، این بود: جامعهای را در نظر آورید که روزی دست هزار دزد در آن قطع میشود. این جامعه، فقهی است و نه دینی.
بنظر میآید، منظور سروش از جامعة دینی واقعی (جامعهای که مردم قلباً، آگاهانه و آزادانه به دین رو آورده باشند)، همان جامعة اخلاقی باشد. امّا، جامعة اخلاقی با تعریفی که او ارائه میدهد: تعریفی – اگر بخواهم از واژههای خودش استفاده کنم – فربه. سروش میگوید افراد به دو دلیل بزرگ دست به انتخاب میزنند: اوّل اینکه چون دوست دارند و لذّت میبرند و دوّم اینکه گزینش اخلاقی میکنند و کاری را انتخاب مینمایند که ارزش اخلاقی برتری دارد. اینطور، هرآنچه را عقلی است هم در حیطة ارزشهای اخلاقی میگذارد. در واقع، اخلاق او عین خردورزی و عقل است. اینطور است که تعریف سروش بسیار فربه میشود. با این تعریف فربه، اخلاق و خردورزی همارز و هممعنا تلقّی میشوند. (مثلاً سروش دلیل نهایی برتری دموکراسی بر دیکتاتوری را اخلاقیتر بودن دموکراسی نسبت به دیکتاتوری میداند)
از طرف دیگر، در تعریفی که سروش از جامعة فقهی میدهد، فقط یکسوی قضیه را میبیند؛ وقتی دست دزد قطع میشود، حکمی فقهی انجام شده است. امّا همینکه آن دزد، دزدی کرده، یکی از اصول مسلّم فقهی را نادیده گرفته است. این همان سوی قضیه است که سروش نمیبیند – یا بهتر بگویم نمیخواهد ببیند. در واقع، باید گفت جامعة فقهی همان جامعة دینی است. امّا، از آنجا که سروش دوست دارد تصویری ملایمتر و مهربانتر از دین ارائه دهد و مدارا را در آن پررنگ کند، دست به چنین تفکیکی میزند. سروش، تمایل دارد تصویر زاهدانه و خشک از اخلاق را تعدیل کند و به تعریفی همراه با تلورانس و مدارا از یکسو و آزادی و حق انتخاب از سوی دیگر برسد.
۴- دیدگاه سروش، در چند سال اخیر تعدیل شده است؛ امّا دیگر رنگ و بوی خودش را هم از دست داده. صحبتهای سروش – بیشتر از گذشته – مورد نقد قرار میگیرد. هم از سوی سنّتگرایان داخلی، هم سنّتگرایان خارجنشین (مثلاً دکتر نصر: تا چه حد میتوان عناصر دیگری را وارد فلسفة اسلامی کنید بدون اینکه آنرا خدشه دار کنید؟) و هم از سوی روشنفکران مدافع مدرنیته و سکولار. کمکم باید باور کنیم که پروژة سروش شکستخورده است. دکتر سروش، با تفکیکهای گوناگون و تعریفهای ناکارآمد جدید تمایل دارد دین را در حوزة عمومی حفظ کند؛ دینی که بر پایة اخلاق تعریف میشود. او، با مسلّم گرفتن بسیاری چیزها – همانطور که در پاسخ به پرسشها میگفت – خیلیها را دیگر مخاطب خود نمیداند؛ او برای بسیاری سؤالهای ما، پاسخی ندارد... دکتر سروش، طرفدار جامعة اخلاقی است؛ امّا احتمالاً جامعة اخلاقی دینی. اخلاقی و دینی تفکیکی است که تنها هدفش شاید خوشایندتر کردن دین باشد و همین موضوع طیفهای گستردة مدافع سنت و مدافع مدرنیته را در مقابل سروش قرار میدهد.
شاید – بقول نیما – مهمترین فایدة سروش برای جامعهای مثل ما – که تعریفی خشک از دین دارد – تنها این باشد که دین را قابل تحمّل میکند. یادمان باشد که – نه خیلی وقت پیش – در همین دانشگاه پلیتکنیک، شبانه دار به درخت میبستند تا با ایجاد رعب، مانع سخنرانی سروش شوند. امروزه امّا، دیگر صحبتهای سروش، چندان رنگ و بویی ندارد. پروژة سروش، از پیش شکست خورده است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام... :))!
بالاخره يه کامنت برای من نوشتیها! کلی حال کردم!! بازم از اين کارها بکن! در موردِ اطلاع دادن هم چشم! البته بعضی ها را از قبل نوشته بودم. (لينک دانی خوبیهايی هم دارد ديگر! من که "محمدرضا" ندارم! :) کلی عکس هم دارم برای فتوبلاگ نداشته ام!) راستی نگفتی سخنرانیهای پلی تکنيک را میآيی يا نه؟ يکشنبه دومين جلسهی کلاس مهرگان است درباره بنيامين. بيايی همديگر را هم میبينيم. من کلاس حنايی را خيلی دوست داشتم بروم، در مورد اگزيستانسياليسم کارش درست است! راست میگويی. به هر حال نشد. گفت که درسگفتارهايش را روی سايتاش میگذارد.
همين ديگر. با اميد و دوستی.
مجتبی | July 31, 2004 03:19 AM