« تراژدی | صفحه اصلی | خانوادة خوشبخت »
شور و شوق فوتبال – نگاهی روانکاوانه
ه
اصولاً شور و شوق فوتبال را از دو جنبه میتوان بررسی کرد: یکی اینکه شور و شوق فوتبال، شور و شوق هواداری است؛ شوقی شامل وطنپرستی و سایر اشکال دلبستگی متعصّبانه. و دیگری پاسخ به این پرسش است: چرا فوتبال محمل این هواداری و شور و شوق است؟ چرا فوتبال اینچنین عامّهپسند است؟ همین دو وجه و جنبه، در امیدواری تماشاچیان هم مشاهده میشود: بعضی فوتبال میبینند به این امید که تیم محبوبشان، پیروز میدان باشد و بعضی فوتبال میبینند به این امید که بازی جانانه و زیبایی ارائه شود. اهمیّت نسبی این هر دو در بین تماشاچیهای فوتبال متفاوت است. ضمن اینکه شاید بتوان تفاوت معناداری از این لحاظ بین هواداران حاضر در استادیوم و تماشاچیهای تلهویزیونی مشاهده کرد.
برای آنچه تا اینجا طرح شد، تبیینهای فراوانی ارائه دادهاند؛ یکی از تبیینها، تبیین روانکاوانة موضوع است. در واقع تبیین روانکاوانة محبوبیّت فوتبال با وام گرفتن از سنّت فروید میکوشد دلایل محبوبیّت فوتبال را توضیح دهد. گرچه با اصطلاحاتی نظیر «همانندسازی فرافکنانة هویّت» یا «جداسازی» میتوان تعلّقهای تعصّبآمیز را شرح کرد؛ امّا در اینجا بیشتر به جنبة دوّم موضوع – اینکه چرا فوتبال محمل این هواداری و شوق است – میپردازم.
آنچه میگویم، برداشت من است از فصل «شکوه این بازی» کتاب بینظیر «روانکاوی فرهنگ عامّه؛ نظم و ترتیب نشاط» نوشتة بری ریچاردز و ترجمة حسین پاینده. پیشنهاد من، مطالعة خود کتاب است و هدفم از این نوشته، فیالواقع معرفی این اثر ِ بهزعم من بینظیر. حتّی اگر چندان دربند مباحث تئوریک نیستید، بررسیهای موردی آن میتواند خوشایند باشد.
بگذریم؛ بخشی از تبیینهای روانکاوانة محبوبیت فوتبال را میتوان در تفاوت آن با بازی راگبی دید که همزمان با فوتبال – و بعنوان بازی رقیب – پدید آمد. در واقع، فوتبال در دبیرستانهای خصوصی انگلستان جایگزین بازیهای بیحساب و کتاب، پرخشونت و نامنظّمتر شده بود تا اوّلاً رشد ذهنی و جسمانی اعضای آیندة طبقة حاکم در بریتانیا تقویت گردد و ثانیاً – از آن مهمتر – دانشآموزان با تن دادن به نظم بازی، بتوانند با رضا و رغبت بیشتری به اقتدار معلّمان تن در دهند. فوتبال، در دبیرستانهای مختلف به انحای گوناگون بازی میشد و قوانین ثابتی وجود نداشت. با ورود دانشآموزان مدارس خصوصی به دانشگاه – خصوصاً دانشگاه کمبریج – تعدّد قوانین دردسرساز شد و نتیجه، یکسانسازی تدریجی قوانین بود. در جریان یکسانسازی قوانین، پیشنهاد منع کامل دست زدن به توپ، در دبیرستانهای ایتن طرفدار داشت و برعکس، دبیرستان راگبی، هم طرفدار لگدزنی و هم لمس و حمل توپ با دست بود.
به این ترتیب – آنطور که تاریخچة پیدایی بازی نشان میدهد – قواعد فوتبال، بطور گستردهای در جهت مهار نفس است. این روند، با معقولسازی گستردهتری ادامه یافت و در ادامه، نقش داور پررنگ و پررنگتر شد. بحث اصلی اینجاست که اگر منع در دست گرفتن توپ، نقش تعیینکنندهای در پیدایش رفتار فوتبال دارد؛ پس میتوان با کشف دلالتهای روانکاوانة این نهی و «تابو»، دلایل جذّابیّت فوتبال را دریافت.
اوّل از همه، فوتبال تأثیری تمدّنآموزانه دارد. به این معنی که در فوتبال، پاها بهشیوهای نو – نه فقط برای راه رفتن یا ایستادن و یا لگد زدن – بکار گرفته میشوند. فوتبال بازی کردن – یعنی بازیای که در آن، لگد زدن به حریف ممنوع است و توپ را فقط با پا میتوان اینسو و آنسو برد – مستلزم والایش دلالت بیرحمانة پا و یافتن کاربردهایی متفاوت برای این عضو ویرانگر بدن است. باین ترتیب است که فوتبال، اهمیّتی تمدنآموزانه میابد؛ چراکه – مانند دیگر ورزشها – حاوی نظام پرورش و چیرگی بر نفس از طریق کیفردهی خود است. در معنای دیگر، هدف، پیروزی تعرّضطلبانه بر حریف از طریق نابودی او یا انتقامگیری از طرف مقابل نیست. بلکه مباهات به پیروزی است که از خودشیفتگی نشأت میگیرد.
البتّه، شاید نشانههای خشونت را بتوان در خشونت به توپ و لگد زدن به آن جستجو کرد. امّا جالب اینجاست که در توصیف حرکات ماهرانه با توپ، از حرکت دادن آن به نرمی سخن گفته میشود و نه مثلاً ضربة انفجاری برای به توپ بستن دروازه. در واقع، فوتبالیستهای ماهر، توپ را بهنرمی به یکدیگر میرسانند. خلاصه اینکه، در فوتبال ناحیة مرگزای پا (ناحیهای که در آن تکانة مرگ – Thantos – متمرکز شده است) از طریقِ دگرگونی شهوانی به ابزاری برای خلاقیت تبدیل میشود.
دربارة دلالتهای شهوانی فوتبال هم میتوان سخن گفت. از یکسو، فوتبال – شاید تنها برخلاف تنیس و دومیدانی – ماهیّتی سراسر جنسیّتی دارد و ورزشی مردانه محسوب میشود. از سوی دیگر، وارد کردن توپ به داخل دروازه، دال بر نوعی فتح جنسی مردانه است. جز این، حمل توپ خود میتواند دلالت بر آمیزش شیئی بیرونی با بدن داشته باشد. آمیزشی که ماهرانه انجام میشود و حرکات زیبای بازیکنان نه بخاطر سحر و جادو که نتیجة مهارت آنهاست. عدّهای نیز دلالتهای همجنسگرایانه در بازی فوتبال پیدا کردهاند که چندان مورد پذیرش عموم نیست. این دلالتها، بیشتر از شعارهای ورزشگاه نتیجهگیری شدهاند.
فوتبال، همراه است با نهی لمس کردن. نهیها – چه آنها که در روانرنجوری وسواسی مشاهده میشود؛ چه نهیهای فرهنگی و نهادی که از سوی جامعه ترویج میشود – در روانکاوی فروید نقش تعیینکنندهای دارند. پیدایی جامعه و تشکیل آن از رمة آغازین (primal horde) حاصل نهی محرمآمیز (زنای با محارم) است. نهی ِ محرمآمیزی با بیفایده نشان دادن رقابت برادران پس از پدرکشی نخستین، توانسته جامعه را سر و سامان بدهد. بدین ترتیب، در بازیها و خصوصاً فوتبال با اعمال بعضی نهیها، برهة تکوین جامعة بشری را تکرار میکنیم.
در واقع توضیح مارادونا – پس از به ثمر رساندن گلی با استفاده از دست در مقابل انگلستان در جام ۱۹۸۶ – که گفت «دست خدا در کار بود» تا اندازهای معنای نمادین عمل او را نشان میدهد: هیچ مرجع انسانی نمیتواند عمل او را – زیر پا گذاشتن نهی بازی – توجیه کند و مجاز بشمارد یا چشمپوشی کند.
توپ نیز در فوتبال، دلالتهای مختلفی دارد. از یکسو، میتواند نشانة قضیب باشد که وارد منفذ ممنوع میشود. از سوی دیگر، توپ – که همواره حرکت میکند – نمودی از زندگی است و مردان میتوانند از طریق حیات بخشیدن به چیزی و به تحرّک درآوردن آن با زنان همچشمی کنند. توپ فوتبال – از همه مهمتر برخلاف توپ بیضیشکل راگبی – دارای هیچسوگرایی است. امّا رفتار بازیکنان با آن – مانند دیگر اشیاء نهیشده – دوسوگرایانه میباشد. یعنی از یکسو، سعی در حفظ آن دارند و از سوی دیگر دائماً آنرا به بازیکنان دیگر منتقل میکنند. بههمین ترتیب، از یکسو رفتار با توپ مهربانانه است و از سوی دیگر بیشترین خشونت در بازی در مورد توپ انجام میگیرد.
از سوی دیگر، فوتبال، مانند سایر ورزشها، اضطرابهای روانرنجورانه را به اضطرابهای واقعی تبدیل میکند و بدین ترتیب، امکان مهارشان را فراهم میآورد. این موضوع حتی زمانیکه شخص یا تیم میبازد نیز از طریق همهویّتی با برنده و کلّاً بازی صدق میکند و این اطمینان بوجود میآید که میتوان بر اضطرابها غلبه کرد.
بهرحال، فوتبال منعی فوقالعاده اکید و محدودیّت زیادی را شامل میشود و بهمین سبب وسیلهای است بسیار مناسب برای اینکه احساس عضویّت در جامعه و در واقع احساس انسان بودن را مکرّراً تجربه کنیم. شکوه فوتبال ناشی از توانایی خاص این ورزش در القاء ابهّت تمدن در ماست. مشارکت در ورزش (در مقام بازیکن یا تماشاگر) امکان دوباره از سر گذراندن یکی از فرایندهای بنیادین رشد روانی را برای انسان فراهم میآورد و بدینسان بر دستاوردهای ما در نیل به دست کم میزانی از بلوغ فکری صحّه میگذارد.
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference شور و شوق فوتبال – نگاهی روانکاوانه:
» دو برداشت از فوتبال ؛ فوتبال سازنده یا فوتبال ویرانگر ؟ from آی شل
پ.ن. کشورها ، سالهاست که دو گروهند – شاید از همان آغاز . جابهجاییها در این دو گروه ، بسیار بوده است و شاید بتوان بزرگترین و پررنگترین... [Read More]
» فوتبال، سرکوب و آشکارسازی لایههای پنهان قدرت در نظام from اگنس
نوشتهی دکتر حنایی را با عنوان «فوتبال و سیاست» که خواندم، یاد مطالبی از کتاب «روشهای تحلیل رسانهها» از آرتور آسابرگر افتادم. برگر در ا... [Read More]
يادداشتها
شما مگه خواب و زندگي ندارين ... ؟ ... 3:45 بيدار بوديد ... ؟ ... من شخصا فوتبال رو واسه اين مي بينم ... چون احساس خاصي ندارم ... خدافس
Sasan | July 5, 2004 10:01 AM
استاد با اجازتون من دبيرستان مزاحمتون نميشم. اميدوارمم كه هميشه مانند سابق خوش باشيد و سلامت و موفق.
وحيد بهزادان
Vahid Behzadan | July 5, 2004 06:34 PM
آقا خيلی مطلب جالبی بود فقط يادم باشه کتابشو ازت بگيرم. در ضمن می خواستم يه چيزی بگم البته در مقايسه با اين نظرات خيلی عوامانه به حساب مياد.
به نظر من فوتبال خود زندگی ميشه. توش هدفی داری و برای رسيدن به اون هدف محدوديت هايی. حريفی در مقابلت قرار می گيره تا جلوی تو رو بگيره. قوانين کلی هست که بعضی موقع ها ميشه زيرسبيلی ردش کرد. مثلا وقتی استعمار پير به زور يه تيکه از خاکت رو می گيره با دست بهش گل میزنی و دلت رو خنک میکنی. قوانين حاکم بر فوتبال ثابت نيستن که حالا هر کی اين کار رو کرد حتما به اين نتيجه می رسه؛ حالت انسانی داره و اشتباهات آدمی توش نقش مهمی داره؛ درست مثل زندگی. سخت کوشی، فکر کردن، مهارت ها، مشارکت، همياری و ... به تو کمک می کنه. روح فوتبال ...
Sina | July 5, 2004 08:13 PM
صرفاَ قالب نو مبارك سراغ منم بياين كه ديگه دارم ميرم
mahan | July 5, 2004 09:52 PM
پس شايد با اين ديد ، بتوان گفت كه چون دروازهي هر تيم ، حكم نوعي مام/ناموس را براي بازيكنان آن تيم دارد ، گل به خودي ، اين قدر زشت و نابخشودنيست ؛ چیزی مانند زنا با محرم .
اینچنین است که میبینیم بازیکن تیم کلمبیا ، که در جام نود و چهار به تیم خودش گل زده بود ، به رگبار بسته میشود ...
ابوالفضل | July 6, 2004 12:24 AM
1)تقسيم بنديتون در مورد شور و شوق و هواداري خوب بوداما هر كسي بسته به نوع علاقه اش يه رشته ي ورزشي رو دوست داره، پس ما از كجا مي دونيم فوتبال از رشته هاي ديگه محبوب تره،انصافادر ايران كه همه ي ورزشها رو نشون نمي دن، اونم پخش مستقيم. همين فوتبالش رو هم كامل نشون نمي دن.تعداد تماشاچي هاي مسابقات تنيس در آمريكارو با تماشاچي هاي استقلال، پرسپوليس مقايسه كنين يا با تيم ملي ايران.يه مسئله ي ديگه اينكه: تقريبا فوتبال بازي كم خرجيه. تو كوچه پس كوچه ها، 4 تا آجر براي دروازه، يه توپ پلاستيكي.
2)پس الان كه زنها هم فوتبال بازي مي كنن، چي؟!!بازم مي شه گفت بازي مردانه ايه؟شايد مردها حرفه اي تر باشن ولي بالاخره كه زنها هم بازي مي كنن و تيم ملي هم دارن.
3)ما در صورتي مي تونيم دو چيز رو با هم مقايسه كنيم كه ازيك سنخ باشن، در راگبي نوع لباسها نوع توپ و نوع قوانين فرق مي كنه.نه؟
4)در مورد حرف آقا ابوالفضل: گل به خود همه رو ناراحت مي كنه،ولي اگه اون تيم ببره شدت ناراحتيش كمتر مي شه، حتما تيم كلمبيا باخته كه بازيكن رو ترور كردن.در همین مسابقات جام ملتهاي اروپا گل به دروازه ي خودي هم داشتيم پس هر كسي يه جور واكنش نشون مي ده...در مورد مثالشون: مگه همه ي كشورها و همه ي دينها از اين قوانين و موانع دارن؟
5)اميدوارم نگين، آخه دختر، تو رو چه به فوتبال!اگه نظراتم اشتباست خوشحال مي شم كه بگين.خيلي حرف زدم،شرمنده.
بهار | July 6, 2004 05:01 PM
فوتبال به مثابه ایدئولوژی
مارکس ایدئولوژی را آگاهی کاذبی می داند که توده ها را در اختیار دارد و فوتبال واجد هر دو عنصر این تحلیل است . فوتبال پدیده مجازی است . بازی بزرگی است که جای بازی اصلی نشسته است.امروزه ملت ها غرور ملی خود را در فوتبال می جویند و این تنها آگاهی کاذبی است که فوتبال در توده ها می دمد(توجه کنید به بازی آرژانتین و انگلیس و یا ژاپن و روسیه ویا سنگال و فرانسه )... .از سوی دیگر فوتبال ایدئولوژی توده هاست. فوتبال نه تنها هواداران خویش را با آگاهی کاذبی اغنا میکند بلکه آنان را به تولید کننده این آگاهی تبدیل می کند... . هواداران حرفه ای فوتبال به سرعت قادرند ضعف های تیم مورد علاقه خود را بپوشانند و از اسطوره ای بودن و خطا ناپذیر بودن قهرمانان خود دفاع کنند.بدین ترتیب به سرعت قابلیت تبدیل شدن به ایدئولوگ هایی کوچک را می یابند. ایدئولوگ هایی که کار آنها تئوریزه کردن اغراق است. ...فوتبال علاوه بر ایجا آگاهی کاذب و باید و نباید ها همچون افیونی بر جان انسان خسته امروز می نشیند، فوتبال زمانی ایدئولوژیک ترین صورت خود را می آفریند که اتوپیا می سازد. آرمانشهری کاذب ناشی از کامیابی های انتزاعی بر روی زمین فوتبال. ((زمین چمن))،اتوپیا(شهرافسانه ای) هواداران ایدئولوژی فوتبال . بهشتی سر سبز پر از قهرمانان اسطوره ای که می توانند الگو باشند. این همان خصلت افیونی توده ها ست ... . ن.ک به همشهری ماه شماره 9 آذر 80 و یا کتاب فیلسوف ها و شومن ها محمد قوچانی.
nima | July 6, 2004 08:09 PM
nakhoondamesh be joz paragrafe avval.. baba shomam hosele darind ha!
Anonymous | July 7, 2004 03:26 PM
همه مطلب رو خوندم از اول تا آخر كلمه به كلمه و روي خيليهاش مدتي تامل كردم به عنوان يه دانشجوي كارشناسي ارشد روانشناسي باليني كه يكي از دقدقه هاو علاقه مندي هاش روانكاوي مدرن هست نكات خيلي جالبي توي نوشته هات ديدم در اين موارد بيشتر با هم صحبت ميكنيم پاينده باشي
siavash | July 12, 2004 12:21 PM