« شهر و نظر | صفحه اصلی | غزلِ غزلها »
روشنفکری و حنسیّت؛ تمایز در عرصة عمومی
هو
چهارشنبة هفتة گذشته، دکتر فرهاد خسروخاور – استاد ایرانی مدرسة عالی مطالعات اجتماعی پاریس – و دکتر سید محسن حبیبی – شهرساز و استاد دانشکدة هنرهای زیبای دانشگاه تهران – در خانة هنرمندان دربارة عرصة عمومی و فضای شهری صحبت کردند که میتوانید گزارشش را ‘اینجا’ بخوانید.
در نظری که برای یادداشت وبلاگ ‘شهر و نظر’ در اینباره گذاشته بودم، به اهمیت موضوع روشنفکری عرصة عمومی – که در جلسة چهارشنبه طرح شد – اشاره کردم و دکتر ایمانی در پاسخ به آن نظر، چند پرسش طرح کردند که قصد دارم یکی یکی با بضاعت اندکم جواب بدهم. اوّل از همه پرسیده بودند ‘آیا روشنفکران کسانی اند که حاملان شناخت عینی و واقعی از انسان و جامعه هستند؟ آیا ادعای برتری شناخت نسبت به دیگران از سوی روشنفکران نوعی خود خواهی روشنفکرانه محسوب نمیشود؟’
اجازه بدهید در همین سؤال هم گزینشی رفتار کنم و به بخش آخر و ‘خودخواهی روشنفکرانه’ بپردازم. داعیة روشنفکران – دست کم آنهایی که میشناسم – آزادی و برابریست. فیالواقع آنطور که هابرماس میگوید خودِ پیدایی عرصة عمومی بر این ایده متکی بوده؛ گفتار عمومیت (discourse of publicity) در عرصههای عمومی بر تعطیلی سلسله مراتب مبتنی بر منزلت تأکید دارد. امّا بقول نانسی فریزر ‘در اینجا با طنز و وارونگی قابل توجهی’ مواجهیم. به این معنی که خودِ گفتار عمومیت به عنوان استراتژی تفکیک و تمییز به کار گرفته شده است. (در واقع نقد فریزر به هابرماس این است که او تضاد در عرصة عمومی را ندیده و تنها به عرصة عمومی لیبرال نظر داشته و دیگر عرصههای رقیب را فراموش کرده.) شاید تمایز روشنفکران – به معنای بوردیویی و به دلیل سرمایة فرهنگی بیشتر – در عرصة عمومی از این منظر قابل تأمل باشد. بله، من هم به تمایز روشنفکران – که خودخواهی روشنفکرانه خواندهاند – معتقدم. در واقع، روشنفکر درک خود از جامعه را اصیل میداند. بههمین دلیل است که میگویم روشنفکر عرصة عمومی – اگر وجود داشته باشد – کارایی بسیار زیادی دارد.
نمیدانم چه اندازه مربوط است؛ ولی هرگاه به روشنفکری عرصة عمومی فکر میکنم، بیاد نظریة انقلاب هانتینگتون میفتم. روند شکلگیری انقلاب در کشورهای جهان سوّم در حال گذار از نظر هانتینگتون به ظاهر بسیار ساده است: اگر به افزایش مشارکت سیاسی اعضای جامعه از سوی نظام حاکم پاسخ درخوری داده نشود، نظام سیاسی حاکم زیر سؤال میرود و زمینه برای انقلاب فراهم میگردد. امّا شرط اساسی که هانتینگتون در آخرین مرحله وارد نظریهاش میکند، بسیار مهم است. گویا تمام حرفهای قبلی معطّل این شرط است: همگام شدن گروههای مختلف، شامل ِ روشنفکران طبقة متوسط، حاشیهنشینان شهری، طبقة پرولتاریا و روستائیان. فکرش را بکنید روشنفکر ِ متمایز از جامعه باید با بقیه همگام شود و فرضاً حرف روستایی یا حاشیهنشین را بفهمد و آنها حرفش را بفهمند. (وقتی هانتیگتون این شرط غریب را وارد کرد، با خودم فکر میکردم خواسته بگوید انقلابی در کار نیست؛ رویش نشده!) اینجاست که میگویم روشنفکر عرصة عمومی اهمیّت پیدا میکند. (انقلابی نیستم، امّا!)
جالب اینجاست که عرصة عمومی تنها شامل این تفکیک نمیشود. تفکیک دیگر که باز نانسی فریزر به آن اشاره میکند و در اوایل پیدایی عرصة عمومی بسیار نمایان بوده، تفکیک جنسیّتی است. فریزر – از قول لندز – نقل میکند که اصولاً ‘خصیصة عرصة عمومی جمهوری جدید فرانسه در تقابلی سنجیده با آن عرصهای ساخته شد که بیشتر مرتبط با فرهنگ سالنهای زنان بود؛ یعنی آن عرصهای که جمهوریخواهان بر آن داغ “تصنّعی”، “خالهزنکی” و “اشرافی” زدند. در نتیجه سبکی جدید و بیپیرایه در سخن و رفتار عمومی پیشرفت کرد؛ سبکی که “عقلانی”، “زاهدمنش” و “مردانه” بود.’ نتیجه هم در قانون ژاکوبن طرد رسمی زنان از زندگی سیاسی است. اینگونه، سنّتهای کلاسیک تضاد زن بودن و عمومیت (که در پیوند ریشهشناختی عمومی/public و مربوط به شرمگاه/pubic دیده میشود) عود کرد و داشتن آلت مردانه شرط اساسی برای صحبتکردن در جمع شناخته شد. بهمین خاطر است که بنظرم اشارة دکتر خسروخاور به زنان بعنوان یکی دیگر از کنشگران جدید اجتماعی مؤثر در عرصة عمومی، اشارة درست و بجایی بوده است.
باز، نکتهای که در همین زمینه برایم جالب است، سؤالی است که علیرضا دوستدار ِ عزیز در پایان یکی از یادداشتهایش دربارة ابتذال در وبلاگها پرسیده بود. علیرضا نوشته:
اكثر مطالبي كه من تا حالا در مورد ابتذال در وبلاگستان به قلم خانمها خواندهام، به نوعي استيلاي فرهنگي طبقهي روشنفكران را هدف حملهي خود قرار داده است. در همين متن، هر سه خانمي كه ازشان نام بردم، صنم دولتشاهي، خورشيد خانوم، و دخترك شيطان، نظرهايي در دفاع از ”ابتذال“ داشتند. آيا ميشود نتيجه گرفت كه فرهنگ غالبي كه تضاد اصالت/ابتذال را تئوريزه ميكند يك فرهنگ مردسالارانه هم هست؟
نظرم – اگر بخواهید – با همان استدلالهایی که فریزر میآورد و عرصة عمومی هابرماس را نقد میکند و بازبینی و بازاندیشی آنرا میخواهد، موافق چنین چیزی است. در واقع، دستکم از منظر تاریخی، روشنفکری – که نظر و دید و سلیقة خود را اصیل میداند – و مردسالاری در عرصة عمومی منشائی مشابه دارند. هابرماس، همینها را – عرصههای عمومی رقیب را – ندیده. بنظر میآید، صحبت در عرصة عمومی بخوبی وظیفة مردان روشنفکر است: ‘مردان گرایش دارند که صحبت زنان را قطع کنند و اینمورد بیشتر از قطع صحبت مردان توسط زنان است؛ مردان همچنین بیشتر از زنان صحبت میکنند و نوبت بیشتر و طولانیتری میگیرند و مداخلات زنان عموماً بیشتر از مردان نادیده گرفته شده یا بدان جواب داده میشود.’
میدانم که پراکنده گفتم و شاید از موضوع اصلی دور افتادم. خلاصه بگویم، روشنفکران در عرصة عمومی برخلاف آنچه آرمانی است، از دیگران تفکیک میشوند و شاید – اگر بتوان این نام را گذاشت – با نوعی خودخواهی از دیگران فاصله میگیرند. این تفکیک، تنها تفکیک عرصة عمومی نیست، تفکیک جنسیّتی هم وجود دارد.
پ.ن. مقالة بازاندیشی عرصة عمومی (شرکت در نقد دموکراسی واقعاً موجود) نانسی فریزر را با ترجمة شهریار وقفیپور – که در این نوشته وسیعاً استفاده شده – بسیار دوست دارم.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
پويان عزيز،
با سلام،
جالب و خواندنی بود. هم گزارش دکتر ايمانی و هم نوشته ی تو.
يک سوال: تو می گويی گفتار عموميت در عرصههای عمومی بر تعطیلی سلسله مراتب مبتنی بر منزلت تأکید دارد. اما آيا خودِ اين گفتار با معرفی "حوزه عمومی" به نوعی تفکيک (مثلا از حوزه خصوصی) قائل نشده؟
راستی آن مقاله ی نانسی فريزر را از کجا می شود يافت؟
مجتبی | May 28, 2004 02:02 PM