« هزار و یکشب | صفحه اصلی | orkut و باقی قضایا »
'تیافیو'ی قدرتمند
هو
با این نظر کامیار موافقم که بعضی وقتها چیزهایی در بخش نظرات پیدا میشود که از خود مطلب جالبتر و مهمتر است. توضیحی که علیرضا لطف کرده و دربارة تیافیو نوشته، یکی از همین دست موضوعات است.
از وقتی با تیافیو آشنا شدم (و البته هنوز این آشنایی ادامه دارد) آنرا روشی بسیار قدرتمند یافتم. در واقع، امسال یکی از انگیزههای من برای تدریس، همین تیافیو بود. اوّلین تجربة تدریسم را با استفاده از این روش اینجا آوردهام. نیمسال دوم، تجربة متفاوتی داشتم که باید در آیندة نزدیک دربارهاش بنویسم. همینقدر بگویم که اینبار درس با عکسهای بچّهها از تبلیغات - و خصوصاً تبلیغات شهری - کامل شد؛ از تبلیغ پشت کبریت بگیرید تا تبلیغهای انتخاباتی و اینترنتی و حتی آگهی ترحیم! حیف که امتحان لعنتی نهایی و درسهای کتاب - که هیچ انسجام و ربط منطقی بینشان نیست - نگذاشت این تجربه، آنطور که میخواستم کامل بشود.
بهرحال، غرض اینکه حیفم آمد نوشتة علیرضا در بخش نظرات بماند و دیگران نخوانندش. تنها همین را اضافه کنم که با نظر علیرضا بسیار موافقم. اصولاً پیش از اینکه تیافیو را کشف کنم هم، سعی میکردم همین مورد را رعایت کنم و ادراک و عمل را در راستای یکدیگر و نزدیک بهم قرار دهم. ولی بقول علیرضا 'خوبيِ تيافيو اينه كه به معلم و دانشآموزان كمك ميكنه هدفِ ادراكيشون رو از اول واضح كنن و به صورت صريح به نوعي اجرا مرتبطش كنن كه ميدونن با اين نوع ادراك ميخونه.'
خلاصه اینکه، علیرضا نوشته:
مقالهات در موردِ تيافيو رو اتفاقي چند روز پيش خوندم. وصفِ اين كلاست و پروژهي پاييز رو قبلآ از مادرم هم شنيدهبودم. عكسهايي كه بچهها گرفته بودند رو هم ديدم. به نظرم كارِ فوقالعاده خلاقانه و قشنگي بود.
برايِ من قدرمتمند ترين قسمتِ تيافيو ارتباطِ ”عملكردهاي ادراكي“ و ”اهداف ادراكي“ست. چيزي كه توي اين تئوري رويش تاكيد ميشه، (كه در عين حال بين گروهِ نظريهپردازانش بحث برانگيز بوده و مخالف هم داره - ولي من مخالفانش رو به دلايل مختلف قبول ندارم!)، بعدِ اجتماعي ادراكه. براي كساني كه ادراك رو صرفآ به شكل cognitive فردي ميبينند، اول ادراك انجام ميشه، بعد در عمل پياده ميشه. توي اين نظام فكري ميشه ادراك رو با تستهاي روانشناسي توي آزمايشگاه هم سنجيد (مثل تستهاي مزخرفِ IQ). ولي اين تئوري، كه بيشتر از هر كس تحت تاثير ويگوتسكي (Vygotsky) و شاگردانشه، ميگه كه اصلآ ادراكِ مجزاي از عمل نداريم. يعني تو نميتوني (همونطور كه خودت هم اشاره كردي) بگي: ”بچهها بفهميد كه براي خوب نوشتن بايد خوب بنويسيد“ و بعد هم انتظار داشتهباشي بچهها اين رو درك كنند. ادراكِ اين مفهوم فقط از راهِ عملكرد اتفاق ميافته و از عملكرد جداشدني نيست.
Performance رو بايد به صورتِ ”اجرا“ (مثلآ اجراي يك نمايش) هم ببينيم، يعني ”عملكرد“ يك كم كلمهي ضعيفيه براي حمل مفهوم performance. وقتي بگيم ”اجرا“ و منظورمون يك فعاليت اجتماعيِ معنادار باشه كه معنايي رو ميرسونه (نمايش ميده)، ارتباط اين ”اجرا“ با ”مفهومي“ كه نمايش با خودش حمل ميكنه (كه همون هدفِ ادراكيه) واضحتر ميشه. اگر به اين شكل به قضيه نگاه كني، حتي حفظ كردن و طوطيوار تكرار كردنِ جملههاي معلم هم نوعي ”اجرا“ و نوعي فعاليتِ معنادارِ اجتماعيه. منتهي نكتهاش اينه كه ”ادراكي“ كه توي اين نوع اجرا نهفتهست، اصلآ اون ادراكي كه هدفِ معلمه نيست! چون ادراكيه كه فقط به دردِ اجرا توي پرسش و پاسخِ خشكِ معلم و شاگردي ميخوره و اين كه سر امتحان سؤالِ تستي رو درست جواب بدي.
لبِ كلام اينكه چه بخواهيم چه نخواهيم، ادراك و اجرا از هم جدا نيستند، و ادراكي كه نصيبِ شاگرد ميشه بستگي به اين داره كه چه شرايطي براي اجرا برايش فراهم كنيم. خوبيِ تيافيو اينه كه به معلم و دانشآموزان كمك ميكنه هدفِ ادراكيشون رو از اول واضح كنن و به صورت صريح به نوعي اجرا مرتبطش كنن كه ميدونن با اين نوع ادراك ميخونه. وگرنه از طريقِ يك اجراي قرارداديِ ديگه ادراكي صورت ميگيره كه همهمون ميبينيم.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام! وقتي اين مطلب رو مينوشتم يكجا اشتباه كردم: جملهاي كه گفته ”براي خوب نوشتن بايد خوب بنويسيد“ بايد ميبود: ”براي خوب نوشتن بايد خوب ببينيد“. اين چيزي بود كه خودت توي مطلب تيافيو نوشتهبودي.
عليرضا | May 17, 2004 09:23 PM
چرا وبلاگ شما آرشیو نداره !
davood | May 18, 2004 10:07 AM
چرا وبلاگ شما آرشیو نداره !
رضا | May 18, 2004 10:07 AM
راز عزيز به روش تدريست علاقه مند شدم. آيا امكان معرفي منابع تكميلي وجود دارد؟
Hossein Imani | May 18, 2004 09:06 PM
سلام، پويان عزيز. خيلی جالبه. کاش من هم يکی دوتا از اين معلمها با اين شيوه تدريس داشتم...
مطلبی نوشته ام با عنوان "موزه و زيباشناختی کردن ابزار خشونت" خوشحال می شوم نظرت را بدانم.
مجتبی | May 18, 2004 10:24 PM
یک پیشنهاد : تعداد پستهای قابل نمایش در صفحه را کاهش دهید،جسارت است اما به نظر 5 تا در هر بار متعادل باشد
آزاده | May 21, 2004 10:50 PM
حالم گرفته شد از بس كه هر روز آمدم و عنوان آخرين يادداشت را ديدم : " تيافیو "ي قدرتمند ...
ابوالفضل | May 22, 2004 02:22 PM
خيلي ممنون آقا پويان.
niloofar | May 22, 2004 11:46 PM