« شمعلونی | صفحه اصلی | هایکو »
تدبیر یا تقدیر؟
هو
اصل در آمدِ کار است؛ نه دانستن کار
تاس اگر نیک نشیند همه کس نرّاد است
چیزی که از بچّگی خوب خاطرم هست اینکه در اطراف ما همه نرّاد بودند. تخته نردی که اکنون در خانه داریم، یادگار مامانی است. از تخته نرد بازی کردن بابابزرگ، خاطرات محدودی دارم؛ امّا تعریفش را زیاد شنیده ام. بابابزرگ همیشه مهمان داشت. بعد از ناهار بساط تخته به راه بود؛ معمولاً هم با جنجال زیاد. آنطور که تعریف میکنند، بابابزرگ رقیب نداشت! بازار کُری خواندن هم در تمام طول بازی گرم بود. بابابزرگ خیلی وقتها، همان عددی را که میخواست تاس مینداخت و اصطلاحاً تاس میگرفت. برای همین برایش لیوان میاوردند تا تقلّب نکند و جالب اینجاست که لیوان هم مانعی سدّ راه خواستش نبود! گاهی هم گویا، وقتی حریف در جایی از بازی عدد خاصّی میخواست، پیشنهاد میکرد: "تاس نریز! هر چی دوست داری، بازی کن!" هم حرص حریف درمیآمد و هم نمیتوانست این پیشنهاد نجاتبخش را رد کند؛ گرچه نتیجه باز، باخت حریف بود! تخته نرد همیشه در خانوادة ما بازی دوست داشتنی هیجان انگیزِ البته پرمدعی و پرتماشاگر و کنار دست نشینی بود. از همان بچّگی تخته نرد را یاد گرفتم و کم و بیش بازی میکردم... قبل از اینکه شطرنج را یاد بگیرم و "کیش" و "گارد" و "قلعه" و "مات" را بدانم، تخته نرد بازی کردن را یاد گرفتم و "قات کردن" و "ششدر" و "بستنِ درِ خانه" و "گشادبازی" و "گرفتن افشار" را. از همان بچّگی تاسها را مثل حرفه ایها میخواندم: "کورمکوری" و "شیش و بش" و "چُرس" و "سه بدو".
یکی از تفریحات عمده ام وقتی نُه ده سالم بود و به ترکیه رفته بودم همین بود که در قهوه خانه ها و پارکها نرد بازی کردن ترکها را ببینم و قواعدشان را که اندکی با ما متفاوت بود کشف کنم؛ مثلاً تا آنجا که خاطرم هست، "جفت" را دو بار بازی میکردند و نه چهار بار. ترکها هم متعجب بودند که چقدر دقیق بازیشان را نگاه میکنم و حتّی پیشنهاد بازی میدهم! شنیده ام، در ایتالیا هم – خیلی جدّی – نرد بازی میکنند؛ همین است که از "فرهنگ مدیترانه ای" خوشم میآید!
مامانبزرگ که میآید تهران، یا من که میروم گرگان تخته نرد بازی میکنیم و – شرمنده – اغلب میبازم. (گرچه نباید از حق گذشت که مامانبزرگ گاهی هم تقلّب میکند؛ خصوصاً وقت برداشتن مهره ها که بازی پرهیجان میشود و هر دو طرف تند تند تاس میریزند و بازی میکنند!) دو سال پیش که با سام و مهرتاش رفتم گرگان، دسته جمعی با مامانبزرگ تخته بازی کردیم و نهایتاً هم – شاید احترام مهمانهایش را نگاه داشت! – از تیم سه نفرة ما باخت. دستی که نوبت سام بود، مامانبزرگ از شگردِ محبوبِ خودش استفاده کرد؛ شیوة رایج پُر ریسکی که "گشاد بازی" میخوانند. یعنی مهره هایشان را در معرض مهره های حریف قرار میدهند تا آنها را بزنند. اینطور، خانة حریف را تسخیر میکنند و منتظر میمانند حریف – ناخواسته و با تاس بد – گشاد بدهد... آنوقت است که ورق برمیگردد و بازی باخته را به بُرده تبدیل میکنند. مامانبزرگ، سام را اینطور برد و خاطرة باختش مدّتها در ذهن سام مانده بود!
این اواخر اغلب – همان دفعات محدود که بازی میکنم – میبازم؛ یا اگر میبرم، بردم چندان دلچسب نیست. آخرین برد دلچسبم، بُردِ 5-1 بود: بازی با کسی که رقابتمان تند و شدید است؛ امّا چون با کامپیوتر بازی میکردیم، چندان مزه نداد! البته پیشنهاد بازی با کامپیوتر هم از من بود... شانس تاس ریختنم چند وقتی است خشکیده؛ به همین خاطر وظیفة تاس ریختن را به کامپیوتر واگذاشتیم! دفعة بعدش – یکی دو هفتة پیش – با لیوان تاس ریختیم و در کمال ناباوری 5-4 باختم و هنوز منتظر فرصتم تا باختم را جبران کنم...
***
همة اینها را نوشتم تا بگویم کتاب جالبی چاپ شده... امروز ظهر که سراغ کتابفروشی محلمان رفتم، کتاب "تخته نرد؛ تقدیر یا تدبیر؟" را دیدم و تنها نسخه اش را برداشتم. نویسندة کتاب دکتر ابوالقاسم تفضّلی است؛ برادر مرحوم محمود تفضّلی؛ همانکه آثار جواهر لعل نهرو را به فارسی برگردانده. (جالب اینکه پسرِ محمود تفضّلی – دکتر شیوا تفضّلی – نفر دوّم مسابقات جهانی تخته نرد است و ریاست عالیة مسابقات تخته نرد اروپای غربی!) خلاصه، وقتی کتاب را – که انتشارات عطائی در شکل و ظاهری بازاری و نه چندان مطلوب منتشر کرده – برداشتم، کتابفروش گفت: "فکر نمیکردم کسی این رو بخره؟" جواب دادم: "اتّفاقاً! ایرانیها همه نرّادن! این کتاب خوب فروش میکنه!"
کتاب مجموعه ایست از خاطرات و تاریخچة تخته نرد از عهد باستان تا امروز و شکلهای مختلفش در کشورهای گوناگون و نیز داستان نرد در شاهنامه و همینطور قواعد بازی و پیشنهادها و داستانها و حکایتها و شعرها و حتّی مفاهیم عرفانی تخته نرد. خلاصه هرچه دربارة تخته نرد بخواهید بدانید، اینجا هست! یکی از جالبترین بخشهای کتاب، آنجاهایی است که قسمتهایی از رسالة "قمارخانه"ی محمد امین میرزای قاجار (چهل و چهارمین فرزند ذکور فتحعلیشاه) را ذکر میکند...
خلاصه اگر مثل من نرد را دوست دارید، "تخته نرد؛ تقدیر یا تدبیر؟" – به گمانم – تنها کتاب مفصّل فارسی در اینباره است. فقط نمیدانم چطور کتاب را به حریفانم نشان بدهم. میترسم فکر کنند کتاب را برای بهبود بازیم خریده و خوانده ام؛ نمیدانند که خودم ختم تخته نردبازها هستم! امّا چه کنم که:
احوال جهان چو کعبتین است و چو نرد
نامرد ز مرد میبَرَد؛ چه توان کرد؟!
:)
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
كارها همه به سبب تدبيرند..چه بسا تقدير سبب مرگ شود!!يكي ميگفت اين جمله رو حضرت علي گفته!!!
raw wisdom | April 16, 2004 04:33 PM
تقدیر رو هم میشه با چیزهائی حتا به تعویق انداخت! پس می مونه همون چیزی شبیه تدبیر
آزاده | April 17, 2004 07:46 AM
امير.تو فقط و فقط يه بچه پولدار ننري كه بلدي شخصيت ادمارو زير پات له كني.همين.
simin | April 17, 2004 09:10 AM
باز شروع كرد ...
ابوالفضل | April 17, 2004 01:51 PM