« تولّدم مبارک! | صفحه اصلی | شهر زیبا: قصّة همیشگی عشق و مرگ »
مارمولک: وسترن دینی
هو
مارمولک کمال تبریزی رو دیدیم. خیلی قشنگ بود. به قول احسان، حتماً میشه پرفروشترین فیلم سال بعد. داستان، داستانِ یه زندانیه (پرویز پرستویی) که برای فرار از زندان، لباس یه روحانی رو میپوشه و به طور اتّفاقی میشه پیش نماز و آخوند مسجدِ یه شهر مرزی.
به نظرم کمدی بودن فیلم بیشتر بخاطر کلامه؛ یعنی بشدت متکی به دیالوگهاست. تصوّرش رو بکنین یه زندانی (رضا مارمولک) با اونهمه اصطلاح جاهلی بشه آخوند – که قاعدتاً باید با اسلوب خاصی صحبت کنه. نتیجه جمله هایی میشه مثل این: "شیطان شخصاً به دهنتون عنایت میکنه!" یا "خواهر و مادرشو به هم پیوند میده!" و در جاهای احساسی تر: "فی الواقع خداوند اندِ لطافته؛ اندِ چشم پوشی و اندِ رفاقته." بقیة گفتگوها رو هم میتونین با همین روش بسازین!
مثل اینکه تبریزی گفته که فیلم من یه فیلم وسترنه. یعنی حکایت یه مرد تنهاست تو یه شهر مرزی بین یه عدّه غریبه. راست گفته؛ مارمولک "وسترن"ه؛ امّا یه وسترن دینی که اوجش در پایان فیلمه که یکی از اهالی ده "یار گلنده، تُز اُلماسُن..." [ترکی نمیدونم و اینرا هم به سختی نوشتم! ولی مفهوم شعر چنین چیزی است که "یار میآید"!] رو در مسجد میخونه؛ در مسجدی که به مناسبت نیمة شعبان چراغونی شده و جشن برپاست.
خلاصه اینکه شوخیها خیلی وقتها شما رو یاد "لیلی با من است" میندازه. اصولاً اسلوب فیلم هم همینه. یه آدم ناآگاه که در موقعیتی قرار میگیره (لابد بخاطر میل و عنایتی؛ نشونه اش هم اینکه چند تا دیالوگ میشنوین مثل این: "خدا شما رو خیلی دوست داره" یا "چهره اش مثل نظرکرده ها میمونه" عین "لیلی با من است" که میگفت: "اگر با من نبودش هیچ میلی...") و باعث میشه که کم کم معنی یه جمله رو بفهمه: راههای رسیدن به خدا به تعداد آدمهاست.
به جز این، تأثیر "شازده کوچولو" هم توی فیلم با نشونه هاش زیاد بود فرض کنین وقتی در مورد "اهلی کردن" حرف میزنه. (راستی چند وقته که همه اش به شازده کوچولو برمیخورم... مثلاً "شرقِ بنفشه"ی مندنی پور نمونه اش.) ضمن اینکه در خیلی جاها یاد شخصیّت دون کامیلو افتادم ("دون کامیلو"ی گووارسکی رو بخونین حتماً!) یعنی یاد روحانی ای که خیلی پایبند همة مسایل نیست و حتّی گاهی دست بزن هم داره: "به روحانیت توهین نکن و روش قیمت نذار! مخصوصاً اینکه روحانیتش بچّة دروازه غار باشه!"
دو سه تا از گفتگوهاش هم خوب یادم مونده؛ اگه یه وقتی فیلم رو دیدین و از این دیالوگهاش خوشتون اومد یاد من بیفتین لطفاً!: "بهشت که زورکی نمیشه. اینقدر فشارش میدی که از اون ور جهنم میزنه بیرون." "بزمجّه! خریت خودت رو گردن خدا ننداز." "ای لعنت بر نفس امّاره!" و ...
آهان! راستی، مارمولک رو مثل بعضی از بهترین فیلمهای دیگه – به قول فرهاد – با اعمال شاقه دیدم. "اعتراض" رو ایستاده؛ "سگ کُشی" رو روی پله و "مارمولک" رو کف زمین! خیلی زور داره آدم کارت داشته باشه و بعد روی زمین بشینه؛ امّا به همه چیزش میارزید. اصلاً یه بخش از لذّت جشنواره همینه دیگه!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام
بهت حسودیم میشه وقتی اینطوری از مارمولک و فیلم کمال حرف میزنی. دلم میخواست منم مثل بقیه میتونستم فیلمهای جشنواره و مخصوصا این فیلم رو ببینم. راستی تولدت هم مبارک. البته میبخشی که به شما تو میگم. فکر کردم چون فقط چند ماه بیشتر تفاوت نداریم از این کارم دلخور نشی. به هر حال امیدوارم که اینطور باشه.
فرصت کردی به من هم سری بزن
قربانت احسان
احسان | February 12, 2004 03:12 AM
مارمولک فیلم نبوده ونیست,عشق -درس.عشق به خدادرس زندگی
کمال تبریزی تونسته با دیالوگهای قوی فن بیان خوب پرستویی پیام اصلی
فیلم رو به مخاطبش(از هر نوع تاکیدمیکنم ازهرنوع )بگه واون رو تحت تاثیر
حرفهاش قرار بده.توی این فیلم تماشاگر هم پای شخصیت فیلم(رضا مار مولک)هستش ودوست نداره که رضا مارمولک از راهی که اجبارا توی اون قدم گذاشته بیرون بیاید.
بعدازفیلم ارتفاع پست دومین فیلمی بود که تماشاگر بعد بیرون اومدنش
از دیدن فیلم راضی بودواگر به همشون میگفتی که دوباره بشینن همگی راضی بودن(صحنه زدن شوهر فایزه که تماشاگر رضا رو تشویق کرد)
احمد رضا باقری رباطی | April 26, 2004 08:19 AM