« مستند | صفحه اصلی | آوازهای زنانِ بی اجازه »
رمز کل
هو
دیشب بیست دقیقه - نیم ساعتی با احسان تلفنی صحبت کردم (در حالیکه امروز هم باید جامعه شناسی انحرافات اجتماعی امتحان میدادم و هم جامعه شناسی تغییرات اجتماعی؛ با اینحال صحبت کردن با دوستانم را به هر چه درس است ترجیح میدهم؛ به شرطی که آنها مرا به شلغم – باور کنید حقیقت دارد! – ترجیح بدهند (; !!)
مضمون مفید صحبتهایمان – جدای از شوخیها و سر به سر گذاشتنها – کتاب مقدس بود. احسان از جملة "باراباس راهزن بود" – که پیشترک در یادداشتی نقل کرده بودم – خوشش آمده بود. اینرا از ایمیلی که بعد از یادداشتم فرستاده بود و نقّاشی "مسیح زرد" گوگن را پیوستش کرده بود، میدانستم. بعد از تلفن احسان، مدتی به کتاب مقدس فکر کردم؛ کتابی که ویلیام بلیک مینویسد "رمز کلّ هنر" است. (عنوانی که نورتروپ فرای برای کتابش – که رابطة کتاب مقدس و ادبیات را نشان میدهد – وام گرفته: رمز کل) جدای از تقدّس کتاب برای مؤمنینش، آنطور که فرای میگوید کتاب مقدس، اسطورة بزرگیست: اسطوره ای که با سِفر پیدایش (The Book of Genesis) و داستان پیدایی بشر شروع میشود و با مکاشفة یوحنّا [یا رویدادهای آخرالزمان] (Apocalypse) پایان میپذیرد.
حالا که دورة امتحان است و آنطور که نوشتم برنامه های خوبم در زمان امتحانات به ذهنم میآید؛ میخواهم یک بار دیگر بخشهای مهمتر کتاب مقدس را بخوانم و در کنارش – اینبار دقیقتر و نه مثل دفعة قبل، پراکنده – "رمز کل: کتاب مقدس و ادبیات" (نورتروپ فرای) را. خلاصه، حتّا اگر کسی همراهی یا دست کم تشویقم کند (!) شاید خواندن ترجمة اناجیل اربعه (میرمحمد باقربن اسماعیل حسینی خاتون آبادی 1070-1127 ه.ق.) را هم به برنامه ام اضافه کنم. دلم نمیآید این ترجمة بی نظیر را نخوانم:
در ابتدا بود کلمه، و کلمه بود نزد خدا، و خدا همان کلمه است، این بود همیشه نزد خدا، همه چیز از آن پیدا شده و از غیر آن پیدا نشده چیزی از آنچه پیدا شده؛ و به سبب آن یافت شد حیات، و حیات نور مردم است و نور تابید در ظلمت و ظلمت نیافت نور را. (یوحنّا؛ باب اول؛ آیات 1 تا 5)
یادداشتهای مربوط در "راز":
معاشقه با خدا - 16 ژانویة 2004
تأویل افراطی و مکالمة ناقص - 14 ژانویة 2004
تراژدی مکالمه - 11 ژانویة 2004
یهوه و خدای پدر 25 اکتبر 2002
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
علمِ
حق و عدالت
« انقلاب فرهنگي »
بهوش باشيد! من قاصد صاعقهام
و يك قطره باران درشتي از ابرها ميپاشم
ولي صاعقهاي كه من قاصد آنم انديشة تجربه شده است.
ما بايد يك صدا و با آهنگِ قدرت يا وحدتِ منطبق بر منطقِ انديشههـا و با فرماني پيش بسوي انقلاب فرهنگي تـا ظـهور در فرهنگ انقلابي، از طوفان بشرسوز گذشته و به آزاديِ درك شده فرمان برانيم. من به ندا و صداي انقلابي شمـا ياران انديشه ميكنـم، انقلابـي مستقل از همه انقلابات جهان، انقلابي كه در نهاد خود، فرمان رهائي و آزادي را بـه بشريت سرود كند، انقلابي كه نداي فرهنگ انقلابي دهد و فرمان يك قيـام
را به جهانيان سر دهد. من در انتظـار آن لحظة بزرگ راه انقلاب، با تواَم و ثـانيه شماري ميكنم. فرارسيدن آن لحظه شُكوهِ زندگي منست. آن لحظة فرمانِ آزاديِ بشريت و فرمان صلح و پيروزي، آغازي بر خلع سلاحِ عمومي و بقاي نسلهـا از خطر سلاحهاي هسته اي و پايان جنگ و ستيز كه يگانه با انقلاب زنان و ظهور شما ياران انديشهام امكان پذير است.
قبل از اينكه در مورد انقلاب صحبت كنم ياد آور ميشوم كه طرح من خود 7 مرحله دارد كه مرحله هفتم انقلاب فرهنگي است:
اولين شرطِ كارِ ما گرفتن آمار از جمعيت و جمعيتها و نيروهاي انساني اسـت، آمار از سيستمـهاي درآمـد و بـيكاري است كـه هـر كـدامِ ايـنـها داراي ابــعاد بسيار وسـيع است. مرحلـه بعد راجع به مراحل اقتصـادي است كه مراحل اقتصـادي بر سـه بخـش تقسيم ميشود: اول اقتصاد اوليـه، دوم اقتصـاد موجود و سـوم اقتصاد اسـاسي يا زيـر بنـاي اقتصـادي اسـت. مرحله بعـد يك مرحلـه نظـامي است كه در اين مرحلـه نظـامي ما نيازمند به يك فرهنگ نظـامي هستيم و سيستمهاي منطقهاي را بررسي ميكنيم و بـراي تمام جنگهاي زميني، دريائي، هوائي و بـالاخره مقابله با جنگهاي هستهاي و مقابله بـا جنگهاي شيميائي و مبارزات تبليغـاتي و مبارزات اطلاعاتي آمـاده ميشويم.
مرحله بعد اصل مديريت است كه مسئله شكوفـائي استعـدادها بـراي مـا مـطرح است كه از اعـم بـرنـامههاي مـا در نـظر گرفتـه ميشـود كه در اين اصل مديريت ويژگيهـاي مسائل را در آن مطرح ميكنيم و مسئلة بعـد بنـيادهاي فعاليتـهائي است كه ما در آن بـنيادهـا دانشجوي كارگر داريم و ديگر از اين به بعد دانشجـوي پشت ميز دانشگاهي نخواهيم داشت . دانش آموزان را مسئول شهرها ميگذاريم و ديگر پليس شهري نداريم يعني مسئله منطقهها را بدين ترتيب تقسيم ميكنيم. اقتصاد را از خانوادههـا شروع كرده و زنان را بطور كامل به بهداشت اجتماعي و دعوتهاي اجتماعي آشنا ميسازيم و بـطـور كلي ما دو رابطه در هسته موقعيتـهـاي جهاني داريم يكـي جهان متكي به تجربه پيران و يكي جهان تا مرحله نطـفه. ما بـراي اردوگاه انقلاب فرهنگي اعتمادِ كاري خود را ميگذاريم از نطفه تا سـن 8 سال و براي اين زمان ما اردوگاهي را پيش بيني ميكنيم كه بنام اردوگاه انقلاب فرهنگي است كه در آن به هفت مرتبه مايگاهي ميرسيم كه عبارتنـد از: فضاي فيزيولوژي انرژي بدن را درك ميكنيم و فضـاي درك پزشكي يا بهداشت عمومي و فضاي درك روانشناسي و درك روان نيروي انساني، فضـاي علـوم كه بـر ابعاد فيزيك، شيمي، رياضيّات و علوم بيو فيزيك و بيوشيمي و سيستمهاي ديگر ابعاد رياضي كه در آن بطور گسترده كار ميكنيم. فلسفه گرائي يا نگرش تفكر آميز يا خلاقيت افكار در بُعد كشف جان كه از بزرگترين اسرارهاي تـفكر انساني است كه با معيارهاي هندسي در آن كنكاش ميكنيم و قسمت ششم در روح اديان و ژنِ عالمِ ذراّتِ پيامبران و بطور كلي مرحله هفتم كشف راز مجهولات كه آنرا بايد از نطفه شـروع كنيم و سازندگي آنرا از نطفه تا سن 8 سالگي كه مغز يك انسان آماده بـراي تـجربه گرائي است اين برنامـه را روي آن پيـاده خواهيم كرد و اما يك جوان داريم كه بازوي كار فعلي ماست كه بايد از بحـران زمان بگذريم و از آنها بعـنوان بازوي كار استفاده كنيم.
نكته ديگر اطمينان اين مسئله است كه جز به مليّت ايراني تا به راهگشاي يك فرهنگ بين المللي تا به هدف خلع سلاح كه يكي از بزرگترين اهداف من است و تنها از طريق انقلاب فرهنگي تا فرهنـگ انقـلابي امـكان پذير اسـت ما مسـئول و متـعّهـد هستيم كه همه اينها را بعنوان گذر انقلابـي بدانيم. و هيچگونه چيزي را بخود نميپذيريم و پيـام آخر من هـم انقـلاب فرهنگي است يا خط فكر سـوم كه در خط فـكر سـوم انسانـها مـطرح هستـند.
« لحظهها دوران سازند» تا انقلاب فرهنگي از خود بيگانهايم .
دوستانم: تنها راه نجات ملت ايران از بحران زمانِ فراگردمان، انقلاب فرهنگيست. در انقلاب فرهنگي تجزيه و تحليل ايسمها و مكاتب سياسي است. در انقلاب فرهنگي رشد اقتصاد زيربنائي و تاكتيك ضربت رشد و ميدان براي فعاليتهاي گروهيست كه درحال جاي مردان عمل خاليست. در انقلاب فرهنگي پرورش انديشهها و ساختن نطفهها و ميدان براي نوجوانان و جوانان و دادن امكانات به آنان شرط پيروزيست.
در انقلاب فرهنگي ملت نظـاميست و جـاي حكومت ژنرالهـاي بورژوا در بين مـا نيست، در انقلاب فرهنگي شرط تحميل در بين نيست و شرط گروههـا قابل تحليل منطقي است. در انقلاب فرهنگي ريشههاي رشد جاريست و جاي حرفهاي تكراري نيست. « فقط كلمات بصورت رمز و در عمل قابل توان سازيست »
در انقلاب فرهنگي رشد انديشه ملت و بيطبقه كردن از كليه جهات حتمي است.
در انقلاب فرهنگي واژگوني فرهنگ استعماري حال بدور از جابجائي و فرمولهاي تكراري است . در انقلاب فرهنگي بازوي كار در اختيار دانشجويان كارگريست. « گذر توان » در انقلاب فرهنگي تمركزهاي نا بجا و رشد سرطاني در شهرها نيست « چون شهرهاي موجود قابل زندگي كردن نيست».
در انقلاب فرهنگي فرمولهاي پزشكي، مردميست و پزشك، مسئول تعاليم بهداشت جـامعه و خود متعهد به كشف جديد و نو آوريست.
در انقلاب فرهنگي مانع براي علوم و تعهد مرزگرائـي در آن نيست و برخورد انديشهها و تضادهاي سازنده و شكل گرفتن سلولهاي مغز با معيارهاي هندسي انقلابـي مستقل در ايران از همه انقلابات جهان و يا خط سوم از منتج دو خط فكريست.
در انقلاب فرهنگي رشد روان تني و كنكاش بر اساس پايگاه روانشناسي است. در انقلاب فرهنگي مرزِ كشف محدود شدنـي نيست بلكه كشف ژن آغازگر بيـان زندگي و درك سازمانِ 7 ضربـدر 10 به توان 27 اتـم در بدن راه گـراي انسانيسـت.
در انقلاب فرهنگي توان بر توليد انديشه تا سر مرز كشف جان و حيات بيپايان شرط زندگيست.
در انقلاب فرهنگي هفت مايگاه براي فرهنگ انقلابي و رشد نطفههـا، پرورشِ وراي زمان براي نوجوانـان و جوانـان و تـأمين طبقـات و توان انجام در آن حتمي است . در انقلاب فرهنگي انشاء تن و روان كه پايگاه بروز آن و يگانه راه پيروزي است.
تجربـه و انديشه و ايمان و هزاران هزار جوانان كشور ما، سند تاريخي بر اين انسان تاريخ ساز و انقلابيست، بزودي ملت آگاه ايران به تجربه و انديشه ما تكيه خواهنـد زد.
آيا نسلهاي آينده بما انساني خوشبخت و انديشمند لقب خواهند داد؟
نوشتة: «پروفسور ابراهيم ميرزائي»
آدرس پست الكترونيگي: daftar11@yahoo.com
مبارزان سازمان علم حق و عدالت | March 1, 2004 09:52 AM
علمِ
حق و عدالت
تــوآ
طريقتِ دانائي و توانائي راهِ شالِ همّت، شالِ همّت، حقيقتِ وجودِ آدم، راهِ آيندة ماست
همراهان، راهدانان پردرك از زمان
بر شما زنان و مردان و اي خلقهاي مبارز
امروز در ميدان كشش نبرد شايستگي هستيم و بايد در نبرد خوديابي از تاريكيهاي زمان بگذريم. جهان از آنِ ماست و فرازِمـان تـاريخي هدف ما خدايگـاني، توانـائي، هستيداري،
يگانگي، همآهنگي، ديدگاه يگانه و خودشناسي است. بر اين آهنگ رهبري خواهانم كه اُپراي زندگاني ايرانزمين يعني هنرسراي گُهرنماي خانواده (دامن مادر) اُپراي فرهنگ كه نمود جان و روان نژاد ايرانيست و اُپراي فراگرد، از تواناترين توانائي نيك برتر آبشخور شود و به بزرگي يعني منشأ اثر نيك و پا بر جا در زمان رسد تا كودكانيكه با گوهر راستي پا به گيتي مينهند بما نفرين نكنند.
من آرزوي سازندگي ميكنم من خويش را با گردة سخنان دل سنجيدم اميدوارم كسانيكه بدين راه بار ميابند ديدنيها را از ياد نبرند و دريافتنيها را بيهوده نگذارند.
ايستاده براهي كه ايستادهام بجان، پيوند كنيد و بپاخيزيد بر رستاخيز تن و روان و انشاء كنيد همراهان و كوتاه كنيد دست ناجوانمردان و نابود كنندة دوست جويانِ سودجوي زمان.
به پيروزي راهدانان درپيوند راهمان و
همراهان ايستاده تا سر مرزِ جان و….
آيا انسان حاكم و فرمانفرماي سرنوشت خويشتن است؟
نوشتة: « استاد ابراهيم ميرزائي»
آدرس پست الكترونيگي: daftar11@yahoo.com
مبارزان سازمان علم حق و عدالت | March 1, 2004 09:54 AM
ابراهيم ميرزايي
ebrahim | April 8, 2004 12:50 PM
ابراهيم ميرزايي ebrahimmirzaii@yahoo.com
ebrahimmirzaii | April 8, 2004 12:52 PM
يرومه وقت آن رسيده كه بيايي.
elyas | April 19, 2004 12:11 AM
بسا ابله كه او خورشيد تابان به نور شمع جويد در بيابان .
m.z. | April 25, 2004 11:04 PM
به نام دادار هستي بخش
با سلام و درود به تمامي مبارزان راستين سازمان علم حق و عدالت و درود بيكران بر محمد ابراهيمي اين يگانه مبارز و همراه پرتوانمان كه در اين برهه از زمان در زندان ملايان شيطان در مبارزه با آنان قرار داردبياييد يادي از اين مرد بزرگ كنيم يادش پاينده و راهش براي تمامي مبارزان باقي است.
کاوه | June 5, 2004 01:53 AM