« نشانه شناسی وبلاگ | صفحه اصلی | دفاع شخصی - فرناندو سورنتینو »
تأویل افراطی و مکالمة ناقص
(1)
بنظرم فهمیدم اشکال کارم کجاست... نوشته بودم که هرمنوتیک مدرن، میانة نسبی گرایی افراطی و خردباوری رادیکال است و بعد در دو یادداشت دیگر، از تراژدی مکالمه و کمدی تأویل گفته بودم. آنچه تراژدی مکالمه و کمدی تأویل را خلق میکند، هرمنوتیک نیست؛ "مکالمة ناقص" و "تأویل افراطی" است. در واقع هرمنوتیک مدرن راه معتدلی است که وقتی به نقص مکالمه یا افراط تأویل دچار میشود، به کرانه های – به زعم من – خطرناکش نزدیک میشود.
مکالمة ناقص و تأویل افراطی، دو بیماری هرمنوتیک هستند و نه ذاتی آن و هر دو – به گونه ای – منجر به بیماری تردید – که در افق فهم و دانایی من موردی ناپسند است و با عدم ایقان فاصله دارد – میشوند.
(2)
امبرتو اکو – ایتالیایی (این نکته برای من مهم است!) – در سخنرانی "تأویل افراطی" خود (کمبریج؛ 1990؛ درسگفتارهای تانر) بخوبی تأویل پارانویایی و نشانه پردازی هرمسی را معلوم میکند. در بندی از این درسگفتار مینویسد:
میتوان این نکته را [که هرچیزی مناسباتی از نوع تشبیه، همجواری و شباهت با هرچیز دیگری دارد] تا حد نهاییش پیش برد و گفت که میان قیدِ "درحالیکه" و اسم "سوسمار" رابطه ای هست، زیرا – دست کم – هر دو در جمله ای که من هم اکنون بر زبان آوردم، آمده اند. ولی تفاوتِ میانِ تأویل معقول و تأویلِ پارانویایی در این تشخیص نهفته است که اینجا رابطه به کمترین میزانِ ممکن وجود دارد و نمیتوان از این رابطة کمینه، بیشترین حد ممکن را استنتاج کرد. البته باید بگویم آدم پارانویایی کسی نیست که متوجه شده "درحالیکه" و "سوسمار" به نحوِ شگفت آوری در یک بافت آمده اند، بل پارانویایی کسی است که تعجب میکند چه انگیزه های مرموزی مرا واداشته تا این دو واژة خاص را کنار هم بیاورم. آدم پارانویایی در پی این مثال من رازی میبیند، رازی که تلویحاً به آن اشاره کرده ام.
(3)
به همین ترتیب، به نظرم تردید پارانویایی حاصل چنین تأویلی افراطی است؛ تأویلی که بقول اکو، از پُربها دادن به نشانه ها – یا آنطور که به زیبایی با مثال "ارکیده"اش بیان میکند: نشانه پردازی هرمسی – و از تأویل شک آورانة ناشی از کاربست اصل سهولت پیدا میشود. تردید پارانویایی – و باز هم تأکید میکنم نه عدم ایقان – کرانة نامعتدل هرمنوتیک مدرن است. نوعی آرامش – نه آرامش حاصل از ایقان، بلکه شاید "اطمینان" یا "آگاهی" – (این صورتبندی و اصطلاح را فعلاً از من بپذیرید) حاصل هرمنوتیک معقول (در تقابل با هرمنوتیک پارانویی و محصولش شک پارانویی) است.
(4)
نقص مکالمه هم، آفت دیگر هرمنوتیک است. مکالمه باید هماره جریان داشته باشد تا آیین مکالمه به ثمر بنشیند. باب گفتگو باید همواره باز باشد؛ این چنین است که نوشتم آیین مکالمه، قاعدة سعی و آیین تلاش برای تفاهم بر سر حقیقتهاست. مکالمة ناقص، آیین گفتگو را به کرانة خطرناک دیگرش نزدیک میکند. به نظرم این مورد به اندازة کافی روشن و واضح باشد.
(5)
در یک کلام، هنوز هم آیین مکالمه و تأویل برایم راه معتدل تفاهم است؛ به شرطی که از – به گمان من – آفاتش جدا شود. میدانم که ممکن است به نوعی جزم گرایی در تأویل متهم شوم؛ امّا بهرشکل آنچه نوشتم، تصحیح آنچیزی بود که پیشتر، به اشتباه به هرمنوتیک نسبت داده بودم. هرمنوتیک نه خالق کمدی تأویل است و نه تراژدی مکالمه. این تمام آنچیزی بود که دیشب مرا به فکر واداشت و صد البتّه از درس انداخت!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام رفيق . جسارتا من داستاني از كالوينو را به نقل از شما و البته بدون اجازه( با شرمندگي) در وبلاگم گذاشته ام اگرمشكلي هست به من خبر بده كه بيشتر شرمنده نشم. ارادتمند يوسف عليخاني
یوسف علیخانی | January 14, 2004 09:52 AM
به هر حال خوب نيست آدم از درس بيوفته.نه؟;)
مخصوصا اگه قرار باشه نمره ش بيست بشه:))
اين به اون دررررررر:)))))))))))))))))))))))
ss | January 14, 2004 07:30 PM