« در دفاع از دوستانم... | صفحه اصلی | استودیوم و پونکتوم »
هدیه: میگل دِ اونامونو
هو
متنی که در ادامه میآید، هدیه است. هدیه، برای "او"یی که این روزها "سرشت سوگناکِ زندگی" را میخوانَد و به قول خودش، "واقعاً" لذّت میبَرَد از خواندنش. متن – که از کتاب تازه چاپ شدة "صد فیلسوف قرن بیستم" گرفته شده – به دیدگاههای فلسفی اونامونو – خصوصاً در سرشت سوگناک زندگی – توجّه میکند. گونة دایرة المعارف وار متن، سرخطهای اصلی اندیشة اونامونو را به سادگی در اختیار میگذارد.
امیدوارم که این کمترین هدیه – رونویسی چند صفحة کتاب – را بپذیری.
اونامونو یی هوگو، میگوئل دِ (Unamuno y Jugo, Miguel de)
اسپانیایی. و[لادت]: 1864، بیلبائو، اسپانیا. ف[وت]: 1935، سالامانکا. رده[بندی]: تحلیلگر وضعیت انسانی. علا[یق]: معرفت شناسی؛ علم اخلاق. تأثیر[پذیرفته از]: پاسکال و کیرکگارد. منا[صب]: تقریباً تمام دوران بزرگسالی را از 1891 به بعد در دانشگاه سالامانکا سپری کرد، ابتدا استاد زبان یونانی و سپس رئیس دانشگاه بود؛ در این روال زندگی، وقفه ای شش ساله (1924-1930) به علّت تبعید سیاسی از سوی دولتِ پریمو دِ ریورا (Primo de Rivera) [ژنرال و دیکتاتور اسپانیایی (1870-1930)] ایجاد شد که حاصل جمهوریخواهی اونامونو بود.
آثار مهم
All in Obras completas, 16 vol, Madrid: Aguado, 1950-9; (1985) En torno al casticismo; (1905) Vida de Don Quijote y Sancho; (1910) Mi religion y otros ensayos breves; (1912) Cobtra esta y aquello; (1913) Del sentimiento tragico la vida; (1931) La agonia del Christianismo
اونامونو شاید به آن معنا که راسل یا ویتگنشتاین فیلسوف بودند، فیلسوف نبود. او نه دلمشغول ساختن نظام ها[ی فلسفی] بود نه نگران تحلیل مسائل فنی [فلسفه]. با این حال، اندیشة وی، هرچند که غیرنظام مند است، از گستره و نفوذی بهره دارد که گنجاندن آن در اندیشه های غیرفلسفی ناممکن است. اندیشة او حول محور چند موضوع عمیق متمرکز است: جاودانگی، دین، نقش خرد، طبیعت بشر و موقعیت دشوار او، و چگونه زیستن در جهانی که به نظر نمیرسد در آن خرد با عمیق ترین نیازهای بشری همخوانی داشته باشد، یا آن نیازها را برآورده کند. اونامونو همچنین متوجه برخی موضوعات خاص اسپانیایی بود: ماهیت شخصیت اسپانیایی، موقعیّت اسپانیا در اروپا و شکل درست حکومت برای کشورش. این مشغله های ذهنی نه فقط در آثار اساساً مذهبی یا فلسفی اونامونو بلکه همچنین در شعرها و رمان های او بیان شده است.
اساس تفکر اونامونو دیدگاه وی دربارة طبیعت بشری و موقعیت دشوار اوست. وی به شدّت به برداشت فلاسفة دانشگاهی از طبیعت بشر معترض است؛ برداشتی که بر عقلانیت ما و ارزش عقل تأکیدی بیش از حد و اغراق آمیز دارد، در حالیکه همزمان مهمترین جنبه های وضعیت ما را نادیده میگیرد. از نظر اونامونو، آدمی موجودی نیست که صفت اولیه، ارزشمند و ممتاز وی قابلیت تفکر عقلانی باشد، بلکه فردی است دارای گوشت و خون (de carne y hueso، به معنای تحت اللفظی گوشت و استخوان)، که با واقعیت مسلم میرایی و تعارضهای درونی رنج آور رو به روست – این تأکید بر فردیت، انضمامیّت یا عینیت و اضطراب (angst) یکی از عناصر دیدگاه اونامونو است که او را بیش از هر مکتب دیگری با اصالت وجود یا اگزیستانسیالیسم خویشاوند میکند. حملات مکرّر او به خردگرایی یا راسیونالیسم، به ویژه در شکل علمی آن، نیز با این فرض بنیادی او هماهنگی دارد. به دلایلی که روشن خواهند شد، وی عقل را استعداد و توانی میبیند که ما را به سوی یأس سوق میدهد و خردگرایی با قصور در پرداختن مناسب به عمیق ترین نیازهای ما، وضعیت بشری را تحریف میکند و آن را به خطا و دروغ نمایش میدهد. حملة وی به آنچه آن را "منطق زبون" (la cochina logica) میخواند از کتاب زندگی دُن کیشوت و سانچو آغاز میشود و یکی از موضوعات اصلی مهمترین اثر فلسفی وی احساس مصیبت بار زندگی [ترجمة فارسی: سرشت سوگناک زندگی] (1912) است.
اونامونو چنین استدلال میکند که خرد، ما را به ورطة یأس میکشاند، بیشتر به این دلیل که نتایج آن با عمیق ترین خواسته ها و آرزوهای بشر، یعنی عطشِ بی مرگی و زوال ناپذیری شخصی (el hambre de la inmortalidad personal) در تضاد است. فراتر از هر چیز، آدمیان آرزومندند که به مدت نامحدودی به وجود خودشان استمرار بخشند، البتّه بدون تجربة درد. علاوه بر آن، آرزوی ما بی مرگیِ از سنخ تأمل فرشته وار یا محو شدن در یک مطلق نیست، بلکه رستاخیز تن و حیاتی با کار و عمل ابدی است. تمامی گرایش تحقیق عقلانی به سوی نشان دادن این نکته است که این عمیق ترین آرزوها در واقع آرزویی ناتمام و برآورده نشدنی است، و بنابراین در قلب وضعیت بشری تنشی عمیق وجود دارد: "زندگی کردن یک چیز است و فهمیدن چیزی دیگر... بین آنها چنان تعارضی است که میتوان گفت هرآنچه حیاتی است، ضد عقلانی است و هرآنچه عقلانی است، ضدّ حیاتی است. و این مطلب، اساس احساس مصیبت بار زندگی است." (1913، فصل 2) عمیق ترین آرزوی ما زندگی کردن جاودان است، در حالیکه عقل به ما میگوید که ما دستخوش نابودی میشویم. این تعارض دردناک احساس مصیبت بار زندگی است، و هرگز ما را رها نمیکند: اونامونو چنین نتیجه میگیرد که بنابراین، بهترین توصیف از آگاهی بشر تلقّی آن به منزلة یک بیماری مادام العمر است.
گیریم که ما به جاودانی شخصی باور نداریم، رفتار مناسب و درست برای ما در این وضعیت چگونه است؟ اونامونو چنین استدلال میکند که زندگی اصیل و راستین امکانپذیر است، حیاتی که با پیروی از آرمانی که بر بخشی از رمان Obermann (1804) نوشتة سنانکور (Sonancour) [نویسندة فرانسوی (1770-1846)] استوار است، به آگاهی و معرفت رسیده است: اگر نیستی و نابودی آن چیزی است که در انبان [سرنوشت] برای ما ذخیره شده است، بیایید از آن نوعی بی عدالتی بسازیم. ما باید بکوشیم تا کاملاً خودمان بشویم، خودمان را یگانه و جایگزین ناپذیر سازیم. ما باید به شیوه ای دن کیشوت وار با تقدیر بجنگیم، ولو آنکه بدانیم هیچ امیدی برای پیروزیمان نیست. تنها "تسلای عملی" (consuelo practico) برای بدنیا آمدنمان، کارکردن است – اونامونو متذکر میشود که آدم و حوّا قبل از هبوط به کار کردن پرداختند – و بنابراین، در شرایط عملی ما باید تحقق شخصی کامل خود و جایگزین ناپذیر بودنمان را از طریق کارمان بجوییم. ما باید چنان کار کنیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم و بر آنها چیره شویم: اخلاق "حقیقی دینی در بُن و ریشه اخلاقی تهاجمی و تصرف جویانه است" (1913، فصل 11). امّا این "چیرگی" را نباید به ترقّی خام سیاسی یا دستیابی به قدرت جهانی تعبیر کرد، بلکه بیشتر منظور این است که خودمان را فراموش ناپذیر کنیم، و این امر اغلب ممکن است همانقدر به شیوه ای انفعالی و آرام صورت پذیرد که به طریقی فعّال.
اونامونو در جریان شرح این دیدگاه به تکوین و بسط عقاید دیگری میپردازد که جنبه و صبغة فلسفی دارند. همانطور که میتوان انتظار داشت، با در نظر گرفتن دیدگاه اونامونو دربارة طبیعت بشر و جایگاه عقل در آن، وی فلسفة متناسبی نیز دربارة باور یا ایمان دارد. نگرشهای بنیادی ما نسبت به زندگی، پیامد باورهایی نیست که با عقل ساخته و پرداخته شده است، بلکه برعکس از خصوصیات شخصیتی ما سرچشمه میگیرد که عقلانی نیست: "آرا و عقایدمان ما را خوشبین یا بدبین نمیسازد، بلکه خوشبینی یا بدبینی ما – که به معنی دقیق کلمه از سرچشمه های فیزیولوژیکی یا شاید آسیب شناختیمان مشتق شده است – آرا و عقاید ما را میسازند." (1913، فصل 1). احساس (sentimiento) مصیبت بار زندگی امری استثنایی نیست: جهان شمول و پیشاعقلانی (prerational) است، هرچند ممکن است با باورهای عقلانی تأیید شود. علاوه بر آن، دیدگاه اونامونو وی را به سوی برداشت ویژه ای از خودِ عملِ فلسفه پردازی هدایت میکند. فلسفه نه یک سرگرمی بی طرفانة عقلانی است، و نه یک رشتة دانشگاهی و عالمانه، بلکه راهی است برای کنار آمدن با وضعیّت دشوار بشری: ما ابتدا زندگی میکنیم، بعد فلسفه پردازی (primum vivere, deinde philosophari). ما فلسفه پردازی میکنیم تا یا خود را تسلیم زندگی کنیم، یا در آن غایتی بیابیم، یا خود را سرگرم و فکرمان را از غمهایمان منحرف کنیم.
* رابرت ویلکینسون
* ترجمة عبدالرضا سالار بهزادی
* از کتاب: صد فیلسوف قرن بیستم؛ استوارت براون و دیگران؛ انتشارات ققنوس:1382
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
امير پويان عزيز.خوندم .چند بار خودندم .وچندين بار لذت بردم.و چندين هزااار برابر سپاسگزار و شرمنده شدم از اين همه لطف و محبتت.........
بي نهايت ممنون:)هديه فوق العاده يي بود.
Anonymous | December 2, 2003 12:22 AM