« مست شوند چشمها از سکرات چشم او | صفحه اصلی | مدرنیته، ما و آموزش »
کنسرت علیزاده و گاسپاریان
کنسرت مشترک علیزاده (ایران) و گاسپاریان (ارمنستان) از 13 تا 15 شهریورماه در فضای باز کاخ نیاوران برگزار شد. من هم پنجشنبه، رفتم کنسرت. در بخش اول، علیزاده با ساز جدیدش "سلانه" قطعاتی اجرا کرد. سلانه را سیامک افشار – گویا از روی شکل قدیمی بربت – ساخته و صدایش در محدودة بم است و آنگونه که علیزاده نشان داد، قابلیت و امکانات خوبی برای اجرا دارد؛ شاید برخلاف تارباس.گرچه شخصاً خیلی از صدای سلانه خوشم نیامد... در حقیقت، با شنیدن آلبوم "سلانه" – که برای اولین بار علیزاده سازش را آنجا معرفی کرده بود – ، گمان میکردم در اجرای زنده با صدای خوشایندتری مواجه میشوم.
در بخش دوم، گاسپاریان نوازندة شهیر "دودوک" – فلوت دو نای ارمنی – به همراه مارکاریان و غازاریان – که هر دو دودوک باس مینواختند – چند قطعة ارمنی اجرا کرد. صدای دودوک، بی اختیار مرا یاد کوهستانهای سرسبز میندازد. گاسپاریان هم بی نظیر و مسلط اجرا کرد؛ اجرایی در خور برندة چهار نشان بین المللی یونسکو و برندة جایزة برترین تکنواز جهان (2002) از فستیوال وومکس.
در بخش سوم هم، گروه 11 نفرة ایرانی – ارمنی به صحنه آمدند و در بیات شیراز و شوشتری قطعاتی اجرا کردند: هم آوایان – دو مرد و دو زن - ، نوازندگان "شورانگیز" – دیگر ساز ابداعی علیزاده که کاسه ای شبیه سه تار، اما بزرگتر و شش سیم دارد - ، سه دودوک نواز ارمنی، نوازندة تمبک و دف و نوازندة عود، این گروه 11 نفره را تشکیل میدادند. یکی از هم آوایان، همزمان دمام و ساز کوبه ای دیگری میزد.
گروه در قسمت اول بخش سوم، قطعة پرنده ها (بر روی شعری از محمود مشرف تهرانی) را اجرا کردند. در قسمت بعدی بداهه نوازی، چند قطعة ارمنی اجرا شد. سپس آواز فولکلور "ساری گلین" (عروس زردپوش) به سه روایت آذری، ارمنی و فارسی خوانده شد. بعد، پیرمرد ارمنی با صدای گیرایش قطعه ای ارمنی خواند و دست آخر هم آوایان، قطعة "پروانه شو" را بر شعری از مولانا اجرا کردند.
گمان کنم آخرین اجرای داخل ایران علیزاده سال 76 در تالار وحدت بود که با گروه هم آوایان، مقام "داد و بیداد" و نیز "آواز چهارصدایی" را معرفی کرد. تا آنجا که یادم میآید بعد از آن در ایران اجرایی نداشت و اینبار بعد از تقریباً شش سال، با همکاری استاد شهیر ارمنی، خوب از عهده برآمد. نظم اجرای کنسرت هم خوب بود. تأخیر شروع، ناچیز بود. صندلیها شماره داشت و کیفیت صدا – تا جایی که متوجه شدم – قابل قبول بود.
نکتة آخر اینکه "سیف الله صمدیان" – کارگردان و از آن مهمتر صاحب امتیاز و سردبیر نشریة دوست داشتنی "تصویر" – از فعالیتهای علیزاده و گاسپاریان و گروهشان پیش از اجرا، هنگام اجرا و ... مستندی تهیه کرده که احتمالاً نشر موسیقی هرمس (متعلق به شهرکتاب) همزمان با سی دی صوتی کنسرت (تا پایان سال جاری) منتشرشان میکند. پیش از این نیز هرمس، آلبوم "آیینها" (ساختة آرمن چخماقیان) را با نوازندگی دودوک و سرنای گاسپاریان منتشر کرده بود.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
خدا با ما که دلتنگيم، سر سنگين نخواهد شد .
Anonymous | September 7, 2003 11:46 AM
سلام...نوشته های شما را با توجه به آرشیو خوبتان، خواندم و لذت بردم. نمی دانم چرا کمی دیر متوجه وبلاگِ شما شدم، گر چه قدما گفته اند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است! از این به بعد مزاحم خواهم شد.
نکته گو | September 8, 2003 10:41 AM
بی وفا باز هم بی من و ما !
farhad | September 8, 2003 12:40 PM
فكر ميكنم قضيهي گروه همسرايان به سالهاي دورتري بر ميگردد؛ دلشدگان و حتي نوبانگ كهن...
آيدين | September 9, 2003 11:00 PM
گرچه در نوبانگ كهن و دلشدگان از گروه همسرايان استفاده شد اما به نظرم نوع خاص آواز گروهي چهارصدايي كه برگرفته از سنت كليسايي است و خصوصاَ به آن شكل كه عليزاده آنرا با گونه هاي ايراني تعزبه و آواز خانقاهي و زورخانه اي پيوند زده براي اولين بار در كنسرت سال 76 و نوار "راز نو" معرفي شد.
پویان | September 10, 2003 12:52 PM