« زوال | صفحه اصلی | روند مداری »
آقا داوود
هو
پریروز – شنبه – بود که داشتم از دانشگاه امیرکبیر برمیگشتم و هوس کردم ناهار را پیش آقا داوود بخورم. آقا داوود، پیتزافروشی کوچکی در کوچه ای دارد - که دو سویش با درهای آهنی مسدود شده و کوچة لولاگر میگویندش. آقا داوود را خیلیها نمیشناسند. من هم نمیدانم چند سال است که مغازة پیتزافروشیش را باز کرده؛ شاید 40 سال. خیلی وقت بود پیش آقا داوود نرفته بودم. وارد مغازه که میشوی و پیتزا را سفارش میدهی؛ دستش را – دست گوشتالوی بزرگش را – در تشت پر از کالباس میکند و مشتی کالباس را در ورقی آلومینیوم میریزد و مملو از سسش میکند و میگوید: بخور تا حاضر شه.
سرتاسر دیوار مغازه اش را اسکناسهای کهنة کشورهای مختلف پوشانده و معلوم است که دوستان وفاداری هم دارد؛ چرا که "پیتزا داوود" را به شکلهای مختلف – بر روی آهن و چوب و حتی یونولیت – نوشته اند و او هم به دیوار چسبانده. از آویزهای مغازه اش – شاید از همه معروفتر – "لطفاً خالی نبندید"ی است که بر چوب نوشته. اگر پیش از حاضر شدن غذایت، کالباس را - که بیشک نه از گوشت که از سویاست – تمام کنی، میخواندت و مشتی دیگر کالباس در دستت میگذارد... نوشابه ای برایت باز میکند و حتی مشتی فلفل سبز از تشتی دیگر برمیدارد و در دستت میگذارد.
غذایش، شاید خوشمزه نباشد – که به زعم خیلیها اصلاً قابل خوردن نیست. امّا آنچه مزه اش در دهانت میماند، سؤالی است که در هیچ رستوران دیگری از تو نمیپرسند: سیر شدی؟ و نمیدانی، این سؤال را که میپرسد چقدر خوشحال میشوم. آنچه هیچ جای دیگر اتفاق نمیفتد، این است که مشتری بیاید و ادعا کند که نمیتواند یک پیتزای کامل را بخورد و آقا داوود – خودش – پیشنهاد کند که: پس بشین کالباس بخور؛ این است که گاهی – که سر حال باشد – مشتی اسفند برایت در اجاقِ فِر میریزد تا چشم نخوری؛ این است که وقتی مردی هر روز میآید و مجانی غذا میخورد، آقا داوود – در همان حال که دارد غذایش را میدهد – میگوید: مگر نگفتم هر روز نیا... و مرد میداند و پس بخودش زحمت نمیدهد، بگوید "گرسنه هستم"؛ چون هنوز سؤال تمام نشده، مشتی کالباس است که در دستش قرار میگیرد و اینکه : بخور سیر نشدی باز بیا...
از در مغازه که میآیی بیرون، کفاش بساطش را پهن کرده وصدایِ اذان رادیو قوه ایش را بلند کرده؛ همزمان چند صدای اذان میشنوی....و از خلوت کوچة لولاگر میگذری و به ازدحام پل حافظ میرسی و جوانِ ایستاده، آرام میگوید : وُدکا.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
بعد از این همه وقت عقلائی و منطقی نوشتن ، جای خالی قلم قشنگت رو با این مطلب پر کردی( خب بهم نگو که مگه این مطلب آقا داوود غیرعقلائیه! بعله که هست ! دلیه آخه) بعد اینکه خیلی مطلب دلچسبی بود ، بعد اینکه میشه لطف کنید و آدرس آقا داوود رو به ما هم بدید، کاش توی هر محلهای یکی از این آقا داوودها بود... راستی ما هم یکی داریم، اما شیکممون رو فقط سیر نمیکنه ،باور میکنید که زبونم بند اومد.. خیلی وقت بود مطلبی به این گیرائی و شیوائی نخوانده بودم... خیلی ممنونم ... خیلی زیاد ! :)
آزاده | August 18, 2003 11:38 PM
سلام
حرفاتون به دل آدم مي شينه مطمئن از دل كه آشناست.نوشته هاتون حسي داره كه با تار و پود وجود آدم گره مي خوره و وقتي فكر مي كنم مي بينم كه واقعا" حرف دل . ولي خيلي خوبه كه مي تونيد اين طور به روي صفحه بياريد و تمام ناگفته ها رو بگيد. همه واقعيت هايي رو كه در نزديكي ما هستند هر روز مي بينيمشون و از كنارشون رد مي شويم.
دوست داشتم رمز كارتون رو بدونم؟ شايد سادگي و يكرنگي كه اين قدر مطالب رو دلنشين مي كنه و شايد مهارتي كه توي نوشتن و نقد مطالب داريد! بارها شده براتون كلي مطلب نوشتم شايد درد دل هاي خودم بودن ولي همه رو پاك كردم . احساس اينكه حرفات رو به يك معلم مي زني
يك جور ترديد و شايد هم نه يك طور فكر كردن كه اين حرفها كوچيك و بايد حرفهاي بهتر بزرگتر و نه بچه گانه بنويسم باعث شده همه رو پاك كنم.
خداحافظ
Anonymous | August 19, 2003 11:27 AM
سلام به آقای رازدار. اینجا رو این آبجی کوچیکه بهم معرفی کرد که بیام. راستیاتش یه صفایی تو قلمتون هست که قابل تعریف نیست اما مجذوب کننده است. پایدار باشین همیشه.
داداشی از «داداشی و من» | August 19, 2003 06:42 PM
سلام.چندروزه كه به طور اتفاقي در يك جستجو با وبلاگتون اشنا شدم و تو اين چند روز روزي دو سه مرتبه اينجا سر ميزنم تا شايد مطلب جديدي باشه و من بازهم لذت ببرم.
خوشحالم كه وبلاگتون رو پيدا كردم.
ميتونم بپرسم رشته تحصيلي تون چيه؟البته ببخشيد كه فضولي ميكنم برام جالبه بدونم چنين انسان عميقي كه خيلي نمونه اش كم پيدا ميشه در چه رشته ايي تحصيل ميكنه:)
موفق باشيد.
taze vared | August 21, 2003 01:29 PM
راستي من هيچ جا تو وبلاگ آدرس ايميل شما رو پيدا نكردم.مخصوصا نذاشتيدش؟
tazevared | August 22, 2003 01:24 AM
سلام. از لطف و حسن نظر همه تون ممنونم و بي تكلف و تعارف فكر ميكنم اينها كه گفتين هيچ ارتباطي با من نداشته باشه!
خيلي زود آدرس و كروكي كامل آقا داوود رو براي آبجي كوچيكه ميفرستم و شايد يه كم ديرتر اين "درباره ي من" رو كامل كنم. آدرس ايميلم هم pouyan@pouyan.ws است. يه بار ديگه هم ممنونم از صميم قلب!
پویان | August 22, 2003 10:03 AM
خیلی وقت خبری ازتون نیست یا شاید هم "آن را که خبر شد که دگر باز نیامد" یا نمی دونم شما آفرودیته آسمانی گرفتار اروس زمینی شدید!! به دل نگیرید
راز | August 26, 2003 09:34 AM
همهش قبول، اما آخرش را نفهميدم چرا آن طور تمام كردي. تيزي دارد. آخر متن به اين صفا و مهربوني بخواهي بغض داشته باشي لطفش ميپره. فكر كن اگر از ـ ...و جوان... ـ به بعد نبود چه ميشد.
آيدين | September 1, 2003 01:26 AM
منم اين اقا داوود را ميشناسم با ائن كالباساش راستي نميدونستم اينقدر معروفه ادمه باحاليه اگه بدونه حالا چقدر معروفنر هم ميشه10000000001
robanezard | October 19, 2003 08:17 PM