« پنجمین نمایشگاه ماشین - چهارده تیر - بخش دوم | صفحه اصلی | تولدت مبارک! »
پارادایم چپ
جلسة گفتگوی "پارادایمِ چپ" با حضور مُراد ثقفی در دانشگاه امیرکبیر برگزار شد. در ابتدای جلسه، ثقفی از حاضران خواست بیان کنند با شنیدن مفهوم "چپ" یاد چه چیزهایی میفتند؟ بعد از اینکه فهرستی از عناوین مرتبط آماده شد، دربارة تک تک آنها بحث پیش آمد که آیا این عناوین امروز هم با "چپ" ارتباط دارند و اصولاً در پارادایم چپ چه تحولی رخ داده است؟ مثلاً هنوز "دیکتاتوری پرولتاریا" چپ را همراهی میکند؟ هنوز چپیها معتقد به وجود یک پیکار نهایی هستند؟ اصولاً "چپ" به توده وابسته است؟ پراکسیس مارکس چگونه تحول پیدا کرده؟...
به نظرم مهمترین صحبتی که ثقفی کرد و باز از طریق آن میتوان دیگر تغییرات در پارادایم چپ را فهمید، بحثش راجع به مفاهیم عالت و آزادی در دیسکورس چپیها بود. ثقفی گفت در طول تاریخِ چپ، "آزادی" و "عدالت" ارزشهایی قابل مبادله انگاشته میشدند. به این معنی که در گفتمان آنها رایج بود که فرضاً میتوان برای رسیدن به عدالت اقتصادی، قدری آزادی را محدود کرد و این برخلاف نظر راستیها بود. در نظر راستیها، آزادی و عدالت مستقلاً ارزشمندند. امّا نتایج تاریخی اجرای دیدگاههای چپ و در دست داشتن ابزار قدرتمند دید انتقادی، توانست قدری دیدگاه سنتی چپ دربارة عدالت و آزادی را تعدیل کند؛ گرچه این دو ارزش را هنوز از هم مستقل و متمایز نکرده اند. امروزه در پارادایم چپ، آزادی همچنان در ارتباط با عدالت تعریف میشود ولی با قدری تعدیل: آزادی بهترین راه رسیدن به عدالت است.
به نظرم این اصلیترین بخش صحبتهای مراد ثقفی بود و کلید فهم دیگر تغییرات چپ. (و شاید از این هم مهمتر – که البته ثقفی کوشش چندانی برای تفهیم آن نکرد – کاربست نظریة انتقادی – در مقابل نظریة سنتی – در تفکر چپهای نو و مکتب فرانکفورت و بعداً نو-انتقادیها و هابرماس بود.)
بهرحال، نهایتاً مراد ثقفی خلاصة پارادایم چپ را در این چهار عنوان خلاصه کرد:
1- آزادی همچنان در ارتباط با عدالت تعریف میشود ولی به این صورت: آزادی بهترین راه رسیدن به عدالت است.
2- گرچه پیکار نهایی وجود ندارد؛ پیکار روزمره در زندگی "چپ" موجود است.
3- رسالت طبقه، جای خود را به رسالت برنامه داده است.
4- گرچه اهمیت تشکیلات از بین نرفته ولی شکل آن تغییر کرده و دِسانتراله شده - که نمونة آنرا میتوان در تظاهرات ضدّ جنگ اخیر در انگلستان دید: با اینکه بیشتر این تظاهرات را چپها راه انداخته بودند؛ اما در میان راهپیمایان پلاکارد تشکلهای مختلف دیده میشد: حامیان حقوق کودکان، حامیان محیط زیست، فمنیستها، همجنسگرایان و ...
به نظرم موارد 2 و 3 و4 را هم میتوان یکی محسوب کرد. گرچه شاید علاقة من به این تداخل و یکسان سازی و کم اهمیت کردن سه مورد اخیر، اهمیت بیش از اندازة مورد 2 در ذهنم است که در نظرم مشکل درک تغییرات مختلف در پارادایم "چپ" در طول تاریخ حداقل 250 ساله اش، ساده م آسان فهم میکند.
خلاصه اینکه مراد ثقفی – سردبیر مجلة گفتگو – که احتمالاً روزی از چپهای آرمانگرا بوده و به نوعی علاقة دیروزیش را در حاضران امروزی جلسه میدید، تسلّط بسیار خوبی بر مباحث داشت و بسیار بی طرفانه جلسة گفتگو را هدایت میکرد. تاجاییکه وقتی دید حضّار، در بیان مفاهیم مرتبط با چپ، تنها به عناوین خوشینانه (مانند ضدیت با امپریالیسم – لزوم تغییر جهان – نقد سرمایه داری – پیوستگی با طبقة کارگر و ...) اکتفا کرده اند، خیلی زود – و البته با طنز مخصوص خودش – عناوین دیگری مانند "دیکتاتوری پرولتاریا"، "نظام تک حزبی"، "استالینیسم"، "اردوگاههای کار اجباری" و ... را هم اضافه کرد. که البته باز هم از سوی طرفداران دوآتشة حاضر در جلسه بی پاسخ نماند: "اینها انحراف از اندیشة چپ بوده!" باز البته، ثقفی جواب داد: اتفاقاً در نظر همنسلان من، مدارا در پذیرفتن دیگر احزاب و آن چیزهایی که شما امروز جزء پارادایم چپ محسوب میکنید، انحراف بوده!
و برایم جالب بود وقتی پرسید: اینجا کسی سرود انترناسیونال را بلد است؟ و همگی پاسخ دادیم که نه! و گفت: در نسل من کسی که سرود انترناسیونال را حفظ نبود، چپ یا لااقل چپ اصیل محسوب نمیشد.
کسی میتواند سرود انترناسیونال را – که احتمالاً با چنین چیزی آغاز میشود: روز قطعی جدال فراخواهد رسید – برایم پیدا کند؟ گمان میکنم همین سرود خیلی خوب اندیشة چپ گذشته را نشان میدهد.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام پويان عزيز: مدتي غايب بودم . آمدم سلامي كنم و بروم . راستش راجع به پارادايم هيچ نميدانم . اصطلاح تخصصي و سختي است . نميدانم چرا دافعه ايجاد ميكند !
آزاده | July 28, 2003 12:06 AM