« شالوده شکنی؛ ادبیات و انهدام فلسفه | صفحه اصلی | شالوده شکنی صدرایی »
شالوده شکنی نشانه ها
هو
انتقال اندیشه به وسیلة پیام، عناصری را شامل میشود: گیرنده و فرستنده و پیام و رمزگان و مرجع و همینطور رسانه به عنوان وسیله. یاکوبسن بر مبنای شمای کلاسیکش از این عناصر و ارتباط میان آنها، شش کارکرد زبان را میشمارد: کارکردهای ارجاعی، عاطفی، کُنایی، هنری، همدلی و کارکرد فرازبانی.
در اینجا، تأکید بیشتر بر کارکردهای به ظاهر متقابل "ارجاعی" و "عاطفی" است. کارکرد ارجاعی که رابطة بین پیام و مرجع آنرا نشان میدهد، شالودة ارتباط است. نتیجه اینکه کارکرد ارجاعی ارتباط، پیام را مشاهده پذیر و عینی و اثبات پذیر میکند و از اینجهت هدفِ علم جدید است. امّا کارکرد عاطفی که رابطة بین پیام و فرستنده را نشان میدهد گویای احساسات فرستندة پیام نسبت به آن است. اینگونه، کارکردهای دوگانه و رقیب ارتباط خودنمایی میکنند: کارکرد عینی و شناختی که بر ابژه تأکید میکند و کارکرد احساسی و ذهنی که بر سوژه متمرکز است. هرکدام از ایندو رقیب، رمزگان خاص خود را دارد: رمزگان علمی، سعی در از بین بردن تفاسیر مختلف و تنوعات گوناگون دارد و رمزگان هنری و زیباشناختی، سعی بر تکثیر تفسیرها و تنوع بخشیدن به آنها.
به این ترتیب تقابلی افلاطونی بوجود میآید که تمامی نظام فلسفی غرب و – حتّی – شرق بر آن پایه نهاده شده است: در نظر افلاطون اصل و بدل در مقابل هم هستند؛ متافیزیک – اصل/عالم مُثُل – بر فیزیک – بدل/غار افلاطونی – مرجح است؛ نیز نور بر تاریکی و روح بر جسم ترجیح دارد (زوجهای مقابل). دریدای شالوده شکن با توجه به همین مفهوم، دیگر تقابلها را برمیشمرد و از همه بیشتر بر تقابل بین نوشتار (بدل/فقدان حضور) و گفتار (اصل/حضور) تأکید میکند و در گامهای بعدی این تقابل را به تقابل بین دال و مدلول در نظام نشانه شناختی سوسوری میکشاند و سعی میکند این شالودة تقابل را بشکند و "یا این یا آن" را به "هم این و هم آن" تغییر جهت دهد.
اگر اندیشة شالوده شکنانة دریدا را به نظام کارکردی یاکوبسن توسعه دهیم، شاید بتوان تقابل و تضاد بین کارکردهای دوگانة ارتباط را – یعنی کارکردهای ارجاعی و عاطفی – از بین ببریم و شالوده شکنی کنیم و بگوییم ذات ارتباط به گونه ایست که نمیگذارد، معنا بیش از اندازه به یکی از دوسوی علمی یا زیباشناختی سوق پیدا کند؛ ذات ارتباط به گونه ایست که یکسان به فرستنده و مرجع توجه میکند و یا به زبان دریدا، "نشانه ها اقتدار معنا را شالوده شکنی میکنند."
گاهی فکر میکنم به همین خاطر است که از بین انواع جامعه شناسی ادبیات، آن گونه ای را که ساخته و پرداختة ذهن توانگر لوسین گلدمن است و بر ساختگرایی تکوینی نظر دارد، بر دیگر انواع ترجیح میدهم. جامعه شناسی ادبیات گلدمن، شالوده شکنانه است و بحثی فلسفی چونان ساختگرایی را به عرصة علم جامعه شناسی میکشاند. یادمان داده اند که علم مکتب بردار نیست؛ امّا علم مکتبی (پست مدرنیستی) گلدمن را بسیار میپسندم (گرچه چیز زیادی از آن نمیفهمم و البته همین نفهمیدن را لذتبخش میدانم!).
ضمن اینکه اگر رابطة مک لوهان را بپذیریم که اولاً "رسانه، امتداد حواس انسان است " و ثانیاً "رسانه، پیام است" شاید درک بهتری از "توسعة نظریة شالوده شکنانة دریدا به حوزة کارکردی یاکوبسن" پیدا کنیم. (گرچه دریدا تأکید میکند شالوده شکنی، به هیچ وجه نظریه نیست؛ چراکه نظریه به نظام مندی و غایتگرایی معطوف است در حالیکه شالوده شکنی - ذاتاً – کتمان چنین نظامی است.) به هر حال، رابطة مک لوهان - بعداً - به مفهوم دمای پیام و تقسیم رسانه ها به "گرم" و "سرد" منجر میشود و اینکه به باور او در حال گذار از فرهنگ گرم به فرهنگ سرد هستیم. باز هم با تقابلی دیگر بین "گرم" و "سرد" مواجهیم. تقابلی ارزشی بین علم گرم و هنر سرد؛ تمدن گرم و بدویتِ سرد و ... . اصولاً دمای پیام به مشارکت گیرنده بستگی دارد؛ هرقدر گیرنده برای فهم پیام نیاز به مشارکت کمتر داشته باشد – یا معنا در خود پیام نهفته باشد – پیام گرمتر است. اما در ذات همین تقابل، - با توجه به روابط اولیة مک لوهان و نیز پیش بینی حرکت از فرهنگ گرم به فرهنگ سرد - ، میتوان گونه ای شالوده شکنی یافت.
خلاصه اینکه اگر حوصله کنم، مقالة بعدی قاعدتاً باید چنین عنوانی داشته باشد "توسعة شالوده شکنی دریدا به کارکردهای یاکوبسن در حوزة نشانه شناسی و تعاریف مک لوهان در حوزة رسانه ها". شاید سالها بعد؛ وقتیکه تک تک نظرات هرکدام از این سه نفر را شناختم! بهرشکل، یافتن تقابلهای افلاطونی در هرجا – و از جمله در نشانه شناسی (کارکرد ارجاعی و کارکرد عاطفی) و در مفهوم دمای رسانة مک لوهان (گرم و سرد) – و بسط شالوده شکنی به این حوزه ها – دست کم - لذتبخش است و – شاید – فایده مند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001