« شالوده شکنی نشانه ها | صفحه اصلی | شالوده شکنی؛ دوستان و دشمنان »
شالوده شکنی صدرایی
هو
شاید عجیب به نظر بیاید؛ امّا گمان میکنم در بین فلاسفة اسلامی، ملاصدرا بیشتر از دیگران به مفهوم شالوده شکنی در طرز تلقّی و اندیشه اش نزدیک شده است.
اوّلين مرحله در شالوده شکنی، پس از تشخیص "سلسله مراتب"ها و "تقابل"های موجود در نظام فلسفی، تغییر جهت آنها یا برگرداندن "هرم" ارزشی تقابلهای دوگانة افلاطونی است. مثلاً اگر پیش از این، گفتار – به دلیل حضور – بر نوشتار ارجحیت و اصلیت داشته، از این به بعد – در اولین قدم – از اصلیت نوشتار بر گفتار سخن خواهیم راند. به این ترتیب "سلسله مراتب قهرآمیز" (violent hierarchy) خنثی و معکوس میشود. پس از برداشتن این اولین قدم است که میتوان دریافت که هر دو سویة این سلسله مراتب – یعنی گفتار و نوشتار – ویژگیهای مشترکی دارند: هر دو فرآیندهایی دلالی اند و فاقد "حضور" و به این ترتیب چون هر دو "نشانه" هستند، صفت "تفاوت/تعویق" (differance) دریدایی را میپذیرند. خلاصه اینکه، "وارون سازی" اولین قدم در قرائت شالوده شکنانه است. امّا این قرائت به همین جا ختم نمیشود: شالوده شکنی با توجه به سلسله مراتب آغاز میشود؛ با وارون سازی آن ادامه میابد و سرانجام مانع میشود که با انتقال جزءِ پیش از این پست تر به رأس هرم، سلسله مراتبی جدید ساخته شود.
پس اگر خیلی ساده، قرائت شالوده شکنانه را شامل سه مرحلة 1- تشخیص سلسله مراتب تقابلی، 2- وارون سازی هرم و 3- جلوگیری از پیدایی تقابل جدید و فقط نظرکردن به "تفاوت/تعویق" بدانیم؛ میتوان ادّعا کرد که ملاصدرا تا مرحلة دوم پیش آمده است.
میرداماد، استاد ملاصدرا به پیروی از سهروردی، مدعی بود که "ماهیت" امری "حقیقی" و "وجود" امری "اعتباری" است. به عبارت دیگر، نوعی هرم ارزشی موجود بود که در آن "ماهیت" به عنوان اصل و حقیقت در رأس قرار میگرفت و "وجود" بدل وار، در کف میخوابید. امّا یکی از مهمترین دستاوردهای ملاصدرا – که در مقابل نظر استادش قرار میگیرد – ، وارون سازی این هرم تقابل است: اینک "وجود" در رأس و "ماهیت" در کف قرار میگیرد. البتّه ملاصدرا از این جلوتر نمیآید و در واقع، هرمی دیگر پدید میآورد؛ شاید شبیه به "فوکو" که متوجه تقابل "جنون" و "خرد" شد امّا برای از بین بردن این تقابل راهی نیافت. گرچه به قول دریدا "شناخت دشواری و یادکردن از آن به معنای گذر از آن نیست" امّا بیشک گامی استوار به جلوست.
نمیدانم چه اندازه درست است، امّا رگه هایی شالوده شکنانه در دیگر مباحث صدرایی مشاهده میشود. مثل برداشتن گامی به جلو در کمرنگ کردن تقابل روح و جسم: پیش از ملاصدرا، روح و جسم در تقابلی ناساز با یکدیگر قرار داشتند؛ شاید به تعبیر دکتر سروش، نمایندة آن تفکر این تشبیه باشد که جسم را مانند قفسی برای پرندة روح میدانستند (و خود این تشبیه و تعبیر اشکالات و تناقضهای فراوانی را بوجود میآوَرَد.) ملاصدرا با توسعة نظر عجیب و اندیشمندانه اش – حرکت جوهری – به این ساحت، روح را محصول حرکت جوهری بدن دانست و باز، گرچه تقابل ارزشی میان روح و جسم و تقدم اولی بر دومی – نه تقدم زمانی بلکه تقدم از جهت غیرمادی بودن – باقی ماند و هرم سلسله مراتب واژگون نشد، امّا به نوعی اتّحاد دست یافت.
اتّحاد هم به شکلی تداعی کنندة قرائت شالوده شکنانه است و حاکی از خنثی کردن و از بین بردن سلسله مراتب. به همین جهت "اتّحاد عقل و عاقل و معقول" ملاصدرا را هم شاید بتوان با چنین دیدی نگریست؛ خصوصاً اینکه – باز هم شاید – به نوعی بتوان روابط دال و مدلولی را هم در این اتّحاد جستجو کرد؛ نمیدانم.
البتّه در صورت صحّت این مطالب، منشاء و مبداء چنین قرائتهای شالوده شکنانه ای را باید در ابداع اصلی صدرالمتألهین – یعنی حرکت جوهری – جستجو کرد. حرکت جوهری، خود بزرگترین برداشت شالوده شکنانة ملاصدراست و به وسیلة آن تقابل بین "جوهر" و "عَرَض" لااقل از حیث "حرکت" از میان میرود. گرچه – باز – هنوز تفاوت بین فیزیک (طبیعت) و متافیزیک (عالم بالا)، در این بین باقی میماند؛ حرکت در متافیزیک راهی ندارد و عالم بالا، سراسر ثبات است. و باز از همین جا شاید بتوان نظر ملاصدرا دربارة "حدوث" و "قِدَم" جهان را نیز نوعی قرائت شالوده شکنانه دانست؛ نمیدانم.
در یادداشت پیشین از توسعة نظر دریدا به شِمای کلاسیک یاکوبسن در نشانه شناسی و نیز به دمای رسانة مک لوهان، نوشته بودم و اکنون آنرا به فلسفة صدرا و حرکت جوهری کشیده ام! بیشک، در صورت صحّت ابتدائیّات بحث (حتّی به همین مقدّمات هم مطمئن نیستم!) نیاز به وقت و مطالعة بی وقفة نظرات این چند نفر هست و البتّه فهم آنها. فهم فلسفه هایی که هر یک به تنهایی جزو دشوارترینهایند – و کدام فلسفه ای دشوار نیست؟ – ؛ چه برسد به تطبیق آنها و توسعة نظرات یکی به دیگری... خلاصه اینکه جایی که عقاب پر بریزد از پشة لاغری چه خیزد؟
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001