« شالوده شکنی صدرایی | صفحه اصلی | عکسهای من در ایرانیات دات کام »
شالوده شکنی؛ دوستان و دشمنان
هو
وقتی داشتم متون مربوط به شالوده شکنی رو جستجو میکردم، به متن پایین برخوردم؛ اول از همه از عنوانش خوشم اومد. خوندمش؛ بامزه بود و خیلی ساده و ابتدایی، برای همین ترجمه اش کردم. میدونم که ترجمه ام خیلی خوب نیست؛ بهمین خاطر اصلش رو پیشنهاد میکنم. اگر اصلش را خوندید، ترجمة من رو هم مرور کنید و اشتباهاتم رو گوشزد. ضمن اینکه مثالهای متن خیلی با فرهنگ ما سازگار نیستن. اگر مثالهای معادل و مشابه پیدا کردین هم خوشحال میشم خبرم کنین. اصل متن
... و ترجمة من:
*
استفاده از شالوده شکنی برای مبهوت کردن دوستان و عاجز کردن دشمنان (2 گام آسان!)
ورن هگز - دپارتمان زبان انگلیسی - دانشگاه اورگون جنوبی
1- "دوگانه" را تشخیص بدهید:
1 – الف - توجه کنید متنی خاص یا مکتبی فکری چه چیزی را "طبیعی"، "هنجار"، "به خودی خود آشکار"، "اصیل"، "فوراً گویا" یا "ارزشمند برای تعیقب یا رقابت" میداند:
+ گروه فلان (سفیدها، طبقة متوسط، آمریکاییها و ...) ذاتاً بافضیلتند.
+ فلان گروه (مردمان با پوست تیره، جوانان و ...) طبیعی و خودجوشند.
+ مردان، به طور طبیعی فلان جور (عاقل، پرخاشجو، علاقمند به زنان و ...) هستند.
+ زنان، به شکل طبیعی فلان شکلی (پرورش دهنده، متصل به زمین و ...) هستند.
+ "هر کس میداند که" فلان چیز درست است.
+ هرکسی، فلان چیز را میخواهد؛ خواست فلان چیز طبیعی است؛ فلان چیز خصلت ذاتی طبیعت انسان است.
1 – ب - به جاهایی توجه کنید که متن بر وجود یک تمایز سریع و پایدار بین دو چیز بیشترین پافشاری را میکند:
+ مردان و زنان؛ سفیدها و سیاهان؛ فرد عادی یا جدی و فرد سرخوش و خوشگذران؛ عین و ذهن.
+ فلان بر بهمان مقدم است. (متن بر تفسیر، آدم بر حوّا، ناهمجنس خواهی بر همجنس خواهی)
+ فلان چیز از بهمان چیز طبیعی تر است. (زن از مرد، ناهمجنس خواهی از همجنس خواهی)
+ بهمان چیز مأخوذ از فلان چیز یا انحرافی از آن است. (شیطان میلتون [احتمالاً در بهشت گمشده] از مسیح، سکسِ طبیعی از سکسِ بیمارگونه، نقد از داستان)
+ بهمان، رابطه ای انگلی و سرباری با فلان دارد. (داستان با حقیقت، نقد با داستان، تفسیر با متن)
+ فلان اصیل است و بهمان ساختگی و تصنّعی. (کتاب و فیلم، زندگی در این جهان و بهشت)
+ بهمان چیز نشانه و مظهر، یا اثر فلان چیز است. (فرهنگ و اقتصاد، روبنا و زیربنا، جنسیت و اندام شناسی (آناتومی)، عمل و نظر (تئوری))
+ بهمان چیز استثناء یا مورد خاص است و فلان چیز، قانون.
2- تقابل را شالوده شکنی کنید:
2 – الف - نشان دهید چگونه بعضی چیزها را به عنوان "نخستین" یا "کامل" جا زده اند و اینکه "اصالت" خود مشتق یا متشکل و یا اثری از چیزی دیگر است.
+ به این دلیل که نویسندگان در راستای نویسندگان متقدّم - که درباره شان در مدرسه آموخته اند – مینویسند، داستان، نتیجة نقد است؛ به نقد وابسته، و مأخود و مشتق از آن است.
+ احساس ما دربارة شخصیّت "Winnie the Pooh" هنگامیکه کتابهایش را میخوانیم، بوسیلة خاطراتمان از فیلمها شکل گرفته است. صداهایی که هنگام خواندن میشنویم، صداهای فیلم هستند و متن "اصلی" تا حدودی تحت تأثیر فیلم است. [شاید "قصّه های مجید" نمونة فارسی خوبی باشد.]
+ از آنجاکه آگاهی عملاً "خودآگاهی" است (یعنی خود و یک آگاهی)، آگاهی همیشه مشتق شده است و هیچگاه به سادگی خودش را ارائه نمیکند.
و/یا 2 – ب - نشان دهید چگونه آن چیزی که کاملاً متفاوت از دیگرانش جا زده اند، تنها بوسیلة فضیلت تعریفش در مقابل چیز دیگر است که وجود دارد. به عبارت دیگر، نشان دهید چگونه [آن چیز به ظاهر متمایز] به چیز دیگری وابسته است. برای مثال:
+ مولدر و اسکالی به اندازة کافی "حقیقت" را برای نشان دادن خطاها دنبال نکردند. اگر تمام حقیقت را میافتند، برنامه شان خاتمه پيدا ميکرد.
+ "ناهمجنس خواه" تنها هنگامی معنی میدهد که در مقابل "همجنس خواه" قرار میگیرد. بدون وجود "همجنس خواهان"، "ناهمجنس خواهان" وجود نخواهد داشت. [به نظر میآید معادلهای فارسی همجنس خواهی و "نا"همجنس خواهی بهتر از واژه های اصلی انگلیسی heterosexuality و homosexuality چنین معنایی را افاده میکنند.]
+ حقیقت وابسته به خطاست. بدون مفهوم خطا، حقیقت وجود ندارد.
و/یا 2 - پ – نشان دهید چگونه چیزی که طبیعی جا زده شده، تنها یک مورد خاص است.
+ "حقیقت" داستانیست که مردم یافته اند؛ خصوصاً به این دلیل که متقاعد شوند.
+ تولید مثل جنسی "طبیعی" نتیجة چندین مؤلّفه است که اگر به تنهایی در نظر گرفته شوند، انحراف خوانده میشوند. بنابراین سکسِ طبیعی در واقع انحرافی خاص شده، است.
+ سفید پوست بودن، نوعی قومیّت است که واقعیّتِ بیان کنندة "قومیّت بودن" سفیدپوستی را، میپوشاند.
روش عمومی عمل:
در کل، آنگونه که جاناتان کولر بیان میکند، شالوده شکنی "در محدودة تقابل" عمل میکند؛ امّا "سلسله مراتبِ آنرا بوسیلة تعویض ویژگیها، معکوس میکند". اینکار نه تنها سلسله مراتب را برهم میزند؛ بلکه خود تقابل را نیز میشکند.
توجه کنید چگونه این [شالوده شکنی] با واژگون کردن سادة یک تقابل متفاوت است. برای مثال به این صورتهای معکوس و واژگون در تقابل شایع فرهنگی توجه کنید:
+ فیلمهای Pooh از کتابها بهتر هستند. (فرض معمولی را که میگوید کتاب از فیلم بهتر و اصیلتر است، معکوس میکند.)
+ ژوکر از بَت من بی پرواتر است. (تصوّر از قهرمان را واژگون میکند.)
+ زنان از مردان باهوشترند. (فهم عام افراطی را برمیگرداند.)
+ بومیان آمریکا از کابوی ها دلاورترند. (وسترن [یا آداب آمریکایی] را برعکس میکند.)
واژگون کردن صورتها حرکتی ارزشمند است؛ امّا شالوده شکنی فراتر از این بازی بزرگ است. چراکه، بنیانِ سلسله مراتب زیرساختی را از بین میبرد. برای مثال:
+ احساس ما دربارة کتابهای Pooh از فیلمها اخذ میشوند.
+ بَت من نوعی مخصوص از انسان شرور است که مأمور خودخواندة قانون نامیده میشود.
+ احساس مردان از ذکاوتشان وابسته به اعتقادی است که میگوید زنان کله پوک و بی شعور هستند.
توجّه کنید چگونه این عبارات، سلسله مراتبِ زیرساختی را بوسیلة شالوده شکنی تقابلی که [سلسله مراتب] به آن وابسته است، علیل میکند. شالوده شکنی، به سادگی تقابل را وارونه نمیکند و ویرانش هم نمیکند. در عوض، سستی و بی ثباتی ذاتیش را اثبات مینماید؛ از درون پاره اش میکند، بدون اینکه تقابل جدید و پایدارتری جایگزین کند.
یادداشتی در مورد امور عملی:
در کلام استنلی فیش، میتوانیم هرچیزی را در نظر و تئوری، شالوده شکنی کنیم ولی در عمل هر روزه مان مقدور نیست. این واقعیّت که میتوانیم هر چیزی را در اصول و مبانی شالوده شکنی کنیم، به این معنا نیست که میتوانیم شالودة هر چیزی را، هر وقت بشکنیم و هنوز [با دیگران] در تعامل باشیم. به هر صورت، میتوانیم چیزهایی را که آزارمان میدهند شالوده شکنی کنیم. به خاطر داشته باشید که آنجاییکه متنی، شالودة تقابلی را میشکند، بر تقابلهایی که نویسندگان و شعرا سعی میکنند (گاه با دشواری) در عمل نگاه دارند، تمرکز کنید. و این بصیرت را بدست بیاورید که چگونه احساس ما دربارة خودمان (آنگونه که فرهنگ تلاش میکند ما را تفسیر کند) به تقابلهایی بستگی دارد که میتوانند شالوده شکنی شوند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001